سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خونِ جوشانِ امام حسین علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم- با الهام ازشعر خانم ":کتیلن های هام:"بالا ترین انعکاس هنر هستی":- خودت را دست کم نگیر- درروح تو اوازی قرارداده اند- به روح توهنرعشق ورزی عطا کردهاند- قلب تو سکان کشتی است که بسیار دور میرود به ماوراها میرود- دراشکهای توی درمانها قرار دادهاند- راهها را باز خواهد کرد- صفاتی عظیم در روح تو قرو کردهاند که بالاترین هدایای الهی است تو با این صفات عشق میورزی که بالاترازان امکانندارد- هنر دیگرات محبت است -به هستی بنگر بالاترین کس هستی توهمه را میتوانی مسحور وهیپتونیزم کنی- تو میتوانی باهستی همانگ وهمیارشوی انهم از روی وفا صفا- انچنان دلپذیر که نمونه نداشته باشی- بااینهمه استعداد خودرانقاشی کن وصفحات روحات را بنویس – ارام- دل نشین- نجیب گرچه میتوانی گرگ ویا غلیظ شوی درنوک هرم جای تواست تمام هنرها ورنگهای تو برجسته است- همه کملات را تورا بخوبی درک میکنند وبه هیجان وانگیزهاشی برجسته دچار میشوند- توستاره صحنه هستی- هستی همه را بدنبال خود خواهیدکشاند- برگرد ومشتاق هارا ببین دور تو حلقه زدهاند همه درفهم ودرک تو به جسنجوبرامدند- واقعا از روی شوق وکنجکاوی- هنرمند بدنبال شکارهنر است- تو تنها میتوانی شعر بگوئی- کارت شعر ساز است- تو بالاترین انعکاس هستی –هستی- خداوند بهترین هدایای خوداش رابتو داده است

 


ارسال شده در توسط علی

بسم الله الرحمن الرحیم-از امام علیه السلام سئوال شد که خداوند چگونه داند؟- امام علیه السلام وهزران تهنیت برایشان باد فرمودند- خداوند بداندوبخواهدواراده کند و اراده کند ومقدرسازد وحکم کند وامضائ فرماید-معنی ان خداونداول موجودو یامعلوم را شخص میکند پس درمرتبه اول علم است مخلوق زمانی که معلوم مشخص شد تازه نسبت به ان علم دارد مگرانکه خودش بخواهدچیزی راخلق کند- از این علم مشیت خیز است امام فرمودند یعنی با چه مصالحی ودرچه شرایطی واز کدام موجودات باید بیرون بیاید- .سپس اراده کند وسپس تقدیر کند یعنی ان شرایط را بوجود اورد چه چیزهادی باید از هم جداشوند وچه چیزهائی باید ترکیب شوند وقت انها دقیقا مشخص شود سپس حکم به ان شود وسپس به ان امضا شود نکته ان است که این موارد زمان ندارد برق اسا است


ارسال شده در توسط علی

بسم الله الرحمن الرحیم-مرصاد انتقام الهی-بخش-سوم-ارتش به ما گفت که میخواهیدمستقیم به کرمانشاهان بروید ویابه شهرهائیکه مورد هجوم بودند بروید گفتیم دیگر شانس دیدن انجا رانخواهیم داشت با ماشین به اولین شهررفتیم من درجبهه هیچگاه شوکه نشدم وهمه چیز برای من عادی بود- ولی من شوکه شدم بارور نمیکردم تنها میتوانستم با تیمور ومغ ول قابل مقایسه است من گفتم که مدوام دادگستری مارا زیر سئوائل میبردند؟ ایشان ادامه دادند که درشهری ریختند توی بیمارستان- خانمی پرستاری را گفته بود این چه کاری است که میکنید گفتن ما برنامه مانور داریم ایشان گفته بود که اینجا جای مانور نیست به رگباربار بسته بودند- مردی امده بیرون جلوی پایش تف انداخته بود ایشان هم رابه رگبار بسته بودند تمام افرادی که لباس رزمی پوشیده.بود کشته بودند- بعضی بچه های بسیجی زرنگ فوری لباس مریضها را پوشیده بودند پنچره ر. به بیابان را شکسته بودند فرار کرئه بودند .کادر اداری هم همین کار کرده بودند رفته بودند پشت بیمارستان را نگاه کرده ب.دند.انها برای انها دست تکان داده بودند سیزده نفر را توی صحن بیمارستان معلوم نیست چرا کشته بودند که جنازه انها انجا بود تا فامیل انها بیاید وانها را شناسائی کند ورقته بودن داخل اطاق ها به یک فردی گفته بودند که ما از مافقین هستیم ان مرد عصب صورت اشکال داشته است قیافه خاصی میگیرد بغل دستی به انها میگوید وضع این مرد چطور است گفته بودن همین الان عصب صورتاش رادرست میکنیم ویگ گلوله درمغزاش زده بودند وبا سرنیزه کلاش داخل گلوی او کرده بودند رفته بودند دم منزل فرد ثروتمند یکی از رهبران رفته بالای صندلی منبر وگفته بود همه افراد راجمع کنید در خانه زده بودند ودریک خانه رامیزنند میگویند بیائید ان خانم میگوید که ما دعوتنامه برای شما نفرستادیم که بیائیم سخنرانی گو.ش کنیبم با ته تفنگ انچنان به گردناش زده بودند که که کج شده بو.د ودکتر نبود وچناب سخنرانی کرده بود که شما ها در زنجیر اوهام هستید برنامه ما اول شو.ک دادن تا شما اوهام تان فروبریزد ودوم تا بتوانید شعارهابی مارا درک کنید ومیخواهیم این محل تقسیم کنیم بین مستضعفان برنامه ما عدالت محض است خانم همیسایه ان منزل گفته است ایشان ادم خوبی است اهل بخش است روکرده به پیروانش اوهام میبینید وپیروان گفتند اقدام کن وگفتند طویله میخواهیم منفجر کنیم باز خانم همسایه گفته است احشام را باخود ببرید اول حیوانات را به گلوله بستند وسپس نارنجنک انداختند وسپس ار- پی – چی زدند .بعد با خمپاره زده بود وچهر ار-پی – چی به ساختمان زده بودند – پیروان گفتند اقدامت بعدی را نجام دهید- ایشان گفته اس درطرح این محل متعلق به دسته فلانی است وما اعلان هدفمان تسخیر کرمانشاهان است معتقد بودند اول مانور بعد شوک وسپس شعار وچهارم عدالت محض بودند من از دین طویله شوکه شدم باور نمی کردم به بیمارستان برگشتیم وگفتم این جنازه باید دفن شوند گفتند فامیل انها به کوه زدند وتا ششماه دیگر پائین نمی ایند ومن گفتم من قول میدهم که امشب باز میگردند شما برق ندارید وتلفن ندارید که تلویزون را نگاه کنید وگرنه متوجه میشوید- گفتند پس جنازها را درداخل سرد خانه بیمارستان بگداریم رفتیم انجا جشده ا مانند لاشه حیوانات روی هم ریخته شده بود وخونابه صورت جسدهای پاهین را سرخ کرده بود ومن گفتم اولا این بی حرمتی به انسان است درثانی سرد خانه کاری ازدستاش بر نمیاید جائی را مشخص کنید یکی از باغچهه ها بیکارستان انتخاب کردند وگفتم گودالی کم عمقی رابکنید وزیر اش را نایلون پهن کنید وصورت اجشاد با پارچه بپوشانید وروی ان مقوا بگذارید وخاک نرم بریزد وعلامتی برای مرد بودن ویا زن وبودن مشخص کنید- ادامه دارد


ارسال شده در توسط علی

بسم الله الرحمن الرحیم-مرصاد انتقام الهی-بخش دوم—ارایشان سئوال کردم مگر نقشه وکالک وقطب نما نداشتید- گفت چرا ولی همیشه به سه نظر میرسیدهایم- ایشان ادامه دادکه گفتم که ارتشی که نتواند راه خوداش راه پیدا کن به چه درد میخورد؟ماایشان را به کرماناشاه تحویل دادهایم- پساز مختصری استراحت حرکت کردهایم ماشین زیادی ازشخصی وارتشی به ما کمک میکردند بخشی ازراه را باپیکان رفتیم پل هارامنفجرکرده بودند ومامجبوربودیم که باماشین کمکدار برویم وضه مداوم بهترمیشد وماشینهای کمک دارمیرسیدند زمانی که بهمرزرسیدیم نیم ساعت بیشترنبود که انها مرز ترک کرده بودند بانیروی بسیار مختصر ربورشده بودند به محض رسیدن به مرز دوتانک عراقی درتنگهای داخل ایران قرارداشتند ومارادیدند وهیچگونه عکسالعملی نشان ندادند ما بلافاصله بالای تپه رفتیم وار-پی چی را به سمت انها نشانه گرفتهایم فهمیدند تانک را رها کردند وفرارکردند وما دوتانک راگرفتایم یک دفعه مثل موروملخ نبروامد بزوریکه درست مانند استادیم ورزشی ما کنارهم نشسته بودیم به زودی واحدتشکیل دادهایمکوه تقسیم کردهایم وفرمانده تعینکردهایم .وارایش جنگی گرفتهایم وموتور سوار وارد مرزعراق شدند وازچشما ناپید شدند ومن هم وارد مرز شدم تا پنچ کیلومتر رفتم کاملا مشخص بود که نیرذوی عظیمی اورده بودند واماده حمله بودند اتشی که روشن کرده بودند هنوز گرم بود ومن منطقه ارزیابی کردم وباز گشتم مداوم هلی کوپتر میامد اسلحه و غذا میاورد ومداوم میگفتند امام علیه السلام صلح را پذیرفته حق ندارید به داخل مرز بروید وتیرانداری کنید هلی ک.پتر پشت هلی کوپتر میامد ایستاده این مطلب را میگفت ماهم جواب میدادهایم این حرف ها صرما نمیشود ماهرنیروی خارجی درداخل ایران نابود میکنیم وبه هراتشی پاسخ میدهیم وشناسائی های لازم را انجام میدهیم مداوم میامدند ومیگقتند صدام گفته کوچکترین تعرض جنگ شروع میشود وما میگقتیم هوالمراد تازه ما میخواهیم انتقام درست وحسابی بگیریم وچرا اسلحه نمیاورید؟ بعد هلی ک.پتر ها امدند اسلحه اوردند وگفتند خط را نگهدارید تا ارتش بریسد بجه ها باهم قاطی شده بودند عکس میگرفتند وشماره تلفن وادرس میداند وگزار ش چنگ منطقهای خوشان رامیدادند یک دفعه هواپیمای شناسائی عراق دوتای انها درهوا سروکله اشان پیدا شد قانون این است که چپی دور سرات پبچی ونشست9ه وتفنگ عمودی روی زمین میگیری ورو به ایران مینشنی که اگر اسیر شدی شناخته نشوی بسیاری این کار میکردند ولی بعضی درحالی تفنک در دست داشتند بالا میپردیند ومنهم ار-پی –چی بالای سرم به انها نشان میدادم دو یاار امدند وهمه بچه گفتند کار تمام شد دلیل علمی اش این است عراق درمهران اثبات کرد که دیگر نه نیروی اضافی دارد ونه اسلحه مدرنتری وکاملا به انتهای خط رسید- ما صبر کردهایم تا نیروی ارتش امد وخط را تحویل گرفت ودقیقا طرح مارا پذیرفت وبچه های شناسائی در عمق کرده بودند پذیرفت نکته مهم این است جنگ عراق باایران تمان به نفع اسلحه وتاکتیک شرق تمام شد وهندوستان را درهمان زمان تمام قراردادهای نظامی باغرب ملغی کرد واز روسیه خرید واولین بار نام کره شمالی از لحاظ نظامی مطرح شد ودیپلماسی فعالی را امریکا درقبال کره شمالی را ایفا کرد ومذهب که درهندوستان سعی میکردند که ضعیف کنند ودوباره با الهام از ایران فعال شد وتشیع قدرت انقلابی پیدا کرد وایران هراسی واسلام هراس شروع شد ومن همان زمان پیشبینی کردم امریکا درصدد جبران تاکتیک های پیچیده وسختی درمقابل شوروی در افغانستان ایفا خواهد کرد- ادامه دارد


ارسال شده در توسط علی

بسم الله الرحمن الرحیم-مرصاد انتقام الهی- خداوندجل وجلاله اشریف صبرکرد تا به موقع پاسخ انهمه بربریتها یک جا بدهد- جوانی به منزل من زنگ زد وایشان فرمودند من متعلق به اگر 19 فجر هستم واز دور شما راددرجبهه میشناسم .مایل هستم باشما مقداری درددل کنم ایشان امد جوانی با قد متوسط وبسیار زیباروی ودلربا وبسیار متین من یکبار درو واحد شنیدم یک جوانی خیلی خوب میجنگد ومداوم از سر حمله به پائین خط میاید وبرا ی مجروحین شهد فداکاری های زیادی میاند وبسیار تاکیتک بلد است وهیچ.گونه ترسی نداردولی بااحتیاط است ویک تانک رازده که کارش جالب بوداست تانک فکرمیکرده است که ایشان عراقی است .درحین جنگ یک دفعه یک تنانک عراقی از تنگه خارج میشود به چه خودشانرا قایم میکنند تانگ لوله تانک درعرض به چپ وراست میکند که ازجلوی من رد شود وایشان ار-پی –چی را ایشان به راست وچپ ومیکند به پشست سرش نگاه میکند تا تانکفریب بخورد وار-پی- چی را میزان میکند وبرمیگرد برق است میزند وخوداشرا به سمت گودال کوچگی کنار جاده پرتاپ میکند مسلسل تانک به او نمیخورد تانک منفجر میشود که پر ازمهمات بود صدای انفجار تا عمق جبهه رفت وبچه گه فرار کرده بود ویا قایم شدمند هجوم اوردند وعراقی عفب نشنینی کردند ونمیدانیم چرا شهرت بدست اورده است به اومیگویند ":ابزار دقیق:" ایشان را احضار کنید واطلاعات ایشان ارزیابی کنید ایشان به منزل من امد لباس بسیار با سلیقهای پوشیده بود ودرجبهه بسیار پخته شده بود- ایشان فرمودند من میخواهم جریان جنگ مزصاد برای شما تعریف کنم ما ادرس منزل شما وتلفن شمارانداشتیم- البته کارها برقاسا شد زنگی زده بودند به منزل ما که ایشان را یک دوستاش به نهار دعوت کرده است ومن بالباس شخصی رفتم وبلافصله گفتند ماشین حاضر هست سوار شدهایم ویک یوزی با مقدار فشنک ویک فانسقه ویک قمقه حرکت کردهایم بعدا گفتند به مادرت شما خبر میدهیم ویگوئیم برا ی بازرسی خط قدیم رفته است ویک برگ مامورتی هم جاددرست کردند من مات زدم گفت با حق باشما است بعدا فهمیدم با حداقل به پلیس را ه گزارش محرمانه میداند وگرنه فکر میگردند ما قاچاقچی هستیم در بازگشت جسابی حال مارا جا اوردند ولی رفتند هیچ چیز را نگاه نکردند ومدوام میگفتند سریع خود تان را برسانید ایشان فرمودند به کرمانشاهان رسیده بودهایم عجیب وحشت داشتند باور نمی کردند وداوم مار بازرسی کردند دل جرئت نداشند به اجازه بدهند به جبهه بروند وازان طرف مردمو وحشت زده امدند بودند وبه انها اجازه ورود نمیدادند- یک دفعه یک ماشین امد وفریاد زد دارند میکشند بلافاصله گفتند دست علی همراهنتان بفرمائید ما حرکت کردهایم فقط بما گفتند هرچه سند است جمع اوری کنید ماشین تا ول خط انها که درحال سوختن بود ما پیاده کرد وباز گشت ما به سرعت به سمت جلو حرکت میکردهایم هلی کوپتر دراتفاع پاتئین با خنده ما به جلو رفتن تشویق میکردند وما هرچه به نظرمیرسید سند است جمع میکردهایم تمام افراد کنار خط سوخته بودند ومن دلیل انها نمی فمیدم تمام مسلسل ها تانک یک گلوله نزده بود وتانکه بیشازانذازه وبا انواع مهمات پرکرده بودند وماشین های مهمات چسبیده به هم حرکت بودند وبیشتر به یک رژه میماند من گفتم در رژه با ید فاصله ده متری لحاظ کرد یک دفعه جلو تیر اندازی میکند ما بچه ها رانمی دیدم ولی وشط تانک ها قرار میگفتیم تیر اندازی هوائی میکردهام حرارات تانکها وگاهی بعضی برخورد به تانگ میکردهایم بدن مان تاول میزد ومداوم میدویدم تا اینکه هلی کوپتر اشاره کرد بالای یک تپه اطراق کنیم وبا بندگو گفت الان غذا میاوریم ولی نمیدانستیم ماشین تدارکات ما چرا نیابد ومابالای تپه نشستیم هلی کوپتر امد وغذا اورد وتعداد زیادی فلاکس چاد یوفرمودن فلاکس ها مال مردم اسمشان روی نوشته است وباید صیحیح سالم تحویل دهید واگر شکست پولش از شما میگریم وتعدا ارپی- جی وکلاشیتنکف داد که بعد به کرما نشاهان تحویل دهید وایشان گفت من بچههای اطراف میگوئیم بیایند پیش ما ورفت وما غذا باز کردهایم وشروع به خوردن کردهایم تنها غذای تاریخی است که درذهن من مانده است ولذیذ ترین غذا است اولا برنجتش بو دود میدادوونپخته توی ابجوش ریخته بودند ودر اورده بودند وکباب شرط بندی میکدهایم با چندضربه سرنیزه پاره میشود بچه میامدند ملچ وملوچ میکردهایم- تا ماشین تدارک رسید تا ما دیدم تیراندازی هوائی کردهایم خیلی ارام حرکت میکرد ایشان فکر بود که منافقین هستیم هرچه دا میزدهایم از پشت فرمان نمیامد وماشین متوقف بود وبیروا امد دست اش را بالابرد وشیرجه زد پشت یک سنگی باز ما تیراندازی کردهایم بیرون امد درحالیکه دستاش بالا بود نزدیک رسید همه زیر خنده هلی کوپتر که رد میشد اشاره میکردهایم غذا زیادداریم بچه را فرستد یک دفعه دیدم یک جوان شسته ورفته از پشت کوه امد دعوت به غذا کردهایم یک دفعه گفت که قرار است به تهرانبرویم ومن گفتم تهران چه خبر است ازتهران به اینجا میایند ایشان گفت همان به تهران درست است در کرمانشاه گیر میکنیم یک بچه گفت نکند تو جزو منافقین هستی رنگ اش پرید گفت مکن جزو فلان لشگر هستم بچه گفتند فلان لشگر کجا مستقر است ومال کدام شهر است بلد نبود بچه اورا گشتند وپاسپورت هلندی اورا پیدا کردند ایشان من از هلند 2 ساعت قبل ار حمله به کمپ امدم بالافاصله به من گفتند سوار فلان تانک شو مسلسل چی تانک هستی من گفتم اقلا چند ساعت به من اموزش بدهید وبا تیم بعدی من بروم گفتند تیم بعدی نیست با مسلسل چی تان عقبی با بسیم تمان بگیر یاد میگری وفقی ظرف دوساعت چیزی هائی یادادند بچه ها پرسیدند چطور توتنها زنده ماندی ایشان گفت به ما گفتند از خط خارج نمیشوی در خط دفاع نمکنی این نوع حمله میگویند حمله برق اسا که استراتژی ارتش ایران بود حمله بدون سنگر ولی پیچیده گی های زیادی دارد ما باید درفاو انرا با نصف ارتش ایران اجرا میدهایم – درایننوع حملات لشگرها ستون پنچم نقش اساسیدارندهمه چیزرا فلج میکنند انهم قواعد پیچیده خوداش ذارد که ایران دوتا پنجاههزار یکی از راه کردستان ویکیهم ازراه شلمچه اماده کرده بود البته بروی کاغذ کوچکترین اقدامی دراین باره نکرده بود از ایشان سوائل کرده بودند چرا تهران گفته بودند تهران قیام کرده است ویادرشرف قیام است حک.من دارد شناسائی میکند ودستگیر میکند ودارد دوره تهران خندق میزند باید سریع رسید وگفتیم چرا به سمت تهران نرفتید گفتند از بیراه میخواستیم بروریم هنوز نرفته  راه هارا گم کرده ایم بسیم زدهایم مطمن نیستیم که به تهران برسیم گفتند از طریق جاده بروریم واول باید کرماشاهان را بگیرید وغلت زنده ماند من این مسلسل گیر کرده ومن پیرون پریدم وپشت کوه ها قایم شدم تا نیروی ما بیاید- ادامه دارد


ارسال شده در توسط علی
<      1   2   3   4      

بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
مرداد 1389
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 95
آبان 95
آذر 95
دی 95
بهمن 95
اسفند 95
فروردین 96
اردیبهشت 96
خرداد 96
تیر 96
مرداد 96
شهریور 96
مهر 96
آبان 96
آذر 96
دی 96
بهمن 96
اسفند 96
فروردین 97
اردیبهشت 97
خرداد 97
تیر 97
مرداد 97
شهریور 97
مهر 97
آبان 97
آذر 97
دی 97
بهمن 97
اسفند 97
فروردین 98
اردیبهشت 98
خرداد 98
تیر 98
مرداد 98
شهریور 98
مهر 98
آبان 98
آذر 98
دی 98
بهمن 98
اسفند 98
فروردین 99
اردیبهشت 99
خرداد 99
تیر 99
مرداد 99
شهریور 99
مهر 99
آبان 99
آذر 99
دی 99
بهمن 99
اسفند 99
فروردین 0
اردیبهشت 0
خرداد 0
تیر 0
مرداد 0
شهریور 0
مهر 0
آبان 0
آذر 0
دی 0
بهمن 0
اسفند 0
فروردین 1
اردیبهشت 1
خرداد 1
تیر 1
مرداد 1
شهریور 1
مهر 1
آبان 1
آذر 1
دی 1
بهمن 1
اسفند 1
فروردین 2
اردیبهشت 2
خرداد 2
تیر 2
مرداد 2
شهریور 2
مهر 2
آبان 2
دی 2
آذر 2
بهمن 2
اسفند 2
فروردین 3
اردیبهشت 3
خرداد 3
تیر 3
مرداد 3
شهریور 3
مهر 3
آبان 3
آذر 3