بسم الله الرحمن الرحیم- فلسفه سیاسی از نظر حضرت فاطمه علیها السلام که هزران درود الهی برایشان باد – بعد ازانکه ایشان از مقام ومرتبه انصار در زمان پیامبر اکرم صلواته الله علیه واله والسلم بیان میکند که به چه عزتی رسیدند وسوگند وفاداری ویاری دین الهی راخورده بودند درسقیفه بنی ساعده همه را ازدست دادند معظم لها دلائل انرا بیان میکند که متوجه تغیر سیاست الهی نشدند- در روایتی ذکر میکند که خداوندمنان توسط شیوخ قبیله مسائل قبائل رابه خوبی حل میکردند وخداوند منان قدرتی به انان داده که قادر بودن مسائل راحل کنند وافرادحتی نیاز به کار زیاد نداشته باشند ولی اصل ثروت در دستان انان باشد حضرت اشاره میکند:" وای بر گروهی که بعد از پیمان بستن انرا شکست وخاوستند پیامبر اکرم صلواته الله علیه واله والسلم را بیرون کنند این مسئله بر میگرد به رهبر منافقین عبادالله ابن ابی ابن سلول که همین نظر داد که مسلمانان میخواهند تمام قدرت سابق را ازدست ما دراورند وخود بر قدرت سوار شوند ومارا غریبه محسوب کند وحتی مارا اخراج کند وما با بیاد یپش دستی کنیم وانهارا از مدینه خارج کنیم وچهارده از رهبران قریش که سه خلیفه هم دربین انها بودند به همین منتجه رسیدند که میابیست یا پیامبر را تبعید کرد ویا بایدکشت وتمام ایات الهی راسحر دانستند وزمانی که معاویه روی کار امد باز همین دکترین راداشت که علی علیه السلام تمام یاران خود رابر مسند خواهد اورد وتمام بیت المال را خواهد بلعید وفقط به فامیل خود ودوستان خود خواهد یا بایدایشان را کشت که کاری مشکل است ویاباید ایشان راترساند که وارددادوستد سیاسی شودوبعد شیوخ هم همین روش را درپیش گرفتند ولی امام علیه السلام جا نزد ووارد معامله نشد وحضرت ادامه میدهند"| میبینم که به تن اسائی جاودانه(سابق دار) دل داده وکسیرا که سزاوارزمانداری بود را دئر ساخته اید-با راحت طلبی خلوت کرده واز تنگنای زندگی به فراخنای ان رسیدهاید که این خصوصیت را اسلام ایجاد کرده بود ن0 شیوخ- وادامه میدهند که دراخلاق شما سستی پدیده امده است ودر قلب شما بیوفائی ونیرنگ ایجاد شده است- ئسپس بیان میکنند- پس خلافت رابگیرید ولی بدانید که پشت این شتر (خلافت) زخم است وپای ان سوراخ دارد یعنی هنوز مسائل خلافت همه اش حل نشده است هم درمجهز شدن نیروی انسانی ان ودیگر مقدمات ان مشکلات دارد واینهم کار شما نیست کار ولایت الهی است که بتواند ان مشکلات راحل کند وسپس عاقبت دردناک انان چه دردنیا وچه دراخرت بیان میفرمایند- جناب ابوبکر میفرماید- که من به نمایندگی از انان ( سران شیوخ) انرا(این طرز حکومترا)به طور رسمی اعلام میکنم ومیگوید:خداوند وپیامبرش راست گفت0 ودختراو نیز معدن حکمت وجایگاه هدایت ورحمت ورکندین وسرچشمه حجت ودلیل راست است وادامه میدهد که سخن حقت رادور نیفکنده وگفتارت را انکار نمیکنم- این مسلمانان بین من وتو حاکم هستند(اجماع) وانان این حکومت را به من سپردند وبه تصمیم انها این منصب را پذیرفتم- نه متکبر بوده ونه مستبد به رای هستم؟؟!! ونه چیزی رابرای خودم برداشتم واینان همگی گواه وشاهد ند یعنی دونوع حکومت متصور است یکنوع ان مظهریت اش ولایت انتصابی خداوند است که درست هم میباشد ویکنوع ان مظهریت اش اظهاری است ودر رای شیوخ واقبال قبائل است هردوخدائی هستند واجماع با هرکدامبود ان یکی لیاقت رهبری را دارا است