بسمالله الرحمن الرحیم- میکشی به تار زلفت کشتی عارفان دلربا- فسونت افسون کرده است یوسف وموسی وعیسی را- نکهت ات حکیم غرق مست جذبه شناخت عالم را چهار میخ زدبرعقل وهوش ودفتر دستکاش را-جلوهگر دشت ودمن شب کنی وروزرابه ی عقل کنی تا تارتارومی را هدهد کردی پریوشان اسمانرا –غلامی ساختهایی چو زنگی ده عقول هستی را هنوز به چشم ام ایمان برنگشته است ازبس که فسون کردی باور نمیکینم عقل وهوش را- گر تورابینند بت پرست شمشربسته بخون کشد قلب خویشتن راباچنگ خنجر- عالم چیزی دیگری است که زبان بسته گشته مهر سکوت به لب میزنی چون اسرافیل درهم شکسته- من منم یا من نه من سری است باقفل سربسته کجا ملک رود انکه رسیده به پای تخت تومگر ازعقل ودل ویرانه گشته گفتند بلا مییخشند بهر دوست ان بلا این است غم هجران کشندچونی بریده ازنیزار میطلبند عشاق که گره اندازی بر ابرو تا جان دهند گرچه ماتاند رمق ازکجا میاید به نگاه عصای موسائی به رقصایدند ازعدم به حیات خورشیدی گفتند چون ابلیس نشدعاقل گفتند عارفان ازمستی شد شده دیوانه تمام عمربهشتی به یک گفته تو سر شود که نداند چون گذشت عمر بهشتی--
بسم الله الرحمن الرحیم- انسان را هم دررنج وهم در صعف افریده شده است تا هم صبور شود وهم عقل خودرا بکار اندازد تا امداد غیبی الهی ونفخت فی روحی شود تا خداوند بهتر وبیشتر بشناسد- از اعجائب ان که هم حدیث درباره رضاشاه شقی اشقیا حدیث داریم درباره محمد رضا شاه وامام الخمینی رحمت الله علیه حدیث داریم راجع به جنگ ایران وعراق حدیث داریم و درباره صدام لعین وکشتن او خدیث داریم راجع به حکومت شیعیان درعراق حدیث داریم وازهمه جالب تر پس از هفت سال ویا نه سال حکوت شیعیان درعراق جریانات عظیمی رخ خواهد داد
بسم الله الرحمن الرحیم- هرنوع ایسمی که انسان بوجود اور تازمانی که با ان ایسم بدنبال کشف حقیقت وحل مشکلات انسان ها باشد ارزش دارد وگرنه یک فریب بسیاردل فریب خواهد بود وسرانجام انهم جزبدبختی سیاه روزی نتجه ببار نخواهد اورد مداوم چه تمدن مسیحیت وچه در تمدن اسلامی برداشتهای به ظاهر روشنفکر مابانه بوجود اوردند که جز بیچارگی وبحران نتچه دیگری عاید نشده است وخونهای زیادی ریخته شده است تا تا حدودی نتایج کمی عوض شده است امروزه هم متاسفانه در ایدلوژی ها به ظاهر پر تلو تلو غرب همین سرنوشت حکم فرما است یکی از عمال معروف سازمانهای مخوف غرب اظهار میدارد اول بیاد روح شیطانی داشت تا گلیم خودت راازپهنه این روزگار بسیار پیچیده وحشتناک بیرون اوری وسپس بخوبی بتوانی باعوام فریبی حتی قربانی راهم فریب دهی این همه در انگلستان تحقیقات درعلوم انسانی میشود که دیگر درجامعه انگلستان رنگی ندارد حتی مردم عادی معیارهای انها به طنز وسخره گرفته اند وجبور شدند کاسه وکوزه سر روش های تحقیقاتی خالی کنند وضعف های عوامل تحقیقاتی به رخ هم بکشند که کار15 سال چرا 5 سال به نتجه رسیده است وجالب انکه بعنوان مثال درامریکامحقق شب مطالعه میکند وفردا یک سال دانشگاهی درسطح دکتری وتئوری میدهد که چرا دانشجوی مسلمان را به دانشگاهای امریکا راه میدهید وانها با تمدن مششع ما اشنا میکنید که جسارت پیدا کند چرا شما دردنیا استعمار میکنید ویا چرا به سیاهان امریکا فلان طوررفتار میکنید وو-وو- واز سایه این دانشجوی مسلمان بیشاز وجود حضرت عزارئیل علیه السلام میترسند که یک دفعه ان ایدولوژی از طلا بودن –مس هم نشوند ومیگیویند خواهید دید فردا همین ها خواند گفت جای ما فقط درکاخ سفید است امروزه بخوبی مشخص میوشد که انگلستان درحال فروپاشی همه جانبه است که علت ان فقط همین ایدولوژی های انسان ساز است ومیخواهند تا رنگ وروی دارد به جهان سوم ودیگر کشورهاهم صادر کنند که نتجه بگیرنند که جهان پذیرفت ولی مشکلات انرا هنوز نتوانسته است حل کند واین مشکلات سراسری است گرچه در دخل کشورهایشان دیگر رنگیندارد وهرکس ازصعف این ایدولوژی صحبت میکند بیشتر مورد توجه است- درقران مثال جالبی خداوند میزند به نظر حقیر تفسیر ان این است که قران میفرماید که هرگاه مردمان را به سمت دین الهی وپیامبران دعوت کردیم مردمان گفتند اب واجدادما هم دین امدند ونپذیرفتند ما چرا باید بپذیریم- همیشه دین راسخت وغیر معقول ونشدنی میدانستند وتصور میکردند که اگر همگی نپذیرنند خداوند مجبور میشد سرتسلیم درمقابل انها پائین اورد وخداوند هم فرمودند که اگرهمه به جهنم برونند برای من مشکلی نیست واب پاکی رویدست همهانها ریختند وجلب است که امروزه میگویند که شما یا لیبرال هستید پس نمیتمانید مذهبی باشید ویا مذهبی هستید نمیتوانید لیبرال باشید جواب این است که ما مذهبی هستیم دمکرات احمقانه نیستیم بلکه دمکرات اگاهانه وهوشیارانه وعاقلانه هستیم
بسم الله الرحمن الرحیم- هرنوع ایسمی که انسان بوجود اور تازمانی که با ان ایسم بدنبال کشف حقیقت وحل مشکلات انسان ها باشد ارزش دارد وگرنه یک فریب بسیاردل فریب خواهد بود وسرانجام انهم جزبدبختی سیاه روزی نتجه ببار نخواهد اورد مداوم چه تمدن مسیحیت وچه در تمدن اسلامی برداشتهای به ظاهر روشنفکر مابانه بوجود اوردند که جز بیچارگی وبحران نتچه دیگری عاید نشده است وخونهای زیادی ریخته شده است تا تا حدودی نتایج کمی عوض شده است امروزه هم متاسفانه در ایدلوژی ها به ظاهر پر تلو تلو غرب همین سرنوشت حکم فرما است یکی از عمال معروف سازمانهای مخوف غرب اظهار میدارد اول بیاد روح شیطانی داشت تا گلیم خودت راازپهنه این روزگار بسیار پیچیده وحشتناک بیرون اوری وسپس بخوبی بتوانی باعوام فریبی حتی قربانی راهم فریب دهی این همه در انگلستان تحقیقات درعلوم انسانی میشود که دیگر درجامعه انگلستان رنگی ندارد حتی مردم عادی معیارهای انها به طنز وسخره گرفته اند وجبور شدند کاسه وکوزه سر روش های تحقیقاتی خالی کنند وضعف های عوامل تحقیقاتی به رخ هم بکشند که کار15 سال چرا 5 سال به نتجه رسیده است وجالب انکه بعنوان مثال درامریکامحقق شب مطالعه میکند وفردا یک سال دانشگاهی درسطح دکتری وتئوری میدهد که چرا دانشجوی مسلمان را به دانشگاهای امریکا راه میدهید وانها با تمدن مششع ما اشنا میکنید که جسارت پیدا کند چرا شما دردنیا استعمار میکنید ویا چرا به سیاهان امریکا فلان طوررفتار میکنید وو-وو- واز سایه این دانشجوی مسلمان بیشاز وجود حضرت عزارئیل علیه السلام میترسند که یک دفعه ان ایدولوژی از طلا بودن –مس هم نشوند ومیگیویند خواهید دید فردا همین ها خواند گفت جای ما فقط درکاخ سفید است امروزه بخوبی مشخص میوشد که انگلستان درحال فروپاشی همه جانبه است که علت ان فقط همین ایدولوژی های انسان ساز است ومیخواهند تا رنگ وروی دارد به جهان سوم ودیگر کشورهاهم صادر کنند که نتجه بگیرنند که جهان پذیرفت ولی مشکلات انرا هنوز نتوانسته است حل کند واین مشکلات سراسری است گرچه در دخل کشورهایشان دیگر رنگیندارد وهرکس ازصعف این ایدولوژی صحبت میکند بیشتر مورد توجه است- درقران مثال جالبی خداوند میزند به نظر حقیر تفسیر ان این است که قران میفرماید که هرگاه مردمان را به سمت دین الهی وپیامبران دعوت کردیم مردمان گفتند اب واجدادما هم دین امدند ونپذیرفتند ما چرا باید بپذیریم- همیشه دین راسخت وغیر معقول ونشدنی میدانستند وتصور میکردند که اگر همگی نپذیرنند خداوند مجبور میشد سرتسلیم درمقابل انها پائین اورد وخداوند هم فرمودند که اگرهمه به جهنم برونند برای من مشکلی نیست واب پاکی رویدست همهانها ریختند وجلب است که امروزه میگویند که شما یا لیبرال هستید پس نمیتمانید مذهبی باشید ویا مذهبی هستید نمیتوانید لیبرال باشید جواب این است که ما مذهبی هستیم دمکرات احمقانه نیستیم بلکه دمکرات اگاهانه وهوشیارانه وعاقلانه هستیم
بسم الله الرحمن الرحیم- روح- اکثر فیلسوفان روح را یک موجودی مستقل وجد از بدن میدانند البته به صورت یک ماده جدا بدن نمیدانند بلکه انرا یک موجود مجرد وخالی ازماده میشناسند- روح را عامل حیات میدانند که نبودش را عامل مرگ میشناسند ومانند اب دربدن انرا تشبیه میکردند بعد روح را عمل اگاهی وشعور( حناب سقراط انرا بیانکرد) وشخصیت درک من یا خود وتفکر عقلانی واحساسات میدانستند بعد ها روح را بدودسته مافوق بنام روح انسانی یا ملکوتی ومادون روح حیوانی تقسیم کردند .سپس برای عملکردهای روح که انرا توسط بخشی از روح میدانستند نام های مختلفی برای ان تعین کردند- مثلا روان برا ی بخشی از روح درنظر گرفتند که با بدن وفیزیک انسان درتعامل است وموجب حرکت ان میشود ونفس را بخشی از روح که افکار وتصورات منفی وتخیلات نامطبوع دارد- گرچه گاه گاهی این واژه ها بجای یک دیگر استعمال میشود و واژه روح بیشتر جنبه مذهبی داشته است اولین بار در اروپا درالمان درباره روح مقالاتی نوشته شد که روح را ازکلمه دریا گرفتند که اینطورتصور میکردند که روح امنند دریا درجنبش است وزمانی که مرد در ته دریا استراحت میکند- ویا بعد ازانکه قبض روح شد در دیار مرگ خواند بود ومراسم مذهبی را برای دفن کردن رابرای مهار کردن روح درقبر میدانستند که روح مانند شبح به دنیا باز نگردد لغتی که یونانیان برای روح درنظر گرفتند وزیدن باد وخنک شدن توسط باد معنی میدهد که حقیر تصور میکنم که اعراب همین معنی را ار یوانیان گرفته اند یا بلعکس- وبعد یونانیان به روح نفس کشیدن حیات بخش نام دادند- ان را مستقل از بدن چه درانسان وچه درحیوان میدانستند بعلت عدم مادی بودن دارای حیات جاودانه میدانستند بعد ها روح منبع وعامل حیات وانیت- علت خلقت -عامل شناخت وایجاد کننده شخصیت فرد- منبع هیجان و وتفکر وارزوها میدانتسند- وسپس روح معنی ومفهم گشنرده تر پیداکرد از تعریف حیات زیستی ومرگ زیستی قراتر رفت از زندگانی دنیائی توان رسیدن به زندگانی ابدی را میتواندداشته باشد-وپس از مرگ یا به بیداری ابدی میرسد ویا به خواب ابدی میرسد- وروح را خداوند به انسان عطا میکند پس جدا ازبدن است ودریک دامنه بین بهشت وجهنم قرار میگیرد- در بودائیسم روح میتواند در نیروانا به اوج بیداری برسد که با نظریه جناب افلاطون بسیار نزدیک است بخوبی روشن است با قبول این اصل روح غیر از حسم خواهد بود زیرا جسم به ضعف میرود وروح مداوم به سمت بیداری میرود جناب اقای پیندر که اولین فرد بوده است دریونان دربار روح بیاناتی داشته است برای اثابت روح غیر ازجسم است میفرماید که گاهی انسان درخواب است وروح هیج عکسالعمل ندارد درحالیکه جسم درفعالیت است وناگهان روح درخواب وارد دنیا رویا میشود یا شاد میشود ویا غمگین میشود وگاهی درخواب مشغول غذا خوردن میشود وهمان حس غذا خوردن دربیداری را دارا میشود- جناب افلاطون نظریه استاداش سقراط را درباره روح پذیرفت که روح منشا رفتار وفعالیت های بشر است که روح وجسم انسان را بوجود میاورند ولی روح یک موجود مستقل است وچشم به خاطر روح میبیند ایشان معتقد است هرجا روح داشته باشد عمل بدستور روح است ومیفرماید که اگر چاقو روح داشت بریدن توسط چاقو باید بوسیله روح انجا میشد وجناب ارسطو برخلاف جناب افلاطون وسقراط معتقد بود که روح یم موجود مستقل نیست بلکه عمل مادی را روح میداند نه انکه روح یک موجود غیر مادی باشد میتوان گفت انرژی را روح میدانسته است درنتجه روح هم مردنی و وجاودان نیست- وجناب سقراط اولین وظیفه وحقیقت روح ان است د ر ظرفیت کلی وتام تمام اش بدون درنظر گرفتن بخش هائی از روح با کمک جسم که دارای ظرفیت حیات بخش انسان میشود که درست مانند تبر که برای بریدن است انسان را قادرمیسازد فعالیتهای مورد لزوم انسانی را که هم بخش عقلانی- هم بخش روح گیاهی – حیوانی- یرانجام انسانی را انجام دهد- ولی جناب ارسطو بعدا معتقد شد- که بخشی از روح که باهوش ودرک ومرکز کارهای عقلانی جدا از بدن وجاودان است –ادامه دارد
بسم الله الرحمن الرحیم- روح- اکثر فیلسوفان روح را یک موجودی مستقل وجد از بدن میدانند البته به صورت یک ماده جدا بدن نمیدانند بلکه انرا یک موجود مجرد وخالی ازماده میشناسند- روح را عامل حیات میدانند که نبودش را عامل مرگ میشناسند ومانند اب دربدن انرا تشبیه میکردند بعد روح را عمل اگاهی وشعور( حناب سقراط انرا بیانکرد) وشخصیت درک من یا خود وتفکر عقلانی واحساسات میدانستند بعد ها روح را بدودسته مافوق بنام روح انسانی یا ملکوتی ومادون روح حیوانی تقسیم کردند .سپس برای عملکردهای روح که انرا توسط بخشی از روح میدانستند نام های مختلفی برای ان تعین کردند- مثلا روان برا ی بخشی از روح درنظر گرفتند که با بدن وفیزیک انسان درتعامل است وموجب حرکت ان میشود ونفس را بخشی از روح که افکار وتصورات منفی وتخیلات نامطبوع دارد- گرچه گاه گاهی این واژه ها بجای یک دیگر استعمال میشود و واژه روح بیشتر جنبه مذهبی داشته است اولین بار در اروپا درالمان درباره روح مقالاتی نوشته شد که روح را ازکلمه دریا گرفتند که اینطورتصور میکردند که روح امنند دریا درجنبش است وزمانی که مرد در ته دریا استراحت میکند- ویا بعد ازانکه قبض روح شد در دیار مرگ خواند بود ومراسم مذهبی را برای دفن کردن رابرای مهار کردن روح درقبر میدانستند که روح مانند شبح به دنیا باز نگردد لغتی که یونانیان برای روح درنظر گرفتند وزیدن باد وخنک شدن توسط باد معنی میدهد که حقیر تصور میکنم که اعراب همین معنی را ار یوانیان گرفته اند یا بلعکس- وبعد یونانیان به روح نفس کشیدن حیات بخش نام دادند- ان را مستقل از بدن چه درانسان وچه درحیوان میدانستند بعلت عدم مادی بودن دارای حیات جاودانه میدانستند بعد ها روح منبع وعامل حیات وانیت- علت خلقت -عامل شناخت وایجاد کننده شخصیت فرد- منبع هیجان و وتفکر وارزوها میدانتسند- وسپس روح معنی ومفهم گشنرده تر پیداکرد از تعریف حیات زیستی ومرگ زیستی قراتر رفت از زندگانی دنیائی توان رسیدن به زندگانی ابدی را میتواندداشته باشد-وپس از مرگ یا به بیداری ابدی میرسد ویا به خواب ابدی میرسد- وروح را خداوند به انسان عطا میکند پس جدا ازبدن است ودریک دامنه بین بهشت وجهنم قرار میگیرد- در بودائیسم روح میتواند در نیروانا به اوج بیداری برسد که با نظریه جناب افلاطون بسیار نزدیک است بخوبی روشن است با قبول این اصل روح غیر از حسم خواهد بود زیرا جسم به ضعف میرود وروح مداوم به سمت بیداری میرود جناب اقای پیندر که اولین فرد بوده است دریونان دربار روح بیاناتی داشته است برای اثابت روح غیر ازجسم است میفرماید که گاهی انسان درخواب است وروح هیج عکسالعمل ندارد درحالیکه جسم درفعالیت است وناگهان روح درخواب وارد دنیا رویا میشود یا شاد میشود ویا غمگین میشود وگاهی درخواب مشغول غذا خوردن میشود وهمان حس غذا خوردن دربیداری را دارا میشود- جناب افلاطون نظریه استاداش سقراط را درباره روح پذیرفت که روح منشا رفتار وفعالیت های بشر است که روح وجسم انسان را بوجود میاورند ولی روح یک موجود مستقل است وچشم به خاطر روح میبیند ایشان معتقد است هرجا روح داشته باشد عمل بدستور روح است ومیفرماید که اگر چاقو روح داشت بریدن توسط چاقو باید بوسیله روح انجا میشد وجناب ارسطو برخلاف جناب افلاطون وسقراط معتقد بود که روح یم موجود مستقل نیست بلکه عمل مادی را روح میداند نه انکه روح یک موجود غیر مادی باشد میتوان گفت انرژی را روح میدانسته است درنتجه روح هم مردنی و وجاودان نیست- وجناب سقراط اولین وظیفه وحقیقت روح ان است د ر ظرفیت کلی وتام تمام اش بدون درنظر گرفتن بخش هائی از روح با کمک جسم که دارای ظرفیت حیات بخش انسان میشود که درست مانند تبر که برای بریدن است انسان را قادرمیسازد فعالیتهای مورد لزوم انسانی را که هم بخش عقلانی- هم بخش روح گیاهی – حیوانی- یرانجام انسانی را انجام دهد- ولی جناب ارسطو بعدا معتقد شد- که بخشی از روح که باهوش ودرک ومرکز کارهای عقلانی جدا از بدن وجاودان است –ادامه دارد
بسم الله الرحمن الرحیم- روح- اکثر فیلسوفان روح را یک موجودی مستقل وجد از بدن میدانند البته به صورت یک ماده جدا بدن نمیدانند بلکه انرا یک موجود مجرد وخالی ازماده میشناسند- روح را عامل حیات میدانند که نبودش را عامل مرگ میشناسند ومانند اب دربدن انرا تشبیه میکردند بعد روح را عمل اگاهی وشعور( حناب سقراط انرا بیانکرد) وشخصیت درک من یا خود وتفکر عقلانی واحساسات میدانستند بعد ها روح را بدودسته مافوق بنام روح انسانی یا ملکوتی ومادون روح حیوانی تقسیم کردند .سپس برای عملکردهای روح که انرا توسط بخشی از روح میدانستند نام های مختلفی برای ان تعین کردند- مثلا روان برا ی بخشی از روح درنظر گرفتند که با بدن وفیزیک انسان درتعامل است وموجب حرکت ان میشود ونفس را بخشی از روح که افکار وتصورات منفی وتخیلات نامطبوع دارد- گرچه گاه گاهی این واژه ها بجای یک دیگر استعمال میشود و واژه روح بیشتر جنبه مذهبی داشته است اولین بار در اروپا درالمان درباره روح مقالاتی نوشته شد که روح را ازکلمه دریا گرفتند که اینطورتصور میکردند که روح امنند دریا درجنبش است وزمانی که مرد در ته دریا استراحت میکند- ویا بعد ازانکه قبض روح شد در دیار مرگ خواند بود ومراسم مذهبی را برای دفن کردن رابرای مهار کردن روح درقبر میدانستند که روح مانند شبح به دنیا باز نگردد لغتی که یونانیان برای روح درنظر گرفتند وزیدن باد وخنک شدن توسط باد معنی میدهد که حقیر تصور میکنم که اعراب همین معنی را ار یوانیان گرفته اند یا بلعکس- وبعد یونانیان به روح نفس کشیدن حیات بخش نام دادند- ان را مستقل از بدن چه درانسان وچه درحیوان میدانستند بعلت عدم مادی بودن دارای حیات جاودانه میدانستند بعد ها روح منبع وعامل حیات وانیت- علت خلقت -عامل شناخت وایجاد کننده شخصیت فرد- منبع هیجان و وتفکر وارزوها میدانتسند- وسپس روح معنی ومفهم گشنرده تر پیداکرد از تعریف حیات زیستی ومرگ زیستی قراتر رفت از زندگانی دنیائی توان رسیدن به زندگانی ابدی را میتواندداشته باشد-وپس از مرگ یا به بیداری ابدی میرسد ویا به خواب ابدی میرسد- وروح را خداوند به انسان عطا میکند پس جدا ازبدن است ودریک دامنه بین بهشت وجهنم قرار میگیرد- در بودائیسم روح میتواند در نیروانا به اوج بیداری برسد که با نظریه جناب افلاطون بسیار نزدیک است بخوبی روشن است با قبول این اصل روح غیر از حسم خواهد بود زیرا جسم به ضعف میرود وروح مداوم به سمت بیداری میرود جناب اقای پیندر که اولین فرد بوده است دریونان دربار روح بیاناتی داشته است برای اثابت روح غیر ازجسم است میفرماید که گاهی انسان درخواب است وروح هیج عکسالعمل ندارد درحالیکه جسم درفعالیت است وناگهان روح درخواب وارد دنیا رویا میشود یا شاد میشود ویا غمگین میشود وگاهی درخواب مشغول غذا خوردن میشود وهمان حس غذا خوردن دربیداری را دارا میشود- جناب افلاطون نظریه استاداش سقراط را درباره روح پذیرفت که روح منشا رفتار وفعالیت های بشر است که روح وجسم انسان را بوجود میاورند ولی روح یک موجود مستقل است وچشم به خاطر روح میبیند ایشان معتقد است هرجا روح داشته باشد عمل بدستور روح است ومیفرماید که اگر چاقو روح داشت بریدن توسط چاقو باید بوسیله روح انجا میشد وجناب ارسطو برخلاف جناب افلاطون وسقراط معتقد بود که روح یم موجود مستقل نیست بلکه عمل مادی را روح میداند نه انکه روح یک موجود غیر مادی باشد میتوان گفت انرژی را روح میدانسته است درنتجه روح هم مردنی و وجاودان نیست- وجناب سقراط اولین وظیفه وحقیقت روح ان است د ر ظرفیت کلی وتام تمام اش بدون درنظر گرفتن بخش هائی از روح با کمک جسم که دارای ظرفیت حیات بخش انسان میشود که درست مانند تبر که برای بریدن است انسان را قادرمیسازد فعالیتهای مورد لزوم انسانی را که هم بخش عقلانی- هم بخش روح گیاهی – حیوانی- یرانجام انسانی را انجام دهد- ولی جناب ارسطو بعدا معتقد شد- که بخشی از روح که باهوش ودرک ومرکز کارهای عقلانی جدا از بدن وجاودان است –ادامه دارد