سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خونِ جوشانِ امام حسین علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم- با الهام از یک فیلسوف ورزشی رومانیائی-بخش ششم- بسیاری از موشکها ومهمات حتی چر خ های هواپیما سالم بوده است نیروی هوائی با یک مینی بوس میاید وجریان را از همان جناب دژبانعرب میپرسد وبلافصله به ایشان میفرماید که یک ماه حقوق پاداش برای ایشان منظور شده است- به فرد استاده میگوید به مینیبوس نیروی هوائی سوار شود وبلافاصله سوار میشود وبه فردیکه خوابیده بوداست میگوید سریع به مینیبوس برود ونمیرود وایشان یک کلت بیرون میاورد واخطار میکند تا سه شماره خواهد شمارد وبلافاصله ان فرد به سمت مینی بوس میدود که باعث تعجب جناب دژبان میشود وبدنبال جعبه سیاه هواپیما میگردند ولی پیدا نمیشود وچتر کنار میزنند وبلافاصله جائی که دستکاری شده است جلب توجه میکند انجا رامیکاوند وجعبه سیاه ویک نقشه بدست میاید جناب افسر نیروی هوائی به جناب دژبان نشان میدهد که چهار دایره روی نقشه بوده است که روی انها ضربدر خوردهاست ایشان میفرماید که این چهار هدف بوده است که باید براساس اولیت انتخاب شود ولی یک ازانها باید انتخاب شود به ترتیب اولویت باید عمل کند واگراولیت بالا نشد اولویت پائینتر انتخاب میشود این درارتشها بلکه درهمه امور سازمانی به این ترتیب عمل میشود ایشان سه انتخاب را تشخیص میدهد که عبارت بودند از تجمع نیروها –پالایشگاه ها ویک هدف به احتمال زیاد نزدیک دزفول وچهارمیرا چیزی نمیگوید ومیفرماید شبیه به انها نحوشکل هدفها انطور که جناب دژبان نشان میدهد یک عصای کوچک سر کج میشد وایشان باز میگردد درطول راه زمانی که میخواهد از یک مینی بوس جلو بزند میبیند که راننده مینیبوس مداوم بر سرش میزند به نزدیک اومیرود وعلت جویا میشود راننده جواب میدهد که امروز ایران یک حماقت کرده است یک هواپیمای باری که دران شخصیتهای طراز اول بوداست را میخواسته به اهواز بیاورد وعراق بایک هواپیمای جنگی انرازده است مملکت الان روی هوا است- ایشام میفرماید هواپیما رامن دیدهام مارک عراقی داشته است ایشان میفرماید اینها برای انکه عراق را گول بزنند این حیله رازدند وگنداش درامده است من از یک منبع موثق میگویم دوستمن هم با دفتر ارتباطات منافقین دربغداد وهم درکویت تماس گرفته است وانها گفته اند که یک هواپیمای باری ایرانی عراق امروز زده است واسامی هیجده نفر ان مشخص است وما تا ظرف دوساعت دیگر تمام اسامی بدست میاوریم واعلان میکنیم وهمه دارند با منافقن تماس میگرنند که اینده ایران چه میشود وبهترین کارما چیست ایشان میگوید اطراف هواپیما مهمات خورد شده ریخته شده است ایشان میگوید این کاری اسان است که بگوید هواپییما مهمات حمل میکرده است پس چرا چرخاش سالماست ودر طول راه مردم که از اهواز میامدند همه توی سرشان میزدند وهمین مطلب را میگفتند اثابت این امر کمی مشگل است ویک خباثت کردند که بعضی اسامی ها که بیان شده است بامهارت انتخاب شده است که انها فعلا در اهوار نیستند یادرتهران هستند ویامثلا دراصفهان .مردم نماس گرفتند .گفتند در تهران هستند ویا دراصفهان هستند واز جبهه درباره فرمانده سپاه اهواز از منزلشان سوائل شده گفتند جای اورا نمیدانیم کجا است واینهم مسئله را تشدید کرده است من گفتم رادیو بیان کرد ایشان گفت درجبهه که بچه ها به رادیو گوش نمیدهند الان عوامل منافقین درجبهه شایع را وسعت میدهند ومسئله کمی مشگل است من بفکر افتادهام بذوربین عکاسی بروم واز هوایپما عکس بگیرم اجازه خبرنامه نمیدهند ولی شش پستر بزرگ تهیه کنم دوست دیگرمن گفت این منافقین در هر سوراخ سوزن وارد میشوند وزهر خودشان را میریزند ومانند سوزن هستند ولی ازدروازه اسلام وارد نمیشوند ودرست ایه قران انها رابخوبی انها ترسیم کرده است- شنری هستند از سوراخ سوزن نمیتوانند عبور کنند خباثت صدام همین بس تا الان اعلام نکرده است هواپیمایش زده شده است تا خوب شایعه منافقن جا بیفتد بعد باناراحتی گفت منافقین تاثرات مخراب خودشان را گذاشتند هزاران حرف ها انها پذیرفته اند باانها تماس میگرنند که ما چه کنیم- دوستم رفت وتصور میکنم شش تا پستر درست کرده بود بعد از نیم ساعت پیک امد که عراق الان کرده است هواپیمای باری اش رازدهاند وبعد از تقریبا سه ربع ساعت بیسیم واحد گفت که صدام گفته است که امپریالیسم امریکا وصیهونیسم هاوک جدیدی به ایران هدیه کردهاند تا نیروی هوائی مارا فلج کنند وبه حزب بعث انقلابی ونیرومند ما دستورات امپیرلیسم را دیکته کنند وما مقاومت خواهیم کرد- اما تفسیر- ادامه دارد


ارسال شده در توسط علی

بسم الله الرحمن الرحیم- با الهام از یک فیلسوف ورزشی رومانیائی-بخش پنچم- ایشان ادامه دادپس ازدوساعت باموتوربه محل هواپیما رسیدم ویک دژبان عرب ان انجا بود ودرروی زمین خرده مواد منفجره پخش بود ومن موتور راروی ان حرکت دادم فرد دژبان فریادزذ جلو نیا ومن گفتم من خودم تخریب چی هستم- موتوربیت المال را که خراب نمیکنم- ایشان به ما اطلاع دادن یک بارکش عراقی سقوط کرده بروید وافراد انها را دستگیر کنید ویک نفربر باخودتان ببرید ما پنج نفر با مینیبوس حرکت کردیم ویک نفر با فاصله همراه ما میامد-هواپیما یک کیلومتر جلوتر سقوط کرده است من رفتم وهواپیما رادیدم مارک عراقیداشت وبدنهاش مه بززمین خورده بود یک گودال به قطر 15 متر ایجاد کرده بود- ایشان گفت هواپیما درست درمسیر جاده بروی سرهاوک حرکت کرده است ونزدیک هاوک سرعت راکم کرده است وارتفاع را هم به مقدارزیاد کم کرده است درست روی سرهاوک رسیده است هاوک شلیک کرده بوده است ازمعجزات الهی موشک به دم خورده است هواپیما منفجره نشده است وخلبانها بیرون پریدن به نظر حقیر اولا انها هاوک را مدل فرض کردن؟ وحریم را رعایت نکردند وچون گرا هاوک داشتند بعنوان نقطه مشخص بعد از فاصله معین به راست بچرخد درضمن هدایت از راه دور هواپیما از بصره بخوبی بتواند وضعیت هواپیما را کنترول کند جناب دژبان فرمودند چناچه منفجرمیشد- دها نفر درجاده ریز –ریز میشدن .در دهها کیلومتر پخش میشدند ومیابیست برای هر فرد یک توبره کوچک بر داریم درفضای زیادی بگردیم تا مقدار کمی بدست اوریم – انهائی که زمان شلیک درجاده بودن ربشان رایاد کردند وهرگز فراموش نخواهند کرد وعجب رانندگانی که ان موج ایجاده شده توانستند ماشین راحفظ کنند یکی از هدفها احتمال دزفول بوده است چناچه درانجا سفوط میکرد احتمالا بیشاز 1000 نفر را میکشد من از ایشان پرسیدم خیلی عجیب است اینمواد منفجره ریز شدند ولی منفجر نشدند ایشان گفت اینها درجعبه بود که روی هم سوار بودند ولی به صورت تادم – دم مهمات زده بوده است دم که کنده شده است بعلت ضربه اینها رها شدند وباید اضافه کرد ارتفاع پائین شاید باعث شده است که چاشنی کار نکند کاملا مشخص است یکیاز اهداف کشتن نفرات بسیار زیاد بوده است جناب دژبان اضافه کرده است وفتیکه ما رسیدیم- منتظر شدیم تا نفر بر امد مینیبوس وارد محوطه شد وسه نفر ازما پشت مینیبوس گارد گرفت ومن ویایکی دیگر امدیم جلو وما ایستادیم تا نفر وارد محوطه شد یک فرد عراقی که لباس یک دست سیاه فنی پوشیده بود وکلتی در دست داشت وبه سمت من نشانه رفته ویگری هم چتر نجات را زیر درخت خشکیده بالای تپه کوچکی پهن کرده بود وروی ان خوابیده بود ومن فکر کردم مریض است من جلو رفتم و به او گفتم ناراحت نباش الان یک امبولانس میاید و ان فرد عراقی دیگر مداوم میگفت جلو نیا من تورا میزنم ومن جلو رفتم وسرش را بوسیدم وگفتم به ایران خوش امدی وگفتم بچگی نکن زن وفرزندان تو- منتظر توهستند وکلت را ازدست او گرفتم ایشان فوری مقداری دلار از چیب اش دراورد وبه من گفت این پول بگیر وبگذار من به عراق بروم ومن گفتم چطوری به عراق میروی؟ ایشان گفت یک کیلومتر بالاتر بروم بایم بیسم کوتاه که نشانداد پیام میدهم وفورا یک هواپیما انجا مینشیند- خیلی عجیب است بانکه زمان زیادی داشته است فقط کافی بود مقداری فارسی بلد باشد وبرود اهواز منزل یک منافق وازانجا سر فرصت درجائی سوار هواپیما شود-   ومن به ایشان گفتم تازه اگر برگردی عراق باید حساب پس بدهی بسیار متعجب وپکر وافسرده بود ودوم تورا برای یک ماموریت تازه میفرستند که ممکناست دران کشته شوی ونق ونوق زن وفرزند هم داری تورا به یک اردوگاه تمیز میبرنند که حوض دارد واب جاری دارد وکنار ان مینشینی وروزگار از اول روز به روز مورور میکنی وروی ان فکر میکنی که چطور شد این وضعیت پیش امد غذای خیلی خوب میخوری وتعلیمات زیادی بدست میاوری اگر همین الان به به گویند بروم انجا باسر میدوم-ادامه دارد


ارسال شده در توسط علی

بسم الله الرحمن الرحیم- - - با الهام از یک فیلسوف ورزشی رومانیائی-بخش- چهارم- بعد از مدتی یک هاوک برای کمک به بچهای مخزن میاورند که دربوشهربوده است ومشگل قیوز داشته است ارتش به نعمیرات هاوک وارد نبود به ظاهر مشگل فیوزداشته وبه ظاهرمشگلقیوز رابرطرف کرده بودند ولی درواقع این مشگل بر طرف نشده بود هواپیمای عراقی که میاید هاوک شلیک میکند ومشک به جای رهگیری به سمت دهکده عرب نشین میرود ونزدیک دهکده به زمین میخورد اهالی انجا فکر میکنند که صدام زده است وفرار به کوه ها میکنند وبعد که معلوم میشود کار ایران است فکر میکنند سپاه خواسته انتقام بگیرد وتمام دهات عرب نشین درترس فرو میروند وصدام از موقعیت استفاده میکند که ایران برنامه حدف نژادی دارد- سپاه سعی فراوان میکند تا این اوهام را برطرف کند والحمدالله هاوک بر نمیگردد روز شب روز دوم که هاک امده بود یک جوان35 ساله پیش من امد که سرگزوه یک نیروی تازه امده بود که ما در را یک موشگ انداز هاوک دیدیم هرچه کردهایم ماشین نگه نداشنه که بان عکس بگیریم یک ماشین بدهید برویم عکس بگیریم میخواهند یم طاق نصرت بزنند وانرا سوار طاق نصرت بکنند ودراینده هم روی ان شلیک خواهد کرد روز سوم صبح من برای هوا خوری ورزش بیرون امدم یک جوانی پیش من امد بسیار جوان تیزی وبا پشتکار بود همه فن حریف بدنبال ایجاد خبرنامه جبهه بود روزنامه درست میکرد از مانورهای هوادی عراق اطلاعات زیادی داشت ومسئول تخریب بود درحال بحث روی مانور هوائی عراق بودیم که نا گهان گفت بوی خاک را استشمام میکنی گفتم نه گفت حق داری باد شرقی- غربی است گفت به افق نگاه به سمت اهوازکن کمی هوا سرخ است متوجه میشوی گفتم نه یک ذره سرخ است گفتم من هیچ چیزی را متوجه نمیشوم گفت حقداری تجربه ات کم است گفت خاک عظیمی بر خواسته است گفتم فاصله چقدر است ایشان گفت بیشاز صد کیلومتر گفتم ماشین ها پنج کیلومتر دور تر تشخیص نمیدهیم شما چگونه صد کلیومتر راتشخیص میدهی ایشان گفت یا یک تانک با مهات زیادراعراق زده است ویا یک مرکز مهمات بزرگ را زده است ویا یک مانور بسیار بزرگ تانک است ومن باید یک موتور سیکلت پیدا کنم ببینم چه خبره است ورفت نزدیم ظهر جناب سید بزرگوار امد وبچهای واحدها هم امدند ایشان نهار خورد رفت وبسیار محافظه کار وکم صحبت بودند کسی نمیدانست ایشان چه کار میکند نزدیک ساعت دو بعداز ظهر بچه ها امدند وایشان هم امد وبلندگو را به رادیو و.صل کردند اخبار ساعت دو با اب تاب تمام رادیو بسیار محکم وپرتوان سقوط یک بارکش عراقی که پراز مهمات بوده است که قبلا ایران گفته بود که عراق چهارتا ازان رادارد ویکی از انها را درراه قم زده بودند با موشک هاوک زده است وخلبانان انها همگی به سلامت با چتر پائین امدند وهمگی دستگیرشدند ومحل سقوط را بیان کرد من محل سقوط را از بچه پرسیدم جناب سید دست اش رابه سمت اهواز نشانه رفت وگفت همین پشت تمام بچه من جمله خد من مثلی که برق گرفته بودند خشکشان زد وایشان باز خشمی درچهره ایشان ظاهر شد واز نفر اول تا اخر باان چهره نگاه کرد به من که رسید کانون داد وگفت این اولیش- بچه ارام گفتند دومیش- بعد بحث مختصر رفت وهمه بچه رفتند ببین چه اتفاقی افتاده است ومن با یکی دیگر از بچه درچادر تا دوستمان که رفته بود بیاد دریک حالت سکوت درفکر بودیم ومن نمیتوانستم انرا هضم کنم تا دوستما امد ما برای ایشان غذا گذاشته بودیم خسته وگرسنه امد وموتور به کنار چادر زد وغذارا کشید وشروع به خوردن کرد- ادامه دارد

 


ارسال شده در توسط علی
<   <<   6      

بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
مرداد 1389
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 95
آبان 95
آذر 95
دی 95
بهمن 95
اسفند 95
فروردین 96
اردیبهشت 96
خرداد 96
تیر 96
مرداد 96
شهریور 96
مهر 96
آبان 96
آذر 96
دی 96
بهمن 96
اسفند 96
فروردین 97
اردیبهشت 97
خرداد 97
تیر 97
مرداد 97
شهریور 97
مهر 97
آبان 97
آذر 97
دی 97
بهمن 97
اسفند 97
فروردین 98
اردیبهشت 98
خرداد 98
تیر 98
مرداد 98
شهریور 98
مهر 98
آبان 98
آذر 98
دی 98
بهمن 98
اسفند 98
فروردین 99
اردیبهشت 99
خرداد 99
تیر 99
مرداد 99
شهریور 99
مهر 99
آبان 99
آذر 99
دی 99
بهمن 99
اسفند 99
فروردین 0
اردیبهشت 0
خرداد 0
تیر 0
مرداد 0
شهریور 0
مهر 0
آبان 0
آذر 0
دی 0
بهمن 0
اسفند 0
فروردین 1
اردیبهشت 1
خرداد 1
تیر 1
مرداد 1
شهریور 1
مهر 1
آبان 1
آذر 1
دی 1
بهمن 1
اسفند 1
فروردین 2
اردیبهشت 2
خرداد 2
تیر 2
مرداد 2
شهریور 2
مهر 2
آبان 2
دی 2
آذر 2
بهمن 2
اسفند 2
فروردین 3
اردیبهشت 3
خرداد 3
تیر 3
مرداد 3
شهریور 3
مهر 3
آبان 3
آذر 3