بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- حاکمان اسرائیل - باید برای فروش تخمرغ- نگهبان بگذارند که انهارا برسر حاکمان فرود نیاورند- درجه افسردگی درحال اوج به زجر روانی داردتبدیل میشود- وعلائم تیک عصبی دارد اشکار میشود- وات ای ام دویینگ-من بایدچه کار بکنم دارد بیان میشود ان تفنگ لیزری روی دو کبوتر ازمایش کنید تا شاهکارتثبیت شود
بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- امروز در تبلت من- از سایتgodand -evilillustrated.org/farsi/- فصل اول انجیل بنام اغاز رابانوشته ومور نشان میدهد- تصویر اولا-مورخی میگوید- این داستان دریک کتاب قدیمی گفته شده است- بیشاز هزاران سال پیش هر کلمه ای که به شما میخواهم بگویم حقیقت است- باور بعضی از انها سخت خواهد بود- اما حقیقت غالبا عجیب تر از افسانه است-تصویر بعد- درابتدا قبلاز اینکه اولین انسان خلق شود- قبل اززمین- خورشید - ستارگان- حتی قبلاز خلقت نور- وزمان خدا وجود داشت- تصویر بعد- او به تنهایی او از ازل وجود داشت- اما او تنها نبود- برخلاف انسان فانی - خدا به طور همزمان- درسه شخصیت واحد وجود داشت- هرشخصیت به بصورت مجزا با یک دیگر برابر وابدی بودند هستند- یکی در ذات- طبیعت- قدرت عمل واراده- خداوند با خوداش دریک رابطه صمیمانهوهماهنگ درعشق بود-اما خدا میخواست حیات خودش را با دیگران سهیم کند ودوستان و همراهانی داشته باشد-تصویر بعد- کتاب مقدس به ما میگیود خداوند گونه های فراوان مختلفی از فرشتگان را خلق کرد تا اطراف تخت پادشاهی- اورا پرستش کنند- یکی از انها لوسیفر نام داشت که یک سوم فرشتگان را بهسرکشی از خداوند تشویق کرد وخدا انهارا از بهشت اخراج کرد ونام لوسیفر به شیطان تغیر کرد- تصویر بعد اما این داستان درمورد انها نیست- این داستان خدایی است که با انسان کار میکند-پایبن تصویر- اشعیا- چهل و پنچ- هیجده- برای اطلاعات بیشتر درمورد شیطان به این ایاتمرجعه کنید- اشعیا دوازده چهارده تا چهارده- حزقیل سیزده -بیست وهشت الی نوزده-متی چهل ویک :بیست وپنچ- لوقا- ده: هیچده-مکاشفه چهار:12وبیست:2- تصویر بعد دراغاز هنگامی که خدااسمانها وزمین را افرید- زمین -خالی وبی شکل وروح خدا روی توده های - تاریک بخار حرکت میکرد - تصور میکنم همین مقدار کافی باشد
بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- ىریکی از سایتهای اسلامی ایرانی مطلبی- بیان شد- که درباره اقای عمر گفته شده است- درزمان ایشان نماینده خلیفه درمصر نامه نوشته است- رود نیل ایستاده حرکت نمیکند؟؟- حتما کار خود اقای عمر بوده استکه ایشان کارهای پیامبری میکرده است!! ایشان یک نامه نوشته است وگفته است که این نا مه در رودنیل بی اندازید نماینده نامه راباز میکند نوشته بوده است رودنیل عمر دستور میدهد که حرکت کن- روىنیل سرعت اش ؤیاىمیشوى ونیممتر بلندی اش زیاىمیشود- نمیداند که چه سیلی باید بیاید مانند زمان حضرت نوح علیه السلام این را قبول میکنند مسلم است زمان حضرت عمر چنین حرفی زده میشد خوداقایعمر ایشان سیاست میکرد- انها تقلید علی علیه السلام کردندزلزله مخوفی مدینه یا کوفه امدومداوم شهر میلرزاند خدمت علی علیه السلام رسیدند حضرت علی علیه السلام با عصا به ؤمین گفتند که به امر ولی الله ارام شو - زمین ارام شد انها فکر میکنند رود نیل از اقای عمر ترسید و حرکت کردو بلندی ان زیادشد این راقبول دارند ومال حضرت علی علیه السلام قبول ندارند ومیفرمایند کار پیامبری است درطول تاریخ چنین کردنددلیلا اش واضح است درزمان ایشان ثروت قابل ملاحظه از افریقا وایران وکمی مصروکمی هم شام میرسید ایشان هنر بذل وبخش شسداشت ومیدانست شیوخ راباید بخبوبی تیمار کندومردم راهم راضی نگه دارد هیچگونه زکات از مدینه واطراف انجا نگرفتمردم روستاه مانندسیل وارد مدینه شدند وصاحب همه چیزشدند ودرخالی بیکاربودندوبعداطرافیان گفتندالان یکسوم مدینه روستاهی هستند وهمینطورادامه پیدا کند شهر را میبلعند کمک به روستا کن وایشان شروع کرد بها طراف کمک کردند تا خزینه تمام شد وایرتاینان ودیگران رشد جمعیت زیایدپیدا کردندوکم کم میزان زکات کم میشد- امامردمی بودمدانی بود از نزدیک به غروب ایشان بهانجا میرفت مردم از حرص زدنونق زدن منع میکردوگفتمان میشد واز خاطرانرسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم داستان ها میگفت و وعدهمیدادکه فردا من همه مشکلات شمارا حل میکنم یم مغازه بودکه توسز چوب نخل یک طاق برای سایه داشتن ساخته بود وجنس خودرا زیران میگذاشت ولی برای اقی عمر اجناس رابداخل میبردونمیکت میگذاشت اقای عمردستور داد همه این کار بکند وزمان افتاب همه درچادر باشند یک شب گفتمان طول کشید واقی عمرمدتها با افراد خاصی صحبت کرد وگفت دیر شده است ومن نمیخواهم خانواده بیدار شوند همه جا خوابید صبح زود کاروان رسید وخواستند بار پایین بیاورندوداخل مغازه کند اگفتند این کی است خوابیده است مغازه دار گفت اقای عمر است صبر کنید اقای عمراز سروصدا بیدارشد وقتیکه جریان را فهمید خوداش هم برا بردن کالاهای بداخل مغازه کمک کرد تنها دو دومورد حسیاست زیادی داشت- اول شراب خوردن ودوم کسی به کسی ضربه بزند ویا قتل رخ دهد-ادامه دارد
بسم الله الرحمن الرحیم-واقعیت و حقایق زندگانی در غرب-خانه بزرگ-فامیل کوچک مدارک علمی بسیار بالا- بادرک حس انسانیت پایین. پیشرفت ترین بهداشت -بابهداشت نامناسب بادرامد بسیار بالا باکمترین درک همزیستی با هوش بالا باکمترین همدلی با دانش بسیار بالا- باکمترین خردمندی نه دلدادگی نه محبت اصیل بسیاردوست و نه دوستان صمیمی جمعی زیاد از افراد نه انسان دوستی ساعت های بسیار گرانقیمت ولی وقتی ندارم
بسم الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- حضرت علی علیه السلام میفرماید-هرکس بادقت- بهحوادث خود وجهان اطراف خود بنگرد-بخىاونىمنان ان میرسد- ىونوع عقل ىر انسان است عقل ىرمغز اثبات میکند وعقل درقلب یادرسینه- هم باید بپذیرد یا مشکوک میشود ویا نمی
پذیرد درروایتی امام اصادق علیه السلام من تفسیر میکنم عقلتان راتیز گنید ونفس خودرا قربانی کنید ونشانه انرا امام علیه السلام سئوالا ت جالب واستثنائی کردن است- مانند شیطان- این ازمایش درغرب شده است خانمی زیبا درحال سخنرانی هدایت جلسه بوده است مداوم خانم های زیباروی بیتشتری باسئوالات جدیدد فرارد میکنند ویک دفعه خانم عذری میاورد-جلسه راترک میکندمردان در خصوصیات خودشان همین طور هستند- بیدلیل نیست درعربستان جناب عمررا بیشتر قبول داشتند خودرا نزدیک مردم نگه میداشت درحالی که اقای ابوبکر وعثمان چنین نبودند ومقام حضرت علی علیه السلام ناگفتنی بود درباره حضرت موسی علیه السلامیک داشمند ایرانی بحثی جالب دارد که حضرت موسی علیه السام حتی درجوانی یک ابهت خاصی داشت وخشمگین که میشد یک ابهتی در حد مثلا هشتاد درصد حضرت عزرایل علیه السلام داشت وخوداز ان بی خیر بود- در حادثه که ان قبطی که بازور با یک یهودی برخورد میکرد وحضرت موسی علیه السلام مدتی نظار کرد وگفت همدیگراره اکنید وان یهودی به حضرت موسی علیه السلام گفت به کمک من بیا درانزمام خشم ایشان ظاهر شد ان فرد جابجا سنکوپکرد وسکته قلبی کرد وشل شد وافتادزمین ومرد مشت ایشام معلوم نیست که بهمغز ان فرد زده است احتمالا به بازوی ان فرد زده است حضرت موسی علیه درباز گشت بسوی مصر از خداوندمنان طلب کمک کرد وخداوندمنان فرمودند هم میبینم وهم میشنوم حضرت موسی علیه السلاموارد کاخ شد با بالباس چوپانی کهمورد خنده واستهزای مشاورین فرعون واقع شد که هیچگونه بظاهر برتری طلبی نداشته باشد وانزمان حضرت موسی علیه السام خوداش بعنوان سفیر خداوند منا ونجات بخش یهود معرفی کرد فرعون خشمگین شد وگفت تودرنزدما بزرگ شدیدوعلم تو مال ما است اعوذبالله این مزخرفات چی است که میگویی که بعداز حضرت موسی علیه السلام رفت وفرعوناز افراد شورا مشورت خواست وانها مطابق میل فرعون رای دادندکه اورا باید کشت ولی حضرت مومن طاق خشمگین شد کهکسی میگوید من نماینده .سفیر الهی هستم- اورا نمیپذیری بیاداور ازمایش کنی ودرازمایش ساحرین که عالمین ان زمان هستند تصدیق کردندکه موسی علیه السلام ساحر نیست ومعجزه کرده است نپذیرفت-حتی انهارا کشت عقل دوم نپذیرفت- درانجیل داستان جالبی است- حضرت عیسی علیه اسلام درحال گذر با اصحاب بودواز دهکدهای عبور کردند درهمان مانی خانمی از خانه بیرون امد وگفتیاعیسی علیه السلام همین جا درنگ کن- حضرت عیسی علیه السلام فرمودند چرا ان زن گفت هوا تلطیف پیدا کرد وافات رفتند وحضرت عیسی علیه السلامفرمود این امر باقی میماند- این سئوال مطرح است که چرا ناپلءون درفرانسه اقادامات سازندگی کرد وفرانسه بهیک قت بلامنازع- رساند اول به ایتالیا حمل کرد کهکاری بس خت بودمخصا بایداز کوه الپ بگذرد- دلی لاش این است روم سالها مظر قدرت درجهان واروپا بود- وفرانسویان که قبلا مطرح نبودنداز او یک اسطور ساختند-یک کلیپی مشاهده کردم که یک خانم ایتالیائی که بستنی فروش بود ومسلمن شده بود وبعد هم شیعه شده بود درحالیکه قبلا دریک کلیسا بسیار فعال دریک انجمن مسیحی بود یک روز یک دانشجوی ایرانی برای خرید بستی کههوس میکند بخرد ازایشان بستنی خرید یک کتب زیر بغل اش بود سربسته بدانید جزو قضا وقدر بود ایشان ان کتاب را خواست قران بزبان ایتالیائی بود ان خانم به ان جوان گفت امکان دارد این کتاب مدتی درنزدمن باشد ایشان قبول کرد- اثبات شده است روح چندین لایه است وحداش رانمیتوان تعین کرد فد ی مکن است صدها تخصص بگیرد این لایه ها چگونه کار میکند ویا توجه میکند یکی از دغدغه های روانشناسان است قران این ظرافیت چند ین لایه را اثر بگذارد دارد مثلا ایشان یک ایات علمی میخواند ولی مشکلات روحی هم معالجه میشود یک حدیث ایت که ایه قران تفسیر میکندکه هروقت مشکلی پیش امد نمز بخوانید وصبر کنید وروزه بگیرد هیچ گونه دراین کارها حل علکمی مسئله نیست ولی حل میشود سعید ابو الخیر رحمت الله شهرت داشته است که مسائل روحی را حل میکند - سعید ابوالخیر به عطر خیلی علاقمند بوده است مدتی هم شاگردی عطاری کرده است درحال خرید عطربود است شخصی پیش او میاید ومیگیوداز راهدوری امدن که مشکلات روحی منرا معالجه کنید وشرح میدهد که مشکل روحی اش باخانم اش چگونه شروع شد- به اومیگویدکه فردا بهحوزه من بیا ویک جعبه درست میکندوداخل ان سنگ میگذارد ودرب جعبه بطوری میبندد که بسختی باز میشود ومیگوید گاهی انرادردست بگیرد وبه ان خیره شو وحرکت وگاهی درطاقچه بگذار وبه ان تماشا کنیک سال میگذرد حال ایشان خوب میشود ولی کنجکاوی باعث میشوددرب جعبه باز کند ومتوجه میشود که داخلان سنگ است بهنزد سعید ابوالاخیر می اید کهمن رامسخره کرده بودی قلا ایه قرانی میگذاشتی یا ذکری تعلیم میدادی حال اینچنین کن- سعید ابلوالخیر می فرماید تو نتوانستی صبر کنی چگونه ایات قران وذکر امیتونی صبر کنی که بهمراتب این سنگ سختر است- وانمد متنبه میشودوشاگردحوزه او میشود ان بستنی فروشی متوجه میشود خرید افراد مسیحییکم شده است به اینخان میگوید ند روز ی درخانه باشد ولی اتفاقاتی میافتد دوباره این خانم بر میگیرد روز اول یک سومایایئی وارد روم میشود وبهدنبال پیدا کردن یک مسافرخانه ارزان است وقتیکه به بستی فروشی میرسد بستنی میخرد بلدنبوده است به اتیالیئی صحبت کند وان خانم مقداری انگلیسی بلد بوده است بااوصحبت میکند واورا راهنمائی میکند این کارمداوم اتفاق می افتد وکم کم مسلمان برای این بستنی فروشی تبلیغ میکنند این خانم متوجه یشود راهدرستی را انتخاب کرده است وغبطه خانم های ایرانی را میخورد
بسم الله اللرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-ودونکته اساسی - خداوندمنان وامام الزمان علیه السلام مداوم دنیارا رصد میکنند فردویا جمع دربار شان تصمیم میگیرنند- کسی این مسئله را شوخی نگیرد- وهرکس درراه حق خالصانه کوشش کند- راه های عجیبی برای او باز میشود-اکثریت جهنمیان- بصورت گوسفند درمیایند که ای چند روز خوشی دردینا هرکس زندگانی هانهارا فراهم کرد ساکت هستند حتی بقئل استادمعزز ومجاهد کبیر دکترعلی شریعتی علیه السلام به رکوع وسجود میروند اینها بهترین لقمه برای شیطان هستند امام سجاد علیه السلام درحکمت قربانی کردن است که همانطور گلوی گوسفند بریده میشود وخون نجس بیرون می یاد اسنان هم گلوی گوسفندشهوت ونفسانیات باید ببرد وان کثافات بیرون بریزد این دنی ا فقط برای خوشی نیست بلکه رنج کشیدن برای ادم شدن است- جمله از اقای مارکس بزبان انگیسی خواندم- یک استاد دانشگاه المان بهنزد مارکس میرود ومگوید فلسفه شما ایراد دارد اقای مارکس میفرماید خودمنهم میدانم دلیل اش این است-که یهودیان با طرح یک ایدولوژیِ غلط جذاب میخواهنددراینده یک سرمای داری بنفع کارفا درست کنند وبعد جهان وکاراگران اغوا کنند وچپاول کنندومنهم همین کاررا- برای کارگران کردم-من مدتی در کار تعبیر خوابودن وبه درجاتی بالا امدن وکهخودم تعجب میکردم وافراددیگر هم تعجب میکردند- درسال 56 دردبیرستان نظام ملک بودن ومعلم دینی - انزمان درس دینی ابهتی پیدا کردولی متاسافانه بعد بشدت تغیر کرد- یک دلیل اش ترس بیخود درباره سلام ولایت فقیه محرح شد- ویکی دگیر ترویج بهایت بخصوص درجوان که هر همسایه یک فرد بهئی تاچند متر کتب بهیات به افرادمیداند واز مردم جواب میخواستند ودوم منافقین وسوم نیرهای چپ که بچه میگفتند ما خودمان مذهبرامیخواینم وبه دراین باره پاسخ دهید واگردبیری بیان میکرد که تاب بید تدریس شود هو میکردندویکی درته کلاس بیان میکرد این فرد قد پرو است وسرکلا سایشان نمیرفتند وحتی درکلاس چهارم شاگردی بلند میشد که من نماینده منافقین هستم هرچه دروغ درباره انها بگوئید ما درنشریه چاپ میکنیم وان شخص رادادگاهی میکنیم-مدرسه اجازهنمیداد درداخل مدرسهنشریان انها توزیع شودولی درسیصدمتر دورتر درخایان توزیع میشودخاطرات خودرا دراینمورد انشاالله خواهم نوشت- البته کتابی که بزرگوران که توسط دو یارباعظمت امام عیه السلام جنابان بهشتی وباهنر رحمتالله علیما وکتاب سال ششم دبیرستان اقایان بزرگواران دکترسروش ودکتر حداد عادل رحمت اله علیهما تا حدی موثر بودولی کارانها بسیارگسترده و جذاب بنظر میرسید- عامل جنگ بود که ورق را برگرداند امام علیه السلام فرمودند هم نعمت بود وهم دانشگاه بود یک تعریف بسیاردقیقی است- در مدرسه نظام الملک منسر کلاس دوم رفتم انزمان کتاب دینی چیزیمهم نداشت ومن جزوه درست کردم ا- صبح انروز من ان پسررا صدا کردم وگفتم شما بجای بلندی خواهید رسید- ایشان فرمودند من خودم میدانم- گذشت - درس نماز تمام شد ومن گفتم چه کسانی امده است یکنماز درست حسابی بخواندواجرا کند ایشان دست بلند کرد-گفت اجازه میدهید دوتا کت رابهم وصل کنم-گفتم بکنم بار ممیز رفت گفت اول نماز سکولارها-ثک دست دیکطف میخواند وپای بلندی مکیرد به چلو پرتاب میکردخلاصه یک تاتیری رادراورد بسیاربجسته ومجذوب کندنماز افرادمتعد ادای انها رادراورد وسپس نماز مومن راخواند کلاس مدتهادست میزدند بسیارجذاب بود ورفت نشست-معلم فیزیک فدی قد بلند وشیک پوش نزدم نامد گفت این اقای کاف چکاره است کلا سرا قبضه میکند من گفتم یکدلقک است که بچه ها یک مقداری میخنداند- ایشان فرمودند من سکولار هستم از کذهب نفرت دارم انها کشور را ته اقیانوس میبرند ومیگیوند ما طبق امرالهی عمل میکنیم الان نزدیک عرش هستیم ما دربسیارجاهامخالف شاه هستیم ولی هیچکس اندهانکه دراین حکمرانی کند نیست واو بااین انقلاب متوجه شد که کار اش درست نبوده است ومسلما تغیر جهت میدهد واز ان مدرسه رفت- درست همان حرفادی اقایا ن برای علی علیه السلام درست کردند انفال سهم حضرت الزهرا علیها سلام الله است ولی مدیریتاش با علی علیه اسلام است فقط دوستان انها وقبیلهبنی هاشم ازان ان بهره مندخواهند شد- گذشت روی ان فتا به من زنگ زد- که یک دانشکده مذهبی را اداختم البته این دانشکده توسط قم تصور میکنم حضرت ایت الله العظمی ناصر مکارم رحمتالله علیه برپا شده بود ون درس من راهم مشخص کرده بود ولی درانتخاب دانشجو شاهکار کرده بود- جز سهنفرجوان ابقیه از چهل وپنچ سال بیشتربودند و واقعا برای یادگیر امده بودند ودوترم من بودم وبعد خبری نشد یک روز دو فلکه قائم علیه السلام به خاطر مسجد به این اسم دران میدان نامیده شده است ولی قبلا چون دراطراف میدان گل اطلسی کاشته بودند مشهور به فلکه اطلسی شده بود- ماشین ایشان ایستادونرا سوار کرد وفرمود علتی که شمارادعوت نکردم این بودکه دانشکده را تعطیل کردم زیراسه بار قم شهریه را زیاد ومن پولانراز طریق خیرین تهیه کردم ز زیرا دراسلام دروس دینی بایدمجانی باشد وسه بارهم درقم د عوا کردم که شهریه یاد است قدرت دادن ندارند-گذشت دریکرکز فرهنگی برای مراسمی خاص که لقلین خطیب غالبا به مسفر میروند معاون محترم فرمودهرکسی که سرلغ دارید خوب است دعوت کنید ومن تقبل کردموخلاص ایشان پیدا کردم که دریکمسجد منطق بالا پیش نماز است و برا ی نماز مغرب وعشا به انجا رفتم با کمال تعجب دیدم مسجد پر است- البته بگویم ایشان درسلک روحانیت بودند-نمازکه تمام افراد دور ایشان حلقه زدندومن هم درصف قرار گفتم تا حلقه نزدیکتر شد ارراست به چپیکی اقائ ی قدلند بالباسبرند بهمن گفت شما از ایشان سئوال وخواسته ای دارید گفتم بله درگوش من گفت ایشان ازعلم غیب دراینده به شما خبر میدهدوضحاب اشراق عاست- ما به نزد ایشان رفتیم وخواسته خود گفتیم ایشان فرمود برکول من پنجا ه شغل گذاشتندهر میدوم هوز کارهای درست نشده است معذور هستم
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- احساسات- یک منبع عظیم-که بسیاراستثناپی است هم جریحه دارشدن مسءله عظیم است وهم اقناع شدن- محرک فرشتگان- عقل است- کسانی براساس عق عمل میکنند تاجر هستند ولی احساس میتواندیکمرتبه بالاتراز عقل باشد- خداوندمنان درقران میفرماید ایا کسی بهشما احسان ومحبت کرده است نباید پاسخ انرا با احسان ومحبت بدهید- احساساتتاحدی انسان را اسیر خود میکند خودرا بکشتن میدهد امام درفوقعرش دومین نور پس ازنورالهی است ومسلم است نورامام شیفته نورالهی است- درعرش تجلی نور باندازه نور عرشی است کمی بالاتراست- انها جذب نورامام هستند ولی امام علیه السلام جذب نورالهی است- درزمین- امام نور الهی درحدجذب کردن موجودات زمینی است-شاخص ان انسان وجن- امام میداند همه ابعاد او از منبع الهی استچیزی مستقل از خداوندمنان ندارد- علم وقدرت وجاذبیت وغیره همانطور که نسان مریض میشود مثلا کورنا میگیرد نمیشودهمه را کشت باید بادارو اورا معالجه کرد- یک روایت است شاعرمعروف احسان ثابت اول به هسمت علی علیه السلام رفت امام علیه السلام بهاوفرمودند به سمت صاحبان سقیفه برو ولی مدحی از اانها نکرد برای معالجه انهارتاحدی انها را تلطیف کن امام حسین علیه السلام دردعای عرفه نسخه معالجه بیان میکند ان عظمت ذلت خودرا درمقابل خداوندمنان اشکار میکند ان فراز عجب نشیبی دارد ان بلندیچه پایینی دارد همه سرنوشت خودرا فقط بهخداوندمنان مرتبط میکندوخشنودی اورا مطلبد ونجات راه وحل مساپل را از ومیخواهد با تیکه جمله لا الاالله الا انت علم قدرت جایگاه همیچیز دردست او است ومنبع او است جاپی نمیگوید که علم شخصی من را که استنباط باشد تصحیح کن- محبت بقدری زیاد است که جان دادن چیزی نیست اما این جان دادندرراه الهی حکمتهای میافریند وجریاناه میسازد واحساساتنابرا برجسته میکند ودرست انسان مانندپروانه درمقابلشمع میسوزد وخوشحال هست- شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رسید وفرمود عموی شما حضرت زید علیه السلام زمانی چهار هزارنفر از اهل سنت وشیعه کنار کشیدند باصدنفر به جنگ هفتصد نفررفت هرچه خودمیکشت ولی عاقبت کشته میشدندصلاح نبود که انزمان بجنگند عقل اینچنین حکم میکند- امام علیه السلام فرمودند صلاح بود بجنگند-چر ن هفتصدنفر مبلغینی بودند که هرکدام درروز هفتادنفرار به خیل طرفدار امویان تبدیل میکردند-هرکدام که کشته میشدند روزانه هفتادنفر نجات پیدا میکردندوای الحمدالله شیعه فراوان است وانها به بهشت رفتند-