بسم الله الرحمن الرحیم- - با الهام از یک فیلسوف ورزشی رومانیائی –بخش سوم- چون نیاز شدیدی به هاوک داشتند وعراق هم دست بردار نبود ومداوم محل مخزنها میزد نفت وگازوئیل انرا تخلیه کرده بودند وتو ان اب کردند مدتی عراق نیامید شاید دلیل انشد که عرب وفارس راباهم ترکیب کنند و سپس همه رااهل غیر عرب کنند ومورد شماتت شیدید جوانان عربشد وکنترول هم جالب نبود دوباره به بچه های عرب دادند عراق علت انکه مدتی متوقف کرد بعلت ان بود که طرح موثری پیدا کند البته اطلاع پیدا کرده بود که هاوک هاربردند وبچه هم سنگ تمامی برای زدن هواپیماهایعراقی که شیرجه روی دهات عربنشین میزدند کرده اند وطرح جالبی ریختند وتعداد زیادی از هواپیماهای انها با دولول زدند بطوریکه صدام شروع به تحبیب عربها کرد .گفت ادرس انها را پیدا کنید وانها را بکشید وازانها با چای سمی پذیرائی کنید وبدنبال انتقام بود وشکست عراق درنزدن مخازن سنگین برای او تمام میشد- لذا طرح مشغول کردن ضد هوا باتعداد زیادی جت وشیرجه زدن یکی ازانهااز فاصله جلو وراست کردن ان وضربه زدن که بچه باکشیدن تعداد زیادی ضد هوائی به جلو انراخنثی کردند وبعد شیرجه زدن یکی ازانها درفاصله زیادی درعقب که انرا باز خنثی کردن وسرانجام مشغول کردن ضد هوائی باتعدادزیادی جت وریختن وبیشا ازدوتن مهان وموشک توسط هواپیمای بار کش از ارتفاع بالا یک جهنمی را بوجود اورد که همه مجبور شدن ضد هوائی را رها کنند به تونل ها کنار ضدهوائی بروند وخاک بقدری بود که چشم چشمرا نمیدید ودریچه های تونل هار باز کرده بودند وبا پیدا کردن کلنک دریچه را گشاد میکردند یکی از بچه ها در زمانی که در تونل بوده است متوجه میشود که یک موشک سنگین به جلوی تونل زده شده است بیرون میاید ولی اثاری از خاک نبوده است جلو میرود تا به جائی موشک خورده میرسد ناگهان بوی خمیر ویکس وپریسکام استشمام میکند وبه پیشانی شروع به سوزش شدید میکند وهمین طور چشم ایشان که مداوم با اب قمقمه میشسته است وکم کم گلوی او شروع به سوزش میکند وسینه اش شروع به خس خس میکند وتنفس برایش مشگل میشود وفکر میکند که ریهایش رااز دستداده است وعنقریب میمیرد وسریع به تونل بر میگردد که سریع یک وصیت نام بنویسد وبه نماز با ایستد ودر سجده باشد تا شهید شود ودوست اش ازاو دلیل کارش را میپرسد اوجریان را میگوید وایشان میگوید نه زاید خطرناک نیست شما زیاد جلو رفتهای ماست به صورت وبدنت بمال ایاشن ماست می میالد وسپس خرما میمالد وبعد نون راخمیر میکند به بدن میمالد وسپس برگ علف انجارا به بدنش میمالد وبه سختی تنفس میکرده است ونمی توانسته غدا بخورد وخواب سنگینی به ایشان وبچه دست میدهد وبعد مدتی که انها درخواب بودند عراق مجدد حمله هوائی میکنند که چند بچه دفاع میکنند وصدای توپ ضد هوائی او را از خواب بیدار نمی کند وزمانی که بیدار میشود میمید بچه درخواب هستند البته انها یک بار بیدار شده بودند مدتی نمیدانسته است که انجا کجا است وبرون میاید بچه ها خیلی تعجب کرده بودند ونمی توانسته است به افتاب نگاه کند وبدنش دربرخورد با نور خورشید سوزان میشده است یک بارانی میپوشد و تاثیرزیادی نداشته است ویک پتو نازم بدور خوداش میندند تا کم کم خوب میشود ایشان میفرمودند ماسک ها دراینشرایط دیگر بدرد نمیخورد زیرا ترکیبی میزند ودرضمن از موادی عراق استفاده میکند که مواد داخل خرطوم ترکیب شده ویک ماده بسیار مضر ایجاد میکند تنها راه ان است که ابداخل انشود وفیلترها ازدرشت به ریز نازک دران باشد ویا یک خرطوم یکمتری داشته باشید وبچه ها که هشت نقر اروند رود را طی میکنند وعراقی گول میخورنند وفکر میکنند جز گروه تحقیقات بصره هستند وبا نیروی ارتش درگیر میشوند وهمه فرار میکنند به خانه های که انواع مهمات داشته است بشکه های موادشیمیائیدرانجا ذخیره کرده بودند که چناچه نتوانند شهر باز پس بگیرنند انها را منفجر کنند- ادامه دارد
بسم الله الرحمن الرحیم- با الهام از یک فیلسوف ورزشی رومانیائی-بخش دوم- بچه ها ارام خندیدندوایشان متعجب شد ارام شد ساعت خوداش را دراورد نگاه کرد وفرمودند یک بنده خدا ازقم قرار است به منزنگ بزند واکر سر ساعت نباشم دلواپس میشود وبه یک مغازهدار اندیمشکی زنگ خواهد زد که ایشان زبع ساعت قبلاش زنگ تلفن را میکشد که به موقع زنگ بخورد صحیح نیست کار ایشان را معطل کنم وایشان خداحافظی کرد رفت ومسلما بدستور ایشان فردا انروز یک هاوک درفاصله دوساعت ونیم با موتور از اندیمشک به اهواز یک هاوک کنار جاده کار میگذارنند وبرجک پرتاپ پشت تیه مخفی میکنند وانرا روی خاموش میگذارنند که همه فکر کنند که یک مدل ماکت است ویا عراقی سوخته است قبلا یک مخازن عظیم بنزین وگازوئیل را در وسط بیابان کنار جاده های دهات عرب نشین درداخل صحرا مستقر میکنند که نزدیک یک ده عرب نشین بوده است که ازانجا ماست ونان وخرما واحتمالا غذا اماده میشده است ویک استراحتگاه برای بچه هم درانجا تدارک شده بود وده دارای حمام هم بود دژبانی منطقه در دست بچه های عرب بود وبشدت هم کنترول میکردند بچه در تپه ها تونل کننده بودند وجند هاوک هم درانجا مستقر شده بود- عراق خیلی سعی کردکه انجا رابزند ولی مداوم هواپیمای اش سقوط کرد وبچه گودال های بزرگی را ساخته بودند که داخل انها مشعل های بزرگی که توسط گاز روشن میبشد ومداوم هم میسوخت هم نهیه کرده بودند وکم کم به بچه های عرب مشکوک شدند که بی جهت بود البته انجا از لحاظ استتار نظامی کلا اشکال داشت جاسوسان درتمام اقشار ونژاد ها بودند به عنوان مثال ئذ واحد خودمن تانکهای سوخت زیادی در عرض وطول چیده بودند که هیچکدام بر اساس واصول چیدن ماکتها نبود روزی به یک مسئولین انها گفتم این تانکها سالم هستند گفت اثر انهاسالمهستند که بعد فهمیدم خلاف گفته است این مهم نبود گفتم داخل انها تانگ سوخته یا مدل بگذارید ایشان گفت تجربه به نشان داده است که عراق میقهمد کدام سوخته است ویا مدل است وکدام سالم است واین امر برای بچه ها اثبات میشود وروحیه انها ضعیف میشود من گفت مدل زدن یکی از روشهائی روی ان درغرب کار زیادشده است قاعده دارد ومداوم باید چابجائی بکنی بعدا به ایشان گفتم اینها سوخته است وباید سالم بگذاری بقول توجاسوس خبر میدهد الان میداند که سوخته است ولی انزمان وحشت میکند وبیاد طبق اصل نظامی همه رابزندوزمان میبرد البته یک روشی است بنام حداقل دفاع کا شه گودال اطراق تانک سوخته به روش خاصی میکنند ودونفر با تاکتیک پیچیده اطراف میجرخد که تانک مقابل تشخیص نمیدهد وان تانک رامیزند درامریکا یگ گروه توانسته اند در یک ازمایش سه تانگ را برنند وبیادمایوس نشوید تجربه کنید تا یاد بگرید روز بعد یک جوان قد بلند زیبا روی موی سرش المانیزده بود وجلی مویش زلف داشت ولباس هنرمندانه داشت وخیلی تیپ دانشجویان دراماتیک بودرفت وسوار تانک جلوی واحد ما که باچادرما 50 متر بیشتر فاصله نداشت وتانک را روشن کرد ومن باتعجب دیدم تانک به اندازه یکمتر جلو امد وموتوراش روشن بود من ازکنار اورد شدم ودیم درحال نوشتن نامه است وبچه فکر میکردند که دارد شنود میکند وپس از مدتی رفت فردا امد پائین از فکه به سمت خلیج جبهه مرده بود نه رادار داشت ونه هاوک داشت البته ضعف نظامی ما بود وگروهی خواستند انار فعال کنند که داستان جالبی دارد که بعدا بحث خواهم کرد یک مجسمه صدام بود بین بصره وفاو هواپیمای جنگی عراق از روی انجا وارد ایران میشدند وعراق روی نظمی کار میکرد به محض انکه عملیات روزانه هوائی پایان میافت بچه ها از روی ضد هوا بلند میشدند ومیرفتند یک هواپیما ازانجا وارد ایران شد وفقط یک ضدهوانئی فردی درپشت ان نشسته بوده است ودرحال کتاب خواندن بوده است ارکنار عبور میکند تا بخواهد بجمبد رفته بوده است ده قدمی ان تانک موشکی زد ورفت ولی بقول بچه رمل خیس بود فرو رفت دررمل حتی شن نتوانست به تانک برسد وان جناب تانک را به کنار کوهپایه چسباند وپس از مدتی دوباره به جای اصلی امد ورفت ودیگر نیامد این نشان میدهد که جاسوس عراق درسطح پائین همه جا حضورداشتند- ادامه دارد
بسم الله الرحمن الرحیم- با الهام از یک فیلسوف ورزشی رومانیائی ویک حجت اسلام ایرانی- موشک عروج دهنده انسان از سه موتور تشکیل شده است این وضعیت درتمام استعدادهای انسان وهدف های انسان به شرط مثبت بودن صادق است- لدا خداوند- جل وجلاله الشریف با خطاب به انسان- با عنوان:"ناس:" انرا بیان میکند- مرحله کودکی که انسان فقط میخواهد به موفقیت برسد ونیازمند مربی است ففط تقلید میکند که مربی وپدر ومادر و دیگران را خوشحال کند دوران ربوبیت انسان است وخداوند خود را ":رب الناس:" مینمامد دوران بعد دوران جوانی به بالا است که انسان صاحب اندکی درک عمیق میشود وغرور پیدا میکند وتاثیرات چامعه وشخصیتهای جامعه بر او شدید است انگیزش ها شروع شده است با شناخت بهتری ولو بسیار اندک باشد تاحدود زیادی انتخاب میکند وشخصیت منحصربفردی که ازعظمت های لطف الهی به فرد داده شده است که فردی خاص باشد تاخود ودیگران رابهتر بفهمد وهم برای دیگران ارزش قائل شود وبرای انها مطابق میل انان کار کند وهم دیگران مطابق میل ایشان کار کنند ئوران :" ملک الناس است:" در این دوران مربیان ومطالعات کار فرداورابه سمت یک اقیانوس ارزشها ومعرفتها وکمالات رهنمائی میکنند وکوشش های فرد ناگهان کم کم این اقیانوس ظاهر میشود ومیفهمد که ان مطلاب مقداری چند قطره برای بیان شده است ولی ایشان نمیتواند بیش از چند قطره بیان کند- این د.وران ":اله ا لناس:" در اسلام همین سه دوره است – درمرحله اول :" الناس:" است مرجله دوم:" مسلمان:" است ودرمرحله سوم:" مومن :" است اینجا است که درقران درباره حضرت علی علیه السلام به عنوان ولی الله صحبت میکند میفرماید :" ای کسانی که مومن هستید": چون مسلمان اکثریت انها کودک هستند نمیتوانند از حالت نژادی وقومی خارج شوند پس از رحلت حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه واله والسلم اعراب اهل حجاز وکوفه میگفتند دوخلیفه ما را ذلیل کردند وبه نفع اعراب نبودند منظورشان عثمان وحضرت علی علیه السلام است که اولی فقط امویان برسرکاراورد وعلی علیهالسلام ایرانیان وهم حضرت رسول الله صلواتاالله علیه واله والسلم سفارش ایرانیان به مسلمان کرد وهم ائمه اطهار علیهم السلام واین باعث دشمنی شدید اعراب با ایرانیان وائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین شد دنیا امروز هم به همین حالت دچار است—جنگ همین طور بود- وقتیکه از اهواز گروهی شدیم وسوار مینی بوس شدیم وبه سمت اندیمشک روان شدیم سر از پا نمیشناختیم جاده بسیار شلوغ بود ومداوم برخورد به واحدهای تانک میکردهایم که در طرف برعکس ما درحال جابجائی بود بقدر ی جاده شلوغ بود که گاهی ما درجاده خاکی میرفتیم و گاهی تانک بر ها درجاده خاکی میرفتند وابهت تانکها همه را گرفته بود دراثنا حرکت به یک تانک عراقی که لب جاده افتاد روی خاک بود بچه ها به راننده گفتند این تانک مااست گفت نه تانک عراقی است اصرار کردند که پیاده شوند وتانک را ببینند ولی اشان گفت پیاده شدن ممنوع است از اسفالت به بیرون رفتن ممنوع است ممکن است که پایتان روی مین رود وبایدباسرعت مطمدنه سریع حرگن کنم شاید به سمت شما گلوله ای پرتاپ شود وسپاه میخواهد اینجا یک طاق نصرت بزند واین تانک را روی ان سوار کند که هم هواپیماهای عراقی ببینند وهم خبرنگاران خارجی وهم قوت قلبی برای رزمنده باشد – روزی من بادوستان که از واحدهای مختلف هم جوار میامدند کنار چوب بلندگو اذان که ساعت دو بعد ازظهر اخبار پخش میکرد ایستاده بودی هایم- بحث روی تعداد موشک هاوک ضد هوائی امریکائی بود که بهترین اسلحه ضد هوا بود قانون نظامی ایران این بود که هر اسلحه ضد حداقل باید سه تا پنج برابر تعداد ادوات جنگی همسایه باشد ومفقط 330 هاوک بیشتر نداشتیم ومن ازمنبع موثق درخارک شنیده بودم نصف انها در خارک است وهشتاد هم دربوشهراست ودستور فرماندهان این بود که تنها اسلحه مهم عراق که باید به غنیمت گرفته شود ضدههوائیها مدرن ب.ود که هم شب حمله اکثریت ان به اهواز منتقل شود واقلیت ان پس استقرار کامل واحد به اهواز منتقل شود واطلاعات دیگری را که بتدریج خواهم گفت درحال شروع بحث بودیم که ایا شما که مدتها درجبهه بودید ایا شنیدید که هاوک هواپیمائی بزنند درهمین اثنا یم طلبه جوان سیدی امد وبه جمع ما پیو.ست ومن هیچ اطلاعاتی از ایشان نداشتم وهمین طور بقیه بچه ها که ایشان یک طلبه دواتیشه جند الله است بچه گفتن ما هرگز نشنیدهایم وجود ندارد البته داستا مفصلی هاوک در دشت عباس دارد که شنیدنی است ناکهان جناب سید خشمگین شد ویک نگاه سینمائی به همه کرد وروی من کانون داد .گفت من اطلاع دارم که هشتاد هاوک در خط است ومسلما دوتای ان نصیب دشت عباس است جبهه نیازی به هاوک نداشت چون نمیتواونست شیرجه بزنند واصول هوائی عراق به معنی بود که گشت بزند وخلاقیت داشته بود فقط روی گرا میفرستاد که درانههم درسطح ضعیف بود فقط میراژ تا حدودی بهتر بودند ولی دمار مناطث عرب نشین میخواست دربیاورد ورذویب انها شیرجه میزد وتمام تاسیسات لجستیکی مانند مخزن بنرین وگازوئیل به جاها امن برده بودند- ادامه دارد
بسم الله الرحمن الرحیم—چو چشمش مست را مخمور مگذار- به یادلعلش ای ساقی بده می- یکی از فرماندهان جنگ که برادربزرگ اش هم فرماندهان بنام سپاه بود برادرش به جبهه امد دست چپ اش در گچ بود بسیار زیباروی وبسیار مقتدر وگوئی در مقابل جبرایل استادی باچشمان پرابهت وبسیار با دیالوگ سینمائی کوتاه ولی پرابهت صحبت میکرد- تحصیلات دانشگاهی داشت-برادرش به من گفت ایشان تاکتیک منحصربفرد دارد که حتی من انرا قبول ندارم ولی شما از ایشان یادبگیر و واحداش را هدایت کن براساس تاکتیک ایشان زیرا ترکش زیاد خورده است وعصب ساتیک درتحت فشار نمیتواندد زیاد بایستد ویک گلوله دوشگاه به کتف به چپ خورده است که قبلا هم کتفاش براثر ترکش شکسته بوده است ودکترها گفتند .اگراین بار گلوله دوشکا بخورد دست چپ اش راقطع میکند وبه این زودی ها جوش نخواهد خورد من خیلی تعجب کردم چگونه گلوله دوشگاه خورده است؟ مگرایستاده است؟ ایشان خندید گفت بله همینطوراست سپس ادامه داد ایشان درحال استراحت خواهد بود وشما واحد راهدایت میکنی واگربه مسئله ای برخورد کردهای ایشان شما راهدایت میکند- ایشان برای ترساندن عراقی ها زمانی که انها درپنچاه قدمی خوداش زمینگیرمیکند روی تپه میاستد وبراق به انها نگاه میکند وپس ازچند دقیق پائین میاید ویکدفعه شانسی ازعقب گلوله خورده است چون هنوز به مسئال مسلط نبوده است وازعقب گلوله های خمپاره زیادبه سمت او فرستادند عجیب زنده مانده است ولی حالا مسلط است- تمام طرح اش توسط اطلاعاتی که ازعراقی هائیکه بااو جنگیدن گرفته است وعراقی ها اول از او میترسند وبعد مرید اومیشوند- البته انسان بسیار فرهیختهای بود دریک جنگ یکی فردازیک واحد دیگری بغل دست اوبوده است بعنوان کمک میاید که تعلیمات خوبی نداشته است وفرصت نبوده است که ایشان زبل کند وتعلیمات رایادبدهد وقتیکه اسرا به عقب میبردند که ایشان همیشه دستور میداده است که اولا همه با باتفنگ-ژ-3 میجکنیدند وروی تک تیر باشد روی یک دست هم بیسیم بوده است وهم تفنگ ژ-3 بسیار نزدیک عراقی های اسیر بوده است بیسیم زنگ میزند تفنگ را کنار میگذارد تا به بیسیم زنگ برند یم عراقی زبل متعصب شیعه میپرد .تفنگ به سمت فرد وایشان رامیکشد ومیخواهد مابقیه رابکشد ولی چون بلد نبوده است که تفنک روی علامت مسلسل بگذارد فکر میکند تفنگ گیر کرده است تسلیم میشود وایشان پیش جناب میاورد ومیگوید من دوتقاضا دارم ازشما یکی وصیت کنم ودوم با تفنگ به صورتم نزنید که شناخته شوم ایشان میگوید توسرباز شجاعی هستی وبدستور فرمانده عمل کردی ان فرد غفلت کرد من تورا نمی کشم والان فیلمبردار سپاه درحال فیلم گرفتن است واگر میخواهی بگویم ازتو فیلم بگیرد ان سرباز اول قبول نمیکند ایشان راست میگوید وایشان همراه مابقیه سربازان که بشدت از ایشان ترسیده بودن به سمت اتوبوس میرود ومیگوید هرکس ایشان رابکشد منهم ایشان را میکشم انجا سرباز مقداری اطلاعات میدهد بعد که توسط رادیو ایران دراردوگاه اطلاعات سلامت بودن خودرا به خانواده اش میدهد ایشانرا دعوت میکند واطلاعات زیادی میدهد وازدو ستانش هم میخواهد اطلاعات را به ایشان بدهد ان سرباز اهل نجف بوده است وصاحب خانه ایشان سنی بوده است وبه ایشان میگوید که شما شیعیان فقط بفکر خودتان هستید وما اینهم زحمت برای شما کشیدم حالا که باایران به مشکل برخوردکردهایم شما مارا رها کردهاید وطرفدار ایران شدید به ایشان برمیخورد ومیرود نزد مرجع خوداش وازایشان تعین وتکلیف میکند ایشام میفرماید که من صدام راقبول ندارم واز ایران هم اطلاعاتی هم ندارم ولی جنگ با ایران راهم قبول ندارم وایشان به مرقد علی علیه السلام میاید واز ایشان خداحافظی میکند دو مرقد فردی بوده است با استخاره یا نحوی دیگر پیش گوئی میکرده است از ایشان میخواهد فال ایشان را بگیرد ایشان فال را میگرد میگوید یکفردی پشت سیاهی است شما به ایشان یک خیانت مینید وسپس به ایشان خدمت میکنی تاانجا بسیارنورانی میشوی ایشان میپرسد ان فرد در پشت سیاهی کیست جواب میشنود من ازکجا بفهم که او کیست جواب میدهد ان فرد دشمن است میگوید میتواند باشد خیلی تعجب میکند به انفرد میگوید اگردشمن است خیانت معنا نمیدهد واگر دشمن نیست من چرا خیانت کنم- ایشان جواب میدهدفالت میگوید من که نمی گویم موقع ی که اسرا میاورند همه وحشت کرده بودند و-ورد میخواند ایشان از انها سئوال میکند چرا ازمن میترسید میگویند تو جن هستی درهمان زمان مندیدم چشمانش چون جغد شد حال سیاه پیدا کرد وسپس چشم مار کبرا شدمن به بچه ها خواستم بگویم اگر کسی توحیداش وعمل صالح اش ازجن بالا باشد کاری عظیم تر ازاو خواهد کرد حتی ازحضرت جبرائل این همان بینهایت روح انسان است- ایشان گفته بود چناچه فکر میکنید من جن هستم کفشم را دربیاورم- ادامه دارد
بسم الله الرحمن الرحیم- مرتضی اوینی – ماهی افتاده دراب بود- فلسفه خلقت انسان شاید با این دوبعد اصلی بتوان ترسیم کرد- جسم رانگاه میکند ومعنا را میفهمد- ودوم از درون اتش وخون درمیدان حق برعلیه باطل بیرون میاید—برخلاف کل هستی است- وشاخص وملاک تمام عیاراش کربلا است استادم درانگلستان میفرمود که فیلسوف باید همه چیز رابایدازدیدگاه فلسفی وعلوم عقلانی ببیند طرز نوشتن وحتی یادشتهایاش به صورت خاص است دریک مهمانی اگر خواست مطلبی بگوید یک برگ کاغذ بیرون میاورد وبا جمع کردن یک گلدان ویک لیوان وباچند خودکار با الوان مختلف مطلب را بیان میکند رمان نمیگوید ورمان گفتن راباید به رمان نویسان واگذار کرد- انسان الهی از بهشت فراتر میرود تا به عالم معنا برسد واین عروج از میدان حق برعلیه باطل اغاز میشود وادامه پیدا میکند وبه همین دلیل جناب مرتضی به جبهه توجه خاص پیدا میکند عروج به سمت کسانی که از صافی کربلا گذشت مبارک وتسلیت باد
بسم الله الرحمن الرحیم- ای طلوع بدون غروب- گل مارا به عشق توسفال کرده اند- خیال تورا باد هروز از کوچه های تنگ وباریک برایم میاورد- ازدرون حجاب سترگ تو هروز روح تازهای میبخشی واشعه قلب خدائیایت- روح در قفس مرا افتابی میکنی- دم مسیحائی تو ایه مطلق الهی است چه کنم گفتگو باتو گفتگو با خداوند درعرش است-تودی که جهان علوی را سیراب کرده ای دستی بر قلبت بگذار تااین جهان کویری تشنه کام را که من چون گل پژمرده دران راایمانم راسیراب کنی ای شهاب کهکشان ملکوت که قول فرود امدنت مسجل است بادبان کشتی ات را بسمت ما برقرار ساز درهاله تو گم شدن سر مسیحیائی خدا است- جهان را سخر زیبائی خود کردهای- چون طفل در دامن مادراش گریان به گره خوردن سرنوشتم باتو هستم ای سرود -محبت ای سرود زندگان پی در پی ای ارامش بعد از طوفان ای شادی بعد از غم-ای دست گشاده رحمت ازلی وابدی الهی ای که جاده ها را توصاف میکنی وبرای تو جاده ها صاف میشود ای شهوار هستی- ازشهرهای پراز گناه بگذر وبالبخندت هراران گل را به شکوفه بنشان
بسم الله الرحمن الرحیم- جبر عامل پولشوئی یک صفت سگانه است وهمان سیاست کاسبکارانه- خودم – خودت- در غرب شناخت علمی درقرون وسطی ببعد هیچگونه مدل علمی- تحقیقاتی نداشت هر فردی درموضوعی وموردی یک جستجوی ظاهری میکرد ونظریات هم بسیار متفاوت بود کم کم عده ای این کاررا عبث میدانستند وبدنبال علم رفتن را کاری بیهوده میدانستند که وقت زیادی صرف میشود وفقط حداکثر یک معلومات حفظی عمومی چیزی دستگیر انسان نمیشود واختلافات بین بشر هم زیادمیشود درنزدیکی زمان جناب اقای داروین این معنی رشد زیادی پیدا کرد وکم کم علم تعریف جدیدی بخود گرفت که بیاد علم بتواند پیشبینی دقیق کند وگرنه ارزش ندارد واز طرفی کره زمین جگونه بوجودامد مطرح شد وسخت مورد توجه واقع شد جناب داروین که قبلازان به سنگ شناسی وگیاه شناسی علاقمند بود به این فکر افتاد که سرنوشت کره زمین رامشخص کند وبه این نکته رسیده بودند که باید مدل تحقیقاتی داشت که بتواند به رابطه علت ومعلولی پی ببرد وبه شناخت یقینی برسد پیدا کردن این مدل کار سختی بود ونمیدانستند چگونه این مدل را بشناسند درنتجه تحقیقات به این نتجه رسیدند که ازمدل ریاضی استفاده کنند بعدا ها یک طنزی هم ساختند که امروزه هم مثلی که خیلی طرفدار دارد گفتند چناچه کسی مثلا درانشا نویسی مدلی ندارد ازمدل اشپزی استفاده کند البته بعدا خود بخود درطول تجربیات به مدل واقعی خواهند رسید عین این مطلب راهم درباره مدل جناب داروین بیان میکنند که ان یکراه برای رسیدن به مدل واقعی بود ولی درضمن کمک فراوانی درجزئیات کرد مثلا درطبقه بندی کردن اشیا واز هر داده چه چیزی را بایدجستجو کرد وحتی چگونه ازانها حفاظت کرد ویا کدام داده باید بدنبالش رفت یک محقق دین مسیحیت درغرب تصور میکنم که امریکائی باشد درمتون مسیحیت که تحقیق کرده است با مدلی که انتخاب کرده است که به نتجه رسیده است که بیانات مال سه مسیح است مسیح اول ودوم وسوم ومسیح سوم کمی اهل طنز است وایشان هم اهل طنز است بیانات امروزی تر است وغیره حالا شروع کرده است که روی ایشان کار بهتری کند وبا معرفی ان جناب دیگران راهم تشویق کند البته اینده چه میشود خداوند میداند ولی غرب به این طریق عمل میکند این بحث دران زمان مطرح شد چناچه ما به یک اصل مسلم ریاضی رسیدیم وکسی ه یک اصل مسلم ریاضی پیدا کرد که مخالف ان اصل ریاضی بود چه کنیم وبه اینتنتجه رسیدن ان دیگری اصلا اصل ریاضی نخواهد بود- ادامه دارد