بسم الله الرحمن الرحیم-خاطره-ساواک در ابادان پس ازانکه متوجه شد- که دختران دبیرستان توجهای به معلمین مذهبی پیدا کردند-بدنبال ریشه یابی رفت که دلیل ان کدام ست- به نظر حقیر به این نتجه رسید توجه دبیران به دختران وبها دادن به انها یک عامل است ودوم بایک مرد پخته صحبت کردن هم یک عامل دیگر است-درا بادان برای بدست اوردن معیشت جای سختی بود ودرنتجه به پسران بیش از دختران بغلط توجه میشد- لذا برای انکه این امر خنثی کند وجهت را بر گرداند بفکر بدل افتاد مدتی مداوم اعلان میشد که مردم ابادان توسط نمایندگان خود تقاضا میکنند که اشرف پهلوی سری به ابادان بزند وایشان هم سلام صمیمانه ارسال میکرد که بعلت مشغل زیاد فعلا این سفر امکان پذیر نیست ومداوم این درخواست میشد ولو ایشان ده دقیقه بیایند ویک بارهم ازفرح دعوت شدمن درانگلستان از قول رهبر حزب توده شنیدم که انها محرمانه پیدا کرده بودند که شاه به کابینه گفته بود مادر ابادان پول زیادی به گارگران میدهیم؟؟!! بعد انشائالله بحث خواهد شد وانها اگر امنیت نباشد پالایشگاه را به اتش میکشند چگونه ما میتوانیم کارخانجات معظم بیاوریم که پول صنعت نفت رانداشته باشد واین هم یک بهانه بود لذا ازایشان دعوت نمیشد نتجه زیاد دلچسب نشد طرح دیگری ریخت وباخود فکر کرده بود جای مذهب موزیک وخوانندگی ورقص باشد وجای مردان ترکیب دختران هنرمند دراین موضوعات با پسران هنرمند طراز اول شرکت نفت برای تشکیل یک ارکستر مشترک- که اولا مخفیانه دریک ویلا تمرین کنند وسپس در یک سالن برنامه اجراکنند وسپس درباشگاه نفت بلیط فروخته شود وبرای جذاب شدن یک دختر ستاره از طبقه پائین بایک پسر ستاره از طبقه بالا مدتی گم شوند وازخانواده ها بخواهند که باازدواج انها موافقت کند مسئولین اموزش وپرور ش درتمام جریان نبودند ولذا اجازه انها از خانواده گرفته بودند ولی برای دختران عرب به این نحوه بوده است که به کافی تریا بروند وپسرعموی خودرا ببینند وانها اینان به یک کیک وچائی دعوت کند
ان هم یکبار ولی بعدا مخفیانه به دختران وپسران عرب گفته بودند بازهم تکرارشود-افتضاحی شد که در دبیرستان من یک دختر خانمی بود که مغز مدیریتی عجیبی داشت وستاره تیم هم دراین مدرسه بو وپس از ماجرابه خوابگاه من امد که در مدرسهای ا طاقی به دبیران جوان داده بودند اتفاقا انروز مادرمن هم امده بود وخانم سریدارکه یک خانم شیرازی بود به من گفت من خانم ستارهرا میشناسم وصلاح نیست شماانهارابپذیرد ومن هم گفتم به هیچوجه نخواهم پذیرفت ولی انها اصرار کردند ومادرم گفت تنها من باانها صحبت خواهم کرد وانها امدند وهمه جریان را گفتند ومادرم گفته بود کار شما ازاول اشتباه بود وشما پس از ازدواج سه ماه که بگذرد شما مردان راخواهید شناخت وبه درس برسید وپس ازرفتن انها بشدت از ساواک ترسیده بود وازمن خواست انتقال به شیراز بنویسم واگرنپذیرفتند که نمی پذیرفتند ازاموزش پروش استعفادهم- ساواک بعد ازمدتی طرحی جدید ریخت که مداوم برای هرموضوع خاصی طرحی میریخت یک ثلت امتحان گذشته بود- یک دیبر زبان شیرازی منتقل به شیراز شده بود ویک دبیر زبان شیرازی جای ایشان امده بود که یک ته ریش داشت وهمیشه در دست اش یک تسبیح کوچک هم داشت دوروز بعد امتحان زبان بود که برای انها درس سخت محسوب میشد وبچه ها بایدروزها سر کلاس باشند وایشان میخواست باانها زبان کار کند ساواک یک دستورالعمل نوشت که یک مقوا با اندازه معین باید ازان یک روزنامه درست شود که همه کلاس موظف به فراهم کردن ان بودند وهرچه اموزش وپروش گفته بود که زمان مناسب نیست گفته بود اگرتهیه نشود کسانیکه قصور کردند جریمه میشوند وسط این روزنامه یک عکس از روزتاجگذاری شاه وفرح داده بود که شاه به سمت چپ نگاه میکند وگفته بود یک مقاله دراین باره مینویسیدکه شاه وفرح دارای ارزش مساوی باشند وای برشماکه فرح کمتر باشد و.پائین ان اگربتوانید چند خط شعربگوئید وبقیه نصایح را هم کرده بود جناب اقای شیرازی مامور یک کلاس بود ومن شرکت نداشتم ایشان گفته هرچه مینویسید مسائلی باشد که درداخل همین دبیرستان رخ داده است وخارج از اینجا نباشد درابادان خانه هائی بودند که چندین اطاق داشتند وگاهی یک اطاق بزرگ به یک خانواده باهشت بچه کرایه میدادند وپانزده درصدانها گارگران تکنسینی پر سابقه شرکت نفت بودند ویک روز دختری از طبقه گارگر شرکت نفت دراین باره بامن صحبت کرد که ایا ماروزنامه تهیه کنیم ودرداخل انجا بزنیم موثر واقع میشود البته دانشجویان دانشکده نفت وبعضی از دبیران وخانه فرهنگی اصفهانیان کارهائی انجام میدادند ومن هم توصیه کردم حتما این کار رابکنید وانها ده تاروزنامه تهیه کرده بودند که موثر واقع شده بود وبه جناب دبیر گفته بودند شما انها راملاحظه کنید وازبین انها ما یک روزنماه بیرون بیاوریم خلاصه انروزنامه تهیه شد وان جناب از سه حدیث داخل ان روزنامه پسندید که درباره علم بوده است وچهارمیراهم خودایشان فرمود که بنویسید که مضمون اش این بود که شاگرد ومربی وعالم ومرجع ورحانی درنزد خداوند ارزش زیادی دارند وایشان نمی دانست که این حدیث دوجور نقل شده است که نقل دیگر یک دنباله داردچناچه به روحانیت توجه نشود عذاب می اورد بچه ها جای این حدیث درست درمقابل چشم شاه بوده است نوشته بو.دند- ساواک بچه ها رامیطلبد که این حدیث شما انتخاب کردید وانها که ازموضوع خبر نداشتند گفتند انتخاب جناب دبیر بوده است- ایشان راخواسته بود وگفته شما اینحدیث راانتخاب کردید ایشان گفته بله من انتخاب کردم وساواک خط کش را گذاشت روی دوچشم شاه ودرست درمقابل او این حدیث نوشته شده بودوگفته بود چرا انرا پائیئن ننوشته ایدایشان گفته که نوشتن کارمن نبوده است وسپس گفته بودند اینحدیث یک جور دیگر نقل شدهاست وجریان را گفته بودند وایشان گفته بوده است روح من ازان حدیث مطلع نبوده است وساواک گفته بود شاید روح شما اینجا مطلع نیست وشما ممنوع الخروج هستید ودیگر درمدسه دختران حق تدریس نداریدودر مدرسه پسران بعدا شغل شمارا مشخص میکنیم- ایشان گفته بودمنرا ممنوع الخروج نکنید ومن پس از امتحانات به غرب میروم ودیگر برنمیگردم ودرایران جای من نیست وچناچه نکنید من روی بام مدرسه میروم وچون دوخیابان ازکنار مدرسه میگذشت با مردم صحبت خواهم کرد وسپس با مغز به حیاط پرتاب خواهم شد انها پس از گفتگو باهم ایشان اجازه میدهند کهایشان برود-ادامه دارد
ا