بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- بحث بسط دادن قوانین اسلامی- بحثی است بنام قدر متقین- یعنی ا ندازه دقیق- به این معنا که حکم را واندازه ومیزان حکم را یا قران ویامعصوم دقیقا داده شده است- در زمان حضور معصوم علیه السلام فقها در حد قدر متقین عمل میکردند چون معتقد بودند زمانی که اب هست تیمم جایز نیست- از معصوم علیه السلام میتوان سئوال کرد- درحلیکه امام علیه السلام فرمودند که هروقت مسئله مشکل شد استتباط کنید وبراین امر اصرار داشتند- بعنوان مثال در زمان حکومت علی علیه السلام- فردی در اصفهان فوت میکند نمیدانند مسلمان است یانیست –نمیتوان جسد ششماه انرا نگهدارند یا امام علیه السلام بر اساس غیب بگوید ویا نحوی حکم رابیان کند- میامدند ایشان برفرض مسلمان درکنار مرز قبرستان مسلمانان دفن میکردند اگر بعد اثبات شد که مسلمان است ان زمین راجزو قبرستان مسلمان میکردند واگر کافر است که در قبرستان مسلمان دفن نشده است- ولی تقسیم ارث مسئله میشد که بایدانرا مشخص کنند واگر وراث عجله داشتند بر اساس تقسیم مورد توافق عمل میکردند دراسلام دونوع حکم داریم حکم هسته ای- یعنی برای ما مشخص شده است فردمتوفی مسلمان بوده است ویکی حکم پیرامونی- مثلا اقای ازفردمتوفی سئوال کرده بوده است که کجا میروی میگویدمیروم خمس بدهم- یا درخانه اش سجاده وکتب دینی وجود د-داشته است- یا کسی را تشویق کرده است که مسلمان شود- هر موضوع اسلام یکسری قوانین ذاتی ویا خصوصیات قائم با ان موضوع دارد که حتما بایدرعایت شود واین امر خود بخود باعث بسطمیشود فرض کنید نماز بیاد دراول وقت خواده شود وقضا نشود- فردی میبایست از مردابی عبور کند تا به کوهی رود ومعدنی را استخراج کند- قایق خراب میشود وفرد در مرداب گیر میکند وموقع اذان میشود وایشان باید درهمان حال نماز بخواند ویاانکه دوازه ساعت طول میکشد تا گروه نجات بیاید پس نماز قضا میشود باید نماز را بخواند- در زمان امام زمان علیه السلام دیگر انتظار انکه با امام علیه السلام ارتباط پیدا کنیم- پس مسئله قدر متقین معنا نمیدهد- زیرا خداوند منان اراده کرد ومایا است قوانین الهی پیاده شود- دوم همه رافقیر علمی میداند. بخصوص از قوانین کفر قابل استفاده نیست مگر انکه خودازمایش کرده باشیم ویا فقه انرا تائید کند- ومسلما یاقوانین هستهای ویا پیرامونی وجود دارد ولو یک حدیث باشد- فرض میکنیم- ما قواین بریدن انگشتها را نمیدانستیم- ولی دیه یک انگشت را میدانیم رفقه دوانگشت دو برابر دیه دارد ولی سه انگشت برفرص به اندازه یک ساعد دیه درد وچهر انگش به اندازه یک دست دیه دارد ما اینرا نمیدانستیم براساس قیاس میکنیم بسیاری احکام سطح پایینی میدانیم وسطح بالائیرا میدانیم ولی سطح مابین ایندو را نمیدانیم- از طریق قیاس مسئله راحل میکینم- هرگاه یک قانون تعطیل شود – یعنی مامجوز انواع واقسام قوانین دادیم- ویا مجوز جنایت دادیم- مثال جناب اقای بکو حرام تعدادی از دخترا دزدیده است باتعدادی ازدواج کرده است که ادعا میکند که دختر نام برده راضی است؟؟ وعد ه ای فروخته است- ساکت ماندن که ما قانون نداریم باعث مجوز این نوع جنایتها میشود مسلم است که فقیه این ازدواجها به رسمیت نمی شناسد زیرافرد بکو حرامی هم فاسد العقیده است وهم فاسد الخلاق وهم غاصب- ولد بر ای نجات این دختر صدنفر کشته شوند وهم فردبکوحرام ویادختر هم کشته شود اشکال ندارد وبه فرد دیگر کهدختر فروخته استن اکر صلاح نباشد بایدپول راداد واندختر را تحویل گرفت-