بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است - درجبهه یکروز جوانی را قبلا من را درزیر یک کپرکه یک روحانی جاافتاده درست کرده بود دروسط یک بیابان یک ضد شیب که با ما فاصله داشت وسخنرانی داشت من که ا مد-و-من رابوسید وخیرمقدم گفت- وشروع به وعظ کرد ایشان انجابود عراق پشت کوه بود وفاصل زیادی باما داشت- وفرمودند- شابعه است امامالزمان علیه السلام باسب سفید ولباس سفید ویکپرچم شهادتین درطول جاده شب بایک فانوس حرکت میکند- درذهنم گفتم شعار بی دسته- ایشان گفته بودمن حاظر هستم-که چنین کنم- در روانشناسی به این میگویند اسطوره- ملکه الیزابت دوم وقتیکه ازدواج کرد تمام ساعتهای خراب قصر شروع بکار کردند واولین سانی که درکاخ گرفت تمام سگ های کاخ صداسر دادند ایشان میبایست درشب محاق وباابر غلیظ اینراکارانجام دهد ایشانمیفرمایدبرعس من درشب بدر اینکار میکنم وسوار اسب میشود پای هفتم اسب یکخانم مهجبه دراسمان میبیندمیفرماید پرزم برپشت جبهه وایشان بهپشت جبهه میرود