محمد جلیلی در یادداشتی نوشت: در 11 روز چه بر سر سوریه آمد؟ ترکیه - با رؤیای تشکیل اتحاد عثمانی بزرگ و آموزش سنیهای معارض منشعب از داعش و جبهه النصره- به تشویق اطلاعاتی و تأمین تسلیحاتی آمریکا - با هدف بازگشت امنیت تدریجی به اسرائیل، بهره از نفت و همجبههسازی توسعهطلبی ترکی با اهداف سیاست خارجی غرب - ضمن حمایت عملیاتی اسرائیل – به عنوان پشتیبان هوایی گروههای تروریست و تخریبکننده زیرساختهای نظامی، آموزشی و عمرانی سوریه به نیابت از داعش برای آلوده نشدن چهره بزککرده معارضان به توحش گذشته - همچنین با کمک مالی و پهپادی اوکراین و آلمان و سازماندهی 25 هزار شبهنظامی مسلح - تروریستهای سابق گردآمده از 1400 گروهک مستقر در سوریه و عراق و نومسلمانان افراطی جذبشده از مساجد سلفی مستقر در 90 کشور - به اشغال سرزمینی سوریه در روز آتشبس اسرائیل و لبنان دست زد.
این عملیات مسلحانه که با عنوان جنبش مردمی تبلیغ میشد، 11 روز پس از تصرف حلب به سقوط دمشق و خروج بشار اسد انجامید و با شادی گروههایی از مردم همراه بود که با عکسهایی از صدام به جشن و پایکوبی میپرداختند؛ گروههایی که خاندان علوی اسد را به دلایل عقیدتی، از مرتدان اسلام خوانده و از احتمال به قدرت رسیدن طوایف امویمسلک خود خشنود بودند.
* چرا سقوط سوریه بهسرعت اتفاق افتاد؟
از آنجا که خاندان اسد - پدر و پسر - از سال 1971 بر مسند قدرت نشسته و 53 سال بر اریکه سیاست بودند، بسیاری از گروهها و اقوام دیگر سوری نیز در سر خیال به قدرت رسیدن طوایف بومی خود را داشتند اما ساختار سیاسی سوریه شرایط را برای این رقابت سیاسی به منظور حضور چنین تفکراتی مهیا نمیکرد و در مقاطعی با تحرکات و اعتراضات آنان برخوردهای سرکوبگرایانه و اقتدارمنشانهای میشد که نارضایتیهای برحق و صداهای دلسوز را نیز خاموش میکرد. بنابراین تکصدایی نسبی سیاسی وجود داشت و اگرچه سوریه با اختلافی بسیار از برخی کشورهای عربی منطقه - مانند مصر، عربستان، اردن و امارات - به طرزی دموکراتیک و غیردینی سیاستهای کلی خود را پیش میبرد و انتخاباتی - هرچند غیررقابتی - هنوز در آن جریان داشت اما از آنجا که رژیم بشار وابسته به بلوک شرق بود و با تمایلات آمریکایی سازگاری نمیکرد، مدام در نقشه عبری - عربی غرب، تحت فشار تبلیغاتی و تهدیدات امنیتی قرار داشت.
بنابراین از سال 2011 که از سمت کشورهایی چون قطر، اسرائیل و عربستان - با چراغ سبز آمریکا - تصمیم به اسقاط بشار از طریق تسلیح معارضان داخلی آن و صدور تروریستهای جهانی به سوریه گرفته شد، با از بین بردن تعمدی زیرساختهای سوریه و تصرف چاههای نفت شمال به دست این گروهها، دولت بشار بشدت فقیر ماند و مردم سوریه نیز خود را در ناامنی و تورم 700 درصدی فزاینده اقتصادی، مبتلا به بیکاری 80 درصدی و فقر و ناامیدی 5 برابری و یک فرسایش اجتماعی و سیاسی مداوم یافتند.
500 هزار کشته و 7 میلیون آواره حاصل از جنگهای داخلی با گروههای تروریستی معارض و بیش از 200 میلیارد دلار خسارت دانلود کتاب به زیرساختهای عمرانی آن، مساوی با ورشکستگی روانی و عقبماندگی 50 ساله سوریه بود. اگرچه با کمک ایران و تشکیل محور مقاومت، بالاخره داعش منحل شد و بشار بهرغم تخاصم غرب و کمک 400 میلیارد دلاری ناتوی عربی باقی ماند اما مردم آسیبدیده و خسته از جنگ و ارتش فقیری که در ماه کمتر از 100 دلار حقوق میگرفت، دیگر پس از 15 سال انگیزهای برای رخداد جنگی جدید و کشتاری نو نداشتند، بنابراین از هر نوع تغییری به تمنای تحقق فصلی تازه حمایت میکردند و دل به شعارهای جدید گروهی نوظهور به نام تحریرالشام دادند که وعده استقرار حکومتی عادلانه، آزاد و دموکراتیک شعارش بود و دیگر تصویری از هجوم نیروهای خارجی و قتل و غارت مخابره نمیکرد.
این وعدهها در کنار بنبست سیاسی - اجتماعی و البته پروپاگاندای مستمر رسانهای در تطهیر چهره جدید نیروهای معارض - که با شورشهای محدود برخی مسلحان پنهانشده در شهرها و ارسال تصاویر ضبطشده از آنان با عنوان سقوط پیاپی شهرها بود - باعث شد دیگر انگیزهای برای مقاومت و رؤیایی برای اصلاح شرایط سیاسی و بهبود اوضاع اقتصادی در آینده این کشور به چشم نیاید، لذا مردم و ارتش رسمی به جای تقابل با معارضان، در خانه مانده یا در خیابان به تماشای سقوط خود نشستند.