هم میهن نوشت: محمد هاشمی می گوید: امیرکبیر چهره محبوب آیت الله هاشمی رفسنجانی در میان سیاستمداران معاصر بود. او از بین چهره های سیاسی امیرکبیر را انتخاب کرد چون امیرکبیر هم طرفدار علم بود و دارالفنون را تاسیس کرد و هم طرفدار عمران و آبادی بود و هم مخالف انگلیسیها بود.
19 دی ماه 1395 بود که خبر آمد اکبر هاشمیرفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام درگذشت. چهرهای که از دهه 30 و 40 مبارزات علیه حکومت پهلوی را آغاز کرد و با توجه به همراهیاش در همه این سالها با امام خمینی، او را بهعنوان یکی از نزدیکترین چهره ها به رهبر فقید انقلاب میشناسیم. در سالهای پیش و پس از پیروزی انقلاب از چهره های اثرگذار به شمار میرفت و نقش آفرینی او در حوادث مختلف بهویژه در سالهای پس از انقلاب او را به یکی از مطلعترین سیاستمداران کشور بدل کرده بود. حالا 7 سال از زمان درگذشت این چهره سیاسی و انقلابی میگذرد. در همین راستا محمد هاشمی، برادر کوچکتر او که از نزدیکترین شخصیتها و رئیس دفترش بود، در گفتگویی به بیان شخصیت آیت الله هاشمی رفسنجانی پرداخته است که در ادامه می خوانید؛
***********
آیتالله هاشمیرفسنجانی چهره سرشناسی، هم در مبارزات برای پیروزی انقلاب بود و هم از چهرههای نزدیک به امام در سالهای پس از پیروزی انقلاب به شمار میرفت. تا جایی که او و آیتالله منتظری و برخی دیگر از چهرهها را حلقه اول نزدیکان امام برای رسیدن به مرجعیت شیعیان پس از درگذشت آیتالله بروجردی عنوان میکنند. تصویری از آیتالله هاشمی با توجه به سوابق فعالیتش در اختیار ما بگذارید و گزاره مطرحشده درباره ارتباط هاشمیرفسنجانی را براساس آنچه شاهد بودید و به یاد دارید برای ما توضیح دهید؟
درباره نحوه ارتباط آقای هاشمی و امام خمینی باید به این موضوع اشاره کنم که بله نقش آیتالله منتظری و ایشان درباره مرجع شدن امام و اینها از جمله چهرههای نزدیک به امام خمینی در حوزه علمیه قم بودند و با او همراه بودند؛ اما درباره تبدیل شدن امام به رهبر انقلاب و مرجعیت او نباید این موضوع را فراموش کرد که این نزدیکی و این ارتباط گسترده و اثرگذار بود اما فقط نقشآفرینی این افراد موجب این اتفاق نشد. البته در آن زمان کسی امام خمینی نمیگفت و روحالله خمینی و آقای خمینی عنوانی بود که مطرح میشد. آقای خمینی از اساتید حوزه علمیه قم بود و یک درس داشت که در درسش 500 نفر شاگرد حضور داشت و اکثر آن شاگردان و کسانی که به جلسات او میآمدند، باسواد و فاضل بودند. جلسه درس ایشان بسیار زنده و پربحث بود. آقای هاشمی هم شاگرد امام بود و آیتالله بروجردی در سال 1340 که مرحوم شدند، 5 عالم دیگر رساله نوشتند و مطرح شدند؛ آیتالله گلپایگانی، آیتالله شریعتمداری، آیتالله نجفیمرعشی از حوزه قم و آیتالله میلانی و آیتالله قمی هم از مشهد بودند. حاجآقا روحالله در جلسه درسشان، شاگردانش را منع کرده بود از اینکه درباره ایشان مطلبی بگویند و ایشان را مطرح کنند و از نوشتن رساله عملیه هم در همین راستا تا آن زمان خودداری کردند. ایشان بهعنوان شخصیت مبارز مطرح بودند اما به عنوان مرجع فعالیت نمیکردند.
5 بهمن 1341 شاه به قم رفت و سخنرانی تندی علیه روحانیت کرد و بعد وقتی به تهران آمد، لایحهای که کندی به شاه داده بود و انقلاب سفید و مجموع اصولی را مطرح میکرد، به جریان انداخت و او همان روز دستور داد که لایحه انقلاب سفید و اصلاحات ارضی را اجرا کنند. فروردین 1342 در قم، آیتالله گلپایگانی در مدرسه فیضیه به مناسبت سالگرد شهادت امام صادق مراسم روضه داشت. شاه 200، 300 ساواکی را با لباس شخصی و لباس کشاورزی به مراسم فرستاد و آنها در مدرسه را شکستند و یک سید طلبهای را از طبقه بالا پرتاب کردند و او شهید شد. بعد به آقای گلپایگانی حمله کردند و حضار و همراهان او، ایشان را به اتاقی بردند و جلو، در نیمکت گذاشتند. اوضاع قم به هم ریخت و هر روز اتفاقی میافتاد. در عاشورای همان سال که در خردادماه بود، جمعیت زیادی از همه جا آمده بودند و حاجآقا روحالله به مدرسه فیضیه رفتند و سخنرانی بسیار تندی علیه شاه، آمریکا و اسرائیل کردند و گفتند که طلاب و وعاظ ما را میبرند و میگویند به سه مورد یعنی شاه، آمریکا و اسرائیل کاری نداشته باشید. حاجآقا خمینی به شاه میگوید چه رابطهای با اسرائیل داری که اگر یهودی و اسرائیلی شدی بگو که از کشور بیرونت کنیم.
شاه در سخنرانی 5 بهمن گفته بود که کاری نکنید که من چکمه های پدرم را پا کنم و امام در سخنرانیاش میگوید چکمه های پدرت به پایت گشاد است. سخنرانی امام تمام شد و مردم شعار دادند. آن زمان کسی کاری نداشت تا شب که امام آمد و نیروها ریختند و ایشان را بازداشت کردند. کنار خانه امام باغ بود و اینها به این باغ آمدند و اذان صبح که شد، به داخل خانه رفتند و امام را گرفتند و به تهران بردند. صبح مؤذن اعلام کرد که حاجآقا روحالله را بردند و قم بههم ریخت و مردم به خیابان ریختند و ساواکیها به خیابان آمدند و 150، 160 نفر شهید شدند. بعد هم مردم ورامین به خیابان آمدند، بازاریهای تهران، بازار را بستند و شاه فرمان آتش به قصد کشت داد. هرکسی در خیابان بود به سمتش شلیک میکردند تا 4000 نفر (طبق شایعات آن زمان) کشته شدند. این اتفاقات امام را برجسته کرد، مبارزه شکلش عوض شد تا پیش از آن مبارزانی مانند اعضای جبهه ملی، اعضای نهضت آزادی و احزاب بودند که اعتقاد داشتند طبق قانون اساسی شاه باید سلطنت کند نه حکومت و کار در دست نخستوزیر باشد. بهعبارتی درباره آنچه حاجآقا خمینی را تبدیل به رهبر انقلاب کرد عملاً یک نفر و دو نفر تاثیرگذار بر این اتفاق نبود و روند حوادث و اعمال ایشان، رفتار شجاعانه و سخنان تند او در آن سخنرانی علیه پهلوی بود که او را در این مسیر قرار داد و البته در آن زمان آقای هاشمی در زندان بود و درباره ایشان هم باید گفت که آقای هاشمی از نظر خدمات انقلابی، نه کمنظیر بلکه بینظیر است. ایشان از سال 1336 «مکتب تشیع» که یک نشریه سیاسی-مذهبی بود را با جمعی از دوستانش منتشر کرد و پس از اینکه 4 فصلنامه آن منتشر شد، ساواک دیگر آن را تحمل نکرد و آن را متوقف کرد. سال 1340 که آیتالله بروجردی فوت شد، فضای مبارزاتی کمکم شکل گرفت و کاپیتولاسیون که مطرح شد واکنشها به آن اتفاق افتاد. آقای هاشمی بهعنوان یکی از مبارزین به زندان رفت و شاه آنچنان از مبارزه روحانیت ناراحت بود که معافیت سربازی طلاب را برداشت. در آن زمان طلاب همچون دانشجویان از معافیت تحصیلی برخوردار بودند و در پی این اتفاقات مبارزانی مثل آقای هاشمی به سربازی فرستاده شدند. در همان زمان در سربازخانه آقای هاشمی صحبت کرد و گفت:«این بهتر است، ما اینجا فنون نظامی را یاد میگیریم.» شاه دید که نتوانست این مبارزان را شکست دهد، بعد از مدتی دستور را لغو کرد. آقای هاشمی در همان سالهای 42 کتابی با عنوان «سرنوشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار» نوشته اکرم زعیتر، ترجمه و با مقدمه خودش منتشر کرد. در پی انتشار این کتاب ساواک او را به زندان انداخت و چنان شکنجه کرد که عصب پشت پای او آسیب دید و دیگر مچ پای او خم نمیشد. او را تهدید به اعدام میکردند و چشمان او را میبستند و کنار گوشش شلیک میکردند که قصدمان کشتن توست. شکنجهگران میگفتند تو این مقدمه را ننوشتی و اعتراف کن چه کسی نوشته است؟ در نهایت با اصرار او به نگارش، به او قلم و کاغذ میدهند و او هم مطلب مفصلی نوشت که آنها باور کردند که خودش این مطلب را نوشته است. پس شکنجه را بیشتر کردند. ایشان در زندان بود و در کنارش روی قرآن کار میکرد و فرهنگ و تفسیر قرآن که الان در 51 جلد منتشر شده را در همان دوران و روی کاغذ با یادداشتهای کوچک شروع کرد. سالهای 1343 بود و آن زمان وضعیت ایران خوب نبود. در آن زمان کتابی نوشت به نام «امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استکبار» که آن هم سروصدای بسیار به همراه داشت.
آیا میشود گفت که امیرکبیر شخصیت محبوب آقای هاشمی از میان چهرههای سیاسی معاصر بود؟
بله، امیرکبیر چهره محبوب او در میان سیاستمداران معاصر بود. او از بین چهره های سیاسی امیرکبیر را انتخاب کرد چون امیرکبیر هم طرفدار علم بود و دارالفنون را تاسیس کرد و هم طرفدار عمران و آبادی بود و هم مخالف انگلیسیها بود. در آن زمان انگلیس خیلی نفوذ داشت و سفارت انگلیس فرمانده اداره کشور بود و امیرکبیر مخالفت کرد. همین موجب شد که سفیر انگلیس از مادر شاه بخواهد از موقعیتش استفاده کند و از شاه بخواهد امیرکبیر را برکنار کند و شاه در عالم مستی بود و در همان حال فرمان قتل امیرکبیر را امضا کرد و کتابی که هاشمی نوشت درباره همین بود که او قهرمان مبارزه با استعمار است. بعد از این کتاب هم آقای هاشمی چندین بار زندان شد و پس از این اتفاقات او از زندان بیرون آمد و شروع کرد به سازماندهی مبارزه. در آن زمان، ایشان برنامهای تنظیم کرد که بشود ارتباط با امام را ادامه داد.
آقای هاشمی تا چه سالی در زندان بود؟
امام که به پاریس آمدند من سه روز بعد به پاریس رفتم. از دانشجویان عدهای برای دیدن امام و گرفتن پیام برای دانشجویانی که نیامدند، آنجا حضور پیدا کردند و امام به من گفتند باید بمانی تا مژده آزادی برادرت را به من بدهی و من گفتم که آمدهام پیش شما باشم. امام 117 روز در پاریس بود و من 114 روز با ایشان بودم. با همان هواپیمای امام به ایران بازگشتم. حاجآقا زندان بودند و یک هفته قبل از اینکه امام بیاید، روحانیت در دانشگاه تهران تحصن کردند، آن روز آقای هاشمی را از زندان آزاد کردند و او در تحصن شرکت کرد. یعنی امام 12 بهمن به ایران آمد و آقای هاشمی اوایل بهمن آزاد شدند.
آقای هاشمی سفری در آمریکا و اروپا با ماشین داشتند. درباره این سفر به ما بگویید و در نهایت چنین سفری چه تاثیراتی بر ایشان و مبارزات او داشته است؟
سال 53 یا 54 بود که ایشان اول به عراق رفتند، امام را آنجا دیدند. بعد از آنجا به فرانسه رفتند بعد به ایران بازگشتند و با ما قرار گذاشتند که به آمریکا بیایند. من زودتر از فرانسه به آمریکا رفتم و ایشان به تگزاس آمد. جایی که آقای ابراهیم یزدی بود و حاج آقا با ایشان جلساتی داشت. در تگزاس کانون مبارزات دانشجویی برپا شده بود و ایشان که پس از رفتن دوباره به پاریس باردیگر به تگزاس آمد و دوباره با اعضای این کانون دیدار کرد من هم از کالیفرنیا به تگزاس پیش ایشان در هیوستون رفتم. آنجا ماشین قدیمی و دست دومی گرفتیم و از آنجا 16 تا ایالت را گشتیم و چندین روز طول کشید. روزها رانندگی میکردیم و شبها هم استراحت میکردیم. از این طریق 2000 مایل که حدود 3500 کیلومتر بود از تگزاس تا کالیفرنیا رانندگی کردیم و به محل زندگی من رسیدیم. کالیفرنیا بهعنوان یکی از زیباترین ایالتهای آمریکا است و زیبایی طبیعی بسیاری دارد و فضای سبزی مانند رد وود دارد و با ایشان بسیاری از این مناطق را گشتیم و چند روزی آنجا بودیم.در این زمان آقای دکتر باهنر در آموزش و پرورش شاغل بود و همزمان با این روزها ایشان در سمیناری که در توکیوی ژاپن برقرار بود، حضور داشت. آقای هاشمی هم در این بازه زمانی برای دیدار با برخی چهرههای سیاسی در سازمان ملل در نیویورک با هواپیما به آنجا رفت و بعد به توکیو رفت تا با آقای باهنر دیدار کند و چند روزی در آنجا بودند بعد به فرانسه بازگشتند و بعد به بیروت لبنان و چند شهر و کشور دیگر در خاورمیانه سر زد که آنجا هم با آقای موسی صدر و مهندس چمران دیداری در راستای برنامه های انقلاب انجام داد. ایشان پس از بیروت باز هم به دیدار امام در عراق رفت و امام به ایشان گفت که به ایران بازنگرد، در صورت بازگشت بازداشت میشوی. ایشان گفت:«اگر به ایران بازنگردم که آنجا کسی مبارزه را ادامه نمیدهد. من باید بروم بین مردم و مبارزین حتی اگر اینها مرا بگیرند.» به تهران که بازگشت او را دستگیر کردند و 3 سال و نیم حکم خورد و تا یک هفته پیش از بازگشت امام به ایران ایشان در زندان بود. همه این سفرها برای مبارزه و ساماندهی مبارزات علیه شاه بود.
آقای هاشمی در تاریخ پس از پیروزی انقلاب با نگاه توسعهمحور بهویژه در حوزه اقتصادی شناخته میشود. به نظر شما این سفرهای خارجی و رویارویی با پیشرفت کشورهای دیگر چقدر در نوع نگاه و تصمیمگیریهای او به عنوان یک مسئول در کشور اثرگذاشته است؟
این سفری که به آن اشاره کردم اولین سفر او به کشورهای توسعهیافته و غربی نبود. پیش از آن هم با خانم و بچهها سفر مفصلی در اروپا داشت. باجناق ایشان آقای امینیان بود که در بلژیک فرشفروشی داشت. ایشان یک تابستان بعد از تعطیلی مدارس بچهها را برداشت به اروپا رفت و یک ماشین خرید و تقریباً تمام کشورهای اروپایی را با بچهها گشتند. ایشان اخلاق جالبی داشت که به هر سفری که میرفت، درباره شرایط زندگی، وضعیت توسعه، صنعت و حتی علل وضعیت آنها چه صنعتی بودن و چه غیر از آن را یادداشت برمیداشتند. مثلاً کشاورزی آنها چگونه است. صادرات و واردات آن کشورها چیست؟ در این سفرها سوالات بسیاری میپرسید و همه را یادداشتبرداری میکرد و دیدگاهی که برای توسعه و چگونگی توسعه داشت و راههای ارتقای آن، احتمالاً متأثر از این سفرها هم بود. مثلاً او درباره اینکه چه محصولات داخلی و چه محصولات خارجی باید باشد، براساس آنچه در این کشورها میگذشت، نظراتی داشت. همین هم موجب شد او نگاهی خاص به توسعه و پیشرفت داشته باشد و برای آن برنامهریزی کند
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است نیم نگاهی به کتاب سفیر-نویسنده خانم نیلوفر شادمهری- است نویسنىه بیان کرده است مطالب کتاب درسایت سفیر هم موجود است- ارزیابی دوم-فصل مهمترین درس استاد- جالب اس بعضی اؤ افراى ىانشگاهی به ایران سفر کرده بودند وبه ایران علاقمند شده بودند وبعضی روی فرهنگ ایران بخصوص شعرا درفرانسهمطالعه کردهبودند وجناب حافظ شاعر اول دنیا شناخته بودند- درشهر- نیم -فرانسه یک کارگاه دوروزه کارگاه- به انگلسیی میشود -وروک شاپ- شاپ یعنی مغازه وورک یعنی کار کردن- اساس براین بوده است هر کلای صنعتی را تعلیم دادن است - بعدا برای مثلا تحقیقات در رشته ای علمی که به یک نظریا جدید رسیدند ویا مثلا راجع به دارویی جدید بحث کنند وغیره واساسن روضه بوىه است که ىرباره مسائل اسلامی وصنعتها ىراسپانیا بحث میکرىند ومانورهای جنگی هم بدین ترتیب کلاس میگذاشتند- هم در کوههای مصر وهم ایران وبعضی جاهی دیگر کنار گوه ویاداخل کوه چگونه شکار کنند با حجاری درکوه ها یادمیدادند- ودرمصر بیشترهست چگونه اسلحه بسازنند- مهم این است دانشجویان درسطح بالا مشکلات تحقیقاتی خودرا ازان افراد یادمیگیرند که شاید درتز انها موثر واقع شود حداکثر یکهفته است ایندوره دوروز بوده است که دربحث طراحی صنعتی نظیات جدید بیان میکرده است وخانم شادمهری هم برای همین منظور بهان شهر میرود ودرضمن استادایشان اقای کریستوفول که یکی ازنام اوران اینرشته درفرانسه وجهان است وایشانهم در ان کلاس سخنرانی داشتند-ویک استاد بسیاربزرگ اقای لوسین مینو هم شرکت داشته است وازخانم های مطرح بودند-یک جوان جویای نام هم بود- واساتید دگرهم بودند- برای اقای کریستوفل جماعت خیلی دست زد من براسا س نقشه خودم انتخاب میکنم- ایشان بعد به خانم شادمهری فرمودند چندین سال قبل من همین نظریات خودم رادادم وبشدت دست زدند وحال نظریات مخالف قبل صحبت کردم باز برای من دست زدند وبرایان جوانهم دست زدند دوبعدا هم ایشان مثل من خواهد شد این علم بشراست- قران میفرماید درسنت من اختلاف بوجود نمی اید بلکه کامل تر میشود دین القیم همین معنارامیدهد- نشسته بودم- وازدست برقضا استاد لوسین مینو روبهروی من بود- ازمن ملیتم روپرسیدن ونظرم را رو درباره کشور فرانسه -خانم کناری خیلی از ایران تعریف کرد ازمردمش وازفرهنگش وهمه تعریف روهم ازیکس از استدا هانقلکرد که توی سالی اخیرا به ایران سفر کرده بود ایران راباید از دانشمندان شناخت نهازکسانی که دست راست وچپ اش - رابلدنیستند سئوال کرد- اخرش هم -قبلازانکه نوبت به افاضات من برسه گفت که خیلی دلش میخواهد- شخصا ایران را ببیندوباایرانیها اشناشود- بهش قول دادم که ازایران براش دعوت نامه بفرستم وخودم هم بشم میزابانش- اینجور حرف ها داشت گل میکرد که دیدم کم کم اطرافیان هم دارن بهایران وایران گردی ابراز تمایل میکنن- وهمه از فواید سفر میگفتن- ودرس ای که ادم از سفر میگیره ولزوم مسافرت-و--- خانوم کناری هموم طور که به استادمینو نگاهمیکرد از اخرین سفرای اخیراش میگفت- درواقع همه داشتن درباره خاط اتشون حرف میزدندعجیب بود همه میخواستن حرف بزنن مهمنبود شنودنه ای هست یانه همه به جز استاد مینو- غربیان برخلاف ما در روضه مخصوصا خانم ها حرف های خودرامیزنند-ولی انها فورادرمجسلی قلم وکتابچه درمیاورد ومینویسد ونظریات خاص خودرا بیان میکند ومینویسد-مرحوم دکتر محمدی رحمت الله وهمچنین مرحوم دکتر محسن خادمی علیه السلام فرمودند هرکس تعدای قلم وکتابچه نداشته باشد استاداز کلاس بیرون میکند وبعدمیگوید این فرد بدرد دانشگاه نمیخورد وخود استاتید یاداشتهای خودرا به یک دیگر میدهند- تحقیقات نشان داده است درک یکجمله تحول عظیم رابوجد اورده است ازجمله جناب اقای انیشتین وشماها باید اینچنین باشید-خانوم کناری رو به استاد گفت- لوسین درغرب اسم فردمهم است نه فامیلی فرد- سفریه درسه-استاداروم ومتین گفت بله همه زندگی درسه- حیف بعضی درسا رو ادم دیر میگیره-به نظرم اومد-استاد توی حال وهوای دیگه ایه نمی دونم حس فضولی بود یا واقعا علاقه به استفاده از دانستنی های استاد کهترجیح دادم سر حرف راباز کنم-با استاد گفتم -من باحرف شما کاملا موافقم -تازه فکر میکنم از اون بدتراینه که ادم ببینهسئوالی امتحان زیک سری درساست که فکرش رانمیکرده توی امتحان بیاد-وازشون رد رد شود ونخوانده- خانم کناری یهو بلندبلند حندید وگفت اوه اوه چقدر پیچیده اش کردید! باید خوشبین بود این قدر فلسفه نباید بافت- استاد باهمن ارامش قبل گفت این یه فرضیهبود فلسفه بافینبود اگه بهاندازه یه فرضیه هم برامونمهم باشد باید بیشتر ازاین روش فکر کرد صورتش راروبرو برگردوند سمت من وگفت -اونی که شماگفتید-اون یک فاجعه است خانم کناری گفت بسه لوستین لازمنیست برای اتفاق نیافته غصه بخور -استادگفت وقتی افاق بیفته دیگهخیلی دیره - دراخرت بهتعداد ایاتی که فکر کرده است وحفظ کرده است ولو بعدا ازیابرده باشد ومیزان کتابی کهخوانده میزان الفاظ است وتفسیر کرده است اگرنوشته باشد چنیدن برابر ثواب دارد فلسفه اساس شناخت است تعقل اول فلسفی است بعد علمی است احساسات نباید بودن فلسفه انتخابشود احساست خودبهخودتولیدمیشود ولی باید دروی ریل عقل باشدنباید خسته شد ونبایداز فزضیه سازی دست برداشت اول عقل است بعد نتجه اش درعبادت واعمال است- حبیب بن مظاهر دراخر شب عاشورا امام حسین علیه السلام ایشان راخواست مدتی طولانی نزد امام علیه السلام بود- وبرگشت وزد زیرگریه عظیمی داماد ایشان انجابود گفت حبیب من تورا جوری دیگر میشناختم- ازترس گریان شدی که خانوادهتو غنی هستند وریس قبیله ات هستی همه مواظب خاندان توخواهندبود ایشان گفت گریه من امری دیگر است ازامام علیه السلام پرسیدم حقیقت این جریان چیست سربسته اما علیه السلام فرمودند برای انکه دل مومنینومردم بسوزد واحساست بخرج دهند وگریان باشند حبیب همین جا مردم خواهند امد و شهرکمیسازند وبارگاه درست میکنند وبرسرمنبر میروند وخطبه ای بنام رو ضه میخواند ومیگیرند ومابقی فرد بایدفکر کند وما برای اهلبیت مکرم گریان نمیشدیم کهم میگفتن دملاک عجز است ومن میخواهم که زندهمیشدم وروضه امام حسینعلیه السلام رامیخواندموگریان میشدم همهزدند زیر گریه حضرتزینب علیهاالسلام الله بیرونامد وگفتند چهخبراست وجریان گفتند وایشان زد امامحسین علیه السلام رفت وگفتند ماهم بگریم ایشانفرمودندشماها نگرید کهدشمن احساس برتری میکند وبعدها شماهم بسیارگریان خواهیدبود
بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- شب گذشته- که دیگر عادت بیرون رفت ندارم برنامه مفصل مطالعاتی دارم ویادشت کردن وگاهی بعللی تاخیرمیافتاد خلاصه مادربچه ها من رامجبور کرد- بحث سیاسی پیش کشیده شد-من کدهای فراونی اوردم که نسبت به جهان سوم در اقتصاد ما پیشرفت زیادی کردیم ودرفرهنگ حرف اول رامیزنیم وازقید کشورهای غربی ازاد شدیم مهم نیست که انها درباره ماچه میگویند-مابایداز نکا ت مثبت انها استفاده کنیم وجلوی ضرر زدن به خودمان راباید جلوگیری کنیم ودرضمن نقاط ضعف های ساختگی انهارا برطرف کنیم این کشوراردن مردم یکپارچه دارندمیشوند نه دمکراسی اسن نه لیبرالیسم است و نه خقوق بشر است ونه حقوق اسلامی است اگر درانگلستان این امر رخمیداد ملکه ایزابت ده بار بروی بالکون میامد و معذرت خواهی میکرد ولی پادشاه اردن چنان حقی ندارد حتی پلیس بامردم درگیر میشود- دریک گردهمایی صلح امیز-از کدام دستور اسلامی از ان میشود چنین استنباطی که اقایان میکنند کرد- چه پاسخی دارید اگردارید روکنید-من گفتم شمادرغرب نرفتید اینها ظرفیت اسلامی هنوز ندارند- شخص خدمت امام صادق علیه السلام امدگفت یا امام علیه السلام یک کسی درته چین امروزه میشود منچوری ایا ما باید بهانجابرویم ویا نرویم پس چه کسی مسئول انجا است امام علیه اسلام فرمودند من مسئول هستم- انها هنوز ظرفیت دین اسلام راندارند نسبت بهعقل محاکمه میشوند ودربرزخ دین بهانها عرصهمیشود که عقل عظیمی به انها داده شده است من یکنفر درانجا یافتم که لیاقت قبول دین رادارد بهانجا رفتم اورا تعلیم دادم وبعدفرشتگان واجنه مسول زندگانی ایشانهستند وکتاب های را برای ایشان میفرستم من سربه کتاب خانه ایشان زدم درحالیکه مهدس نگهداری وتعمیرات کارخانجات است درسطح دکتری دارد-کتاب های خوب اسلامی ورمانهای بسیارخوب وکتبهای دستورزبان انگلیسی همگی ازروی حساب کتاب بوده است که درجوانی انهارا تهیه کرده است وخیلی اصرارداشت من ازاین کتابخانه کتاب به منزل بروم ولی من خودم انهاراتهیه میکردم یک کتاب دیدم بنام خاطرات سفیر- من تصورکردم یک سفیر ایران این کتاب رانوشته استگویا خانم ایشان درشهرداری این کتاب بعنوان کتاب مطالعاتی وامتحان هم دارد- ولی نویسنده-خانم ای است بنام خانم نیلوفر شادمهری چاپ پانزدهم روی جلد یک لیوان شراب است واطراف لیوان خارهای درختان است یعنی حرام است من برتاید مطالب همان جا از کتاب کد اوردم ایشان شگرد ممتاز فوق لیسانی در طراحی صنعتی است که بورسیه یکی از معزم ترین دانشگاهی فرانسه دراین مورد قبول شده است دونکته دارد اول دانشگاه ایشان رابخاطر حجاب نپذیرفته است وبه دانشگاه دیگر رفته است ودرثانی مداوم به اقایان فرموده است باعرض معذرت دست دادن خانم ها بهمردان ازلحاظ دینی جای نیست وحرام است-مسئله معذرت خواستن استمن رادعوتکردند که دراموزش وپرورش استان جزو هیت پاکسازی باشیم پرونده ای از ارگانهای مختلف وخوداموزش پرورش میامد وماپرودنه تشکیل میدانیم وبه طهران میفرستادیم پساز سه بارهشدار یکجزوه قانونی برای مافرستادند ومارتوجیه کردند وگفتن که دیگر بهطهراننفرستید وما بهاندازهکافی سرمانشلوغ است و دشمن تراشی ماهم زیاد است ولی من قبول نکردم وچالشی سنگین شروع شد وشرط بران شد یک حجت اسلام حقوق دان درسطح ممتاز به شیرازبیاید یک حجت السلام از طهران که طلبه قم بودند فرستادند طلبه الشریف همیشه تاحدی فرهنگ فضا را دارند قم فرهنگ ابوالفضلی دارد ایشان راوتجیه کردیم وکتابچه راخواندند وتفسیر کردندپرونده نفراول ایشان امد واعا دروغگفتن کمال بیانصافی وحماقت است به بچه ها گفتند مخالفت کنید خوداینها میگونید فرد ازاداست بگوید ما این رزیم رانمیخواهیم ولی بهما میگفت امامالرحل فرموده است ازادهستیم ومستقل هستیم وغیره وما نواری که دانش اموزان ازایشان گرفتند پخش کردم که سومین بار وباکمال وقاحت بهماخیره شد وحرفی نزد وتوبه ای نکردمن گفتم باعرض معذرتماپرونده به طهران میفرستیم شماه یک دفاعیه برای خود درست کن- جناب حجت اسلام سخت عصبانی شدند معذرتخواهی ندارد قانون کشورهای اسلامی قانونی استکه تصویب شده است ومطابق قانون ایشان مجرم است شما یامقلد هستی ویامجتهد هستی اگر مجتهد هستی استنباط خودرابگو من درشیراز رفتم در سازمانی جناب میفرماید باعرض معذرتمابرویمنماز بخوانیم ومنگفتم شماشان خداوندمنان ونمازراپاین اوردید یعنی شان ان فرد بالاترازخداوندمنان است بفرماید شماهم اگر مانعی نداردبه نماز تشریف بیاورید لذا دست ندان به نامحرم حکم الهی است معذرت خواهی ندارد-شق ورق سینه جلو بیاندازید بگوید حکم خداوندالرحمن است درقران خداوند منان درقیامت میفرماید الرحمن افرادی که تعهد را عمل نکردند به جهنم میروند خودتان تفسیرش راپیداکنید قران همین بس کهمیفرماید اگر کوهایبزرگ عقل فردی باشد درمقابل قران ازلحاظ عظمت درتمام ابعاد ریزریز میشود ومعصومین درمقابل قران خاشع وخاضع بودند چه جای عذرخواهی میماند-من تا بهحال فکر میکردم که فرانسه از فرهنگ بالاتراز انگلستان است؟؟-ولی متوجه شدم احمقتراز انگلستان هستد گرچه صراحت دارند که اینمسئلهخوب است ولی ظاهرسازی ندارند درحایکه انگلیسی ها یک ظاهرسازی دارند
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- نکات پراکنده- قوم عرب اهل مجادله ومخاصمه ولجاجت هستند-وقتیکه بحث حضرت مسیح علیه السلام میشود-مخاصمه میکنند- که عیسی علبن مریم علیه السلام گناهی نداشت که باید درجهنم بسوزد- ولی مسیحیان دراتش خواهند سوخت- ولی بت ها برای ایندراتش خواهند سوخت که دردرا احساس نمیکنند وقوم عرب که مشرک هستند نا امید میشوند- هرکس درایات الهی ودر تب الهی به ناحق بحث - کنند ورای دهد- ومجادله کند وحق رانپذیرد-اهل عذاب الیم است- کراهت ازحق دارند- وسپس اعراضو دوری میکنند- وسپس انکار میکنند- وباطل را حق میدانند-و- مشتاقانه بهسمت ان میرونند- واستدلا لوحجت میاورند- کفرانسان سطحی است هرجا کفربورزند درانجا سطحی است خداوندمنان به پیامبراکرم صلواته الله علیه واله والسلم میفرماید اگر خداوندمنان فرزندی بود باری حضرت محمد صلواته الله علیه واله والسلم اورا پرستش میکرد- پس حضرت عیسی علیه السلام نباید ترسی از خداوندمنان داشته باشد- ونباید مورد سئوال واقع شود- اگر خدابود نبایدازاطاعت الهی کند-کفر فرورفتن درباطل بیهوده است وافکارش واندیشه بازیچه است دارای شهوات بیارزش وپست است باید اصفح کرد بهترین گذشت رانسبت به اهل کفر کرد وگفت بسلامت باشید- ما اهل جدل وخصومت نیستیم وبزودی اگاه میشونند- شب قدر برای نظم امور واجرای مشیت الهی است مهمترین بعداز قران ترس ازقیامت است که درحقیقت ترس ازلجاجت وخصومت وگناه کردن نسبت بهحق است ارسالپیامبران وخلقت انسان وتعین شب قدر تعین احکام از روی رحمت است-انسان کافر درعذاب تقاضای عفومیکند ولی دررفع عذاب کافرمیشود