بسم الله الرحمن الرحیم-مرصاد انتقام الهی- خداوندجل وجلاله اشریف صبرکرد تا به موقع پاسخ انهمه بربریتها یک جا بدهد- جوانی به منزل من زنگ زد وایشان فرمودند من متعلق به اگر 19 فجر هستم واز دور شما راددرجبهه میشناسم .مایل هستم باشما مقداری درددل کنم ایشان امد جوانی با قد متوسط وبسیار زیباروی ودلربا وبسیار متین من یکبار درو واحد شنیدم یک جوانی خیلی خوب میجنگد ومداوم از سر حمله به پائین خط میاید وبرا ی مجروحین شهد فداکاری های زیادی میاند وبسیار تاکیتک بلد است وهیچ.گونه ترسی نداردولی بااحتیاط است ویک تانک رازده که کارش جالب بوداست تانک فکرمیکرده است که ایشان عراقی است .درحین جنگ یک دفعه یک تنانک عراقی از تنگه خارج میشود به چه خودشانرا قایم میکنند تانگ لوله تانک درعرض به چپ وراست میکند که ازجلوی من رد شود وایشان ار-پی –چی را ایشان به راست وچپ ومیکند به پشست سرش نگاه میکند تا تانکفریب بخورد وار-پی- چی را میزان میکند وبرمیگرد برق است میزند وخوداشرا به سمت گودال کوچگی کنار جاده پرتاپ میکند مسلسل تانک به او نمیخورد تانک منفجر میشود که پر ازمهمات بود صدای انفجار تا عمق جبهه رفت وبچه گه فرار کرده بود ویا قایم شدمند هجوم اوردند وعراقی عفب نشنینی کردند ونمیدانیم چرا شهرت بدست اورده است به اومیگویند ":ابزار دقیق:" ایشان را احضار کنید واطلاعات ایشان ارزیابی کنید ایشان به منزل من امد لباس بسیار با سلیقهای پوشیده بود ودرجبهه بسیار پخته شده بود- ایشان فرمودند من میخواهم جریان جنگ مزصاد برای شما تعریف کنم ما ادرس منزل شما وتلفن شمارانداشتیم- البته کارها برقاسا شد زنگی زده بودند به منزل ما که ایشان را یک دوستاش به نهار دعوت کرده است ومن بالباس شخصی رفتم وبلافصله گفتند ماشین حاضر هست سوار شدهایم ویک یوزی با مقدار فشنک ویک فانسقه ویک قمقه حرکت کردهایم بعدا گفتند به مادرت شما خبر میدهیم ویگوئیم برا ی بازرسی خط قدیم رفته است ویک برگ مامورتی هم جاددرست کردند من مات زدم گفت با حق باشما است بعدا فهمیدم با حداقل به پلیس را ه گزارش محرمانه میداند وگرنه فکر میگردند ما قاچاقچی هستیم در بازگشت جسابی حال مارا جا اوردند ولی رفتند هیچ چیز را نگاه نکردند ومدوام میگفتند سریع خود تان را برسانید ایشان فرمودند به کرمانشاهان رسیده بودهایم عجیب وحشت داشتند باور نمی کردند وداوم مار بازرسی کردند دل جرئت نداشند به اجازه بدهند به جبهه بروند وازان طرف مردمو وحشت زده امدند بودند وبه انها اجازه ورود نمیدادند- یک دفعه یک ماشین امد وفریاد زد دارند میکشند بلافاصله گفتند دست علی همراهنتان بفرمائید ما حرکت کردهایم فقط بما گفتند هرچه سند است جمع اوری کنید ماشین تا ول خط انها که درحال سوختن بود ما پیاده کرد وباز گشت ما به سرعت به سمت جلو حرکت میکردهایم هلی کوپتر دراتفاع پاتئین با خنده ما به جلو رفتن تشویق میکردند وما هرچه به نظرمیرسید سند است جمع میکردهایم تمام افراد کنار خط سوخته بودند ومن دلیل انها نمی فمیدم تمام مسلسل ها تانک یک گلوله نزده بود وتانکه بیشازانذازه وبا انواع مهمات پرکرده بودند وماشین های مهمات چسبیده به هم حرکت بودند وبیشتر به یک رژه میماند من گفتم در رژه با ید فاصله ده متری لحاظ کرد یک دفعه جلو تیر اندازی میکند ما بچه ها رانمی دیدم ولی وشط تانک ها قرار میگفتیم تیر اندازی هوائی میکردهام حرارات تانکها وگاهی بعضی برخورد به تانگ میکردهایم بدن مان تاول میزد ومداوم میدویدم تا اینکه هلی کوپتر اشاره کرد بالای یک تپه اطراق کنیم وبا بندگو گفت الان غذا میاوریم ولی نمیدانستیم ماشین تدارکات ما چرا نیابد ومابالای تپه نشستیم هلی کوپتر امد وغذا اورد وتعداد زیادی فلاکس چاد یوفرمودن فلاکس ها مال مردم اسمشان روی نوشته است وباید صیحیح سالم تحویل دهید واگر شکست پولش از شما میگریم وتعدا ارپی- جی وکلاشیتنکف داد که بعد به کرما نشاهان تحویل دهید وایشان گفت من بچههای اطراف میگوئیم بیایند پیش ما ورفت وما غذا باز کردهایم وشروع به خوردن کردهایم تنها غذای تاریخی است که درذهن من مانده است ولذیذ ترین غذا است اولا برنجتش بو دود میدادوونپخته توی ابجوش ریخته بودند ودر اورده بودند وکباب شرط بندی میکدهایم با چندضربه سرنیزه پاره میشود بچه میامدند ملچ وملوچ میکردهایم- تا ماشین تدارک رسید تا ما دیدم تیراندازی هوائی کردهایم خیلی ارام حرکت میکرد ایشان فکر بود که منافقین هستیم هرچه دا میزدهایم از پشت فرمان نمیامد وماشین متوقف بود وبیروا امد دست اش را بالابرد وشیرجه زد پشت یک سنگی باز ما تیراندازی کردهایم بیرون امد درحالیکه دستاش بالا بود نزدیک رسید همه زیر خنده هلی کوپتر که رد میشد اشاره میکردهایم غذا زیادداریم بچه را فرستد یک دفعه دیدم یک جوان شسته ورفته از پشت کوه امد دعوت به غذا کردهایم یک دفعه گفت که قرار است به تهرانبرویم ومن گفتم تهران چه خبر است ازتهران به اینجا میایند ایشان گفت همان به تهران درست است در کرمانشاه گیر میکنیم یک بچه گفت نکند تو جزو منافقین هستی رنگ اش پرید گفت مکن جزو فلان لشگر هستم بچه گفتند فلان لشگر کجا مستقر است ومال کدام شهر است بلد نبود بچه اورا گشتند وپاسپورت هلندی اورا پیدا کردند ایشان من از هلند 2 ساعت قبل ار حمله به کمپ امدم بالافاصله به من گفتند سوار فلان تانک شو مسلسل چی تانک هستی من گفتم اقلا چند ساعت به من اموزش بدهید وبا تیم بعدی من بروم گفتند تیم بعدی نیست با مسلسل چی تان عقبی با بسیم تمان بگیر یاد میگری وفقی ظرف دوساعت چیزی هائی یادادند بچه ها پرسیدند چطور توتنها زنده ماندی ایشان گفت به ما گفتند از خط خارج نمیشوی در خط دفاع نمکنی این نوع حمله میگویند حمله برق اسا که استراتژی ارتش ایران بود حمله بدون سنگر ولی پیچیده گی های زیادی دارد ما باید درفاو انرا با نصف ارتش ایران اجرا میدهایم – درایننوع حملات لشگرها ستون پنچم نقش اساسیدارندهمه چیزرا فلج میکنند انهم قواعد پیچیده خوداش ذارد که ایران دوتا پنجاههزار یکی از راه کردستان ویکیهم ازراه شلمچه اماده کرده بود البته بروی کاغذ کوچکترین اقدامی دراین باره نکرده بود از ایشان سوائل کرده بودند چرا تهران گفته بودند تهران قیام کرده است ویادرشرف قیام است حک.من دارد شناسائی میکند ودستگیر میکند ودارد دوره تهران خندق میزند باید سریع رسید وگفتیم چرا به سمت تهران نرفتید گفتند از بیراه میخواستیم بروریم هنوز نرفته راه هارا گم کرده ایم بسیم زدهایم مطمن نیستیم که به تهران برسیم گفتند از طریق جاده بروریم واول باید کرماشاهان را بگیرید وغلت زنده ماند من این مسلسل گیر کرده ومن پیرون پریدم وپشت کوه ها قایم شدم تا نیروی ما بیاید- ادامه دارد