بسم الله الرحمن الرحیم- جهالت امویان وریشه های ان-بخش هشتم- پیامبراکرم صلواتهاله علیه واله والسلم- -تمام قد درمقابل حضرت حلیمه سعدیه رحمت الله علیها ایستادند واز ایشان دلجوئی کردندوسیصد گوسفند به ایشان بخشیدند وبه ایشان گفتند به محل خود باز گردد وافراد گوسفندان شمارا به قیبله ات خواهنداورد وسپس فراوان گریه کردند ورقت قلب عجیبی رانشان دادن که اصحاب رابه تعجب انداختند وگفتند حضرت چنین رقتی ازشما تا امروز ندیده بودیم وایشان فرمودند که ایشان درحق من بسیار زحمت کشیده بود وبرای حضرت ام ایمن رحمت الله علیها که ایشان هم زمان کودکی ایشان که کنیز ابولهب بود به حضرت بخشید ازحضرت صلواته الله علیه واله والسلم پرستاری کرد ومعجزات فراوان هم دید وانرا هم برای زن ابولهب بیان کردچنین کردند-ولی عجیب است که ازاین دوبزرگوار هیچگونه روایاتی نقل نمیشود- وطبیعی است که از این بزرگواران نقل حدیث شود واین بایکوت همچنان تا امروز ادامه دارد- ولی جناب معاویه بعدا خود را خال پیامبراکرم صلواته الله علیه واله والسلم معرفی کرد- خال به معنای دائی فرزندان حضرت رسول اکرم صلواتهالله علیه و واله والسلم است زیرا برادرحضرت ام حبیبه علیها السلام بوده است درحالیکه حضرت صلواته علیه واله والسلم فرزندانی از ایشان نداشتندوحتی رسول اکرم صلواتهالله علیه والسلم یکبارنفرمودند ایشان برادر خانم من هست- حضرت رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم فرمودند از دو نفر یکی حضرت سلمان رحمت الله علیه وجناب ابوذر علیه السلام استفاده علمی کنید ولی مردم مداوم به نزدعلی علیه السلام مراجعه میکردند ومیگفتند ما شنیدهایم که شما علومی را پیامبراکرم صلواته الله علیه واله والسلم یاد گرفته ایدمسائل مارراحل کنید وایشان میفرمودند که به نزدحضرت صلواته الله علیه واله والسلم بروید به نزد حضرت سلام اله علیه واله والسلم رفتند واز حضرت علی علیه السلام شکایت کردند که ما فرصت نداریم خدمت شمابرسیم وسرشماهم شلوغ است دستوربدهید حضرت علی علیه السلام- پاسخ سئوالات مارا بدهند حضرت سلام اله علیه واله والسلم علی علیهالسلام خواستند ودستوردادندکه جواب مسائل مردم رابدهند معلوم بود که حضرت ازیک فصاحت وبلاغت وتیز هوشی وعلوم بالائی برخورداربود که اعراب بدنبال ان بودند درمنبعی خواندم درخیابان دونفر از حضرت علی علیه السلام سئوال کردن -یک اقازاده امد وپرسید سئوال شما تمام شد گفتن بله تمام شد حضرت راکنارکشید وشروع به چابلوسی فراوانی کرد یکی ازان دونفر به دیگری گفت دارد چابلوسی میکند که پایه روابط اش راباایشان پس از رحلت پیامبر اکرم صلواته اله علیه واله محکم کند تا پست بگیرد وهیچ کس جز علی علیه السلامرا جانشین رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم نمیدانستند حتی معاویه با عمروبن عاص خواست شرط ببندکه علی علیه السلام جانشین حضرت رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم است عمروبن عاص باعصبانیت گفت اینکه شرطبندی نمیخواهد این امری مسلم است- ولی عجیب است که پس از رحلت افرادی که باهوش بودند وجریانات رابهتر حتی ازخیلی ها میفهمیدند وادعائی نداشتند چنان حریصانه ووقیحانه بدنبال پست ومقام وجانشینی رفتند که غیرقابل تصور هست- وبزرکترین فتنه راایجاد کردندکه فرهیختگان اهل تسنن هم به انحراف انان اذعان دارند ولی کسی جرئت مخالفت ندارد وخود را مرد این میدان نمیدانند- اعراب وحتی تمدنهای باستان در زمان بعثت از یک صریح الهجه بودند برخوداربودند وتا افراد اقدام فیزیکی نمیکردند کسی باانها کاری نداشت تاسه سال اخر خلیفه دوم وضع چنین بود بعنوان مثال فیروزان مداوم برعلیه خلیفه دوم ناسزا میگفت وازحضرتعلی علیه السلام دفاع میکرد ورجز میخواند وکسی معترض ایشان نمیشدسه سال قبل ازکشتن خلیفه دوم زمزمه انکه بایدحضرت علی علیه السلام به حکومت برسد مطرح شد- جناب خلیفه سخت عصبانی شدند وگفتند چناچه کسی –فردی رابرای حکومت برمن تحمیل کند گردن میزنم واین اولین بار بود مردم عصبانی شدند ولی محبوبیت خلیفه باعث شد که مصلحت درسکوت باشد – پرداخت زکات اجباری نیست وجناب خلیفه اول خالدبن ولید برای گرفتن زکات فرستاد که انس بن مالک از پرداخت ان خودداری کرد وگفت من از پیامبر اکرم صلواته اله علیه واله والسلم شنیدیم که خلیفه بعدی حضرت علی علیه السلام است واگرقرارباشدزکات بدهم انرابه علی علیه السلام خواهم داد وخالد ایشان راگشت- ابوسفیان بسیار اندک زکات میداد وهمجنین طرفدارا ایشان ازجمله عبدالرحمن بن عوف که درمدینه بود بطوریکه افراد مدینه مجبور به مهاجرت بودند وترس وجود داشت مدینه ازبزرگان اسلام ودانشمندان اسلام خالی شود ولذا خلیفه فردی به مکه ارسال کرد وابوسفیان بلافاصله ایشان را نپذیرفت تا نمایده خلیفه را کوچک کند وسپس ایشان را پذیرفت وبااعتراض گفت چراخودخلیفه نیامد که ایشان راهم کوچک کند وگفت خطری مدینه تهدید نمیکند زیرا مرز مدینه یک سرش فلسطین است که مردمانی ارام هستندویک سرش ایران است که انهاهم افرادی ارام هستند وبرای کارهم میتوان به انجاها رفت دلیل ندارد درمدینه باشند- یکجواب سربالاداد- قبلا عربی از شام امد وبه خلیفه گفت که معاویه فلان وبیسار میکند- خلیفه که بسیار صریح الهجه بود وجسور گفت اگرکارخوب میکند به بهشت میرود واگر کار بد میکند به جهنم میرود عرب بسیار تعجب کرد وگفت خلیفه جواب شما همین است وخلیفه به اوبراق شد واورفت- وهمه میدانستندخل بده تا حال انها سرجایش بیاورد- ایشان به رگ غیرت اش برخورد ویک سخنرانی شدید وغلیظ کرد وباز ازگردن زدن حرف به میان اورد- عبدالرحمن بن عوف خطررا احساس کرد وبراساس بعضی منابع به عراق رفت زیرا بسیاری از فامیل وافرادی که
کارگاه اسیاب سازی ایشان کار میکردند طرفدار سر سخت خلیفه بودند- تا یک فرد پهلوان با-شم پلیسی را باخودبه مدینه اورد تاجانش رانجات دهد درانجا گفتند بهترین فرد شخص ایرانی است که به ا یشان لقب ابو لولو داد وبااهداف اینده اش بسیار مناسب بود انتخاب کرد وبه مدینه باز گشت- که چناچه واقعا خلیفه این قصد رابخواهد عملی کند- ایشان راترورکند- وخلیفه توسط افراد فامیل زیر کنترول داشت وزمانی که فهمیدخلیفه مصمم است وزمان اقدام هم نزدیک است نقشه خوداش راعملی کرد-ادامه دارد