جوی از شعار تا عمل
خون هایی که ریخت و جان هایی که فنا کرد
هادی شبانیدوشنبه 21 خرداد 1403
فرقه رجوی
مسعود رجوی در سخنرانی خود در 22 خرداد 1359، جوری حرف زد که انگار جان انسان ها خیلی برایش اهمیت دارد. اما عملکردش و رویکردش نسبت به جوانانی که به شعارهای او اعتماد کردند دقیقاً خلاف این موضوع را به اثبات رساند.
در طی این سالها، ثابت شد که تنها چیزی که رجوی به آن می اندیشید تثبیت جایگاه خود در قدرت و کسب قدرت بوده است. او هیچ ابایی نداشته و ندارد که در این راه چه خون هایی ریخته شود و چه افراد بیگناهی سلاخی شوند.
او با فریب و نیرنگ و با وعده و وعید و شعارهای توخالی تعدادی افراد را به درون تشکیلاتش کشاند. در ابتدای پیروزی انقلاب به نوعی و بعد از آن هم به طرق دیگر. مثلاً عده ای را از اردوگاه های اسرای ایرانی در زمان جنگ ایران و عراق به درون کمپ هایش کشاند و عده ای را از میان جوانان جویای کار در ترکیه و دیگر کشورها به قربانگاهش منتقل کرد.
او به بچه های اعضا هم رحم نکرد، زمانی آنها را برای بهره کشی بیشتر از والدین شان به کشورهای اروپایی و امریکای شمالی فرستاد و در سنین نوجوانی دوباره برای قربانی شدن به عراق بازگرداند.
رجوی به همین جا بسنده نکرد و خانواده را با انقلاب کذایی مریم رجوی از بیخ و بن نابود کرد. او با این کار در واقع اعضا را به نابودی کشاند.
مریم و مسعود رجوی در تمام این سالها او هر گاه متوجه شد نفس تشکیلاتش به شماره افتاده است، تعدادی را به کشتن داد تا با خون شان فرقه دست سازش را از نابودی و هلاکت نجات بدهد.
اما در کنار همه این شعارها اگر به بحث مرگ افراد توجه کنیم متوجه می شویم چگونه افراد با یک پیام مریم رجوی عملا به فراموشی سپرده می شوند و دیگر برای سازمان مهم نیست .
بهتر است به قسمتی از پیام های مریم رجوی در مورد مرگ افراد طی ماههای قبل توجه کنیم، همه پیام ها یک محتوا بیشتر ندارد. روحیه جنگاوری اش در برابر دشمن و مسئولیت پذیری ، پرداخت بها ، گوهر بی بدیل و یار مسعود ، راهگشا در پهنه های نبرد ، فروتنی و تواضع انقلابی ، پایداری در اشرف و لیبرتی ، با صدق و فدا و سرفراز ، بردن آزادی و عدالت برای مردم ایران ، ایمان و پشتکار و جدیت در کار ، پایداری پر شکوه در برابر شکنجه روانی 320 بلندگو و هزاران اراجیف مفتی که هیچ خریداری ندارد! سخنان مریم رجوی برای همه فوت شدگان کلیشه ای و تکراری است و برای اینکه به نیروهایش امیدواری بدهد عنوان می کند در آینده جوانان و شورشگران و زنان راه درگذشتگان سازمان را در پیش خواهند گرفت !!!.
چرا تاکنون این همه سال مسعود و مریم پیامهای مختلفی در مورد مرگ افراد تولید کرده ولی خبری از جوانان و شورشگران ادعایی آنان نیست ؟ مردم ایران به چنان شناختی از ماهیت رجوی ها رسیدند که مطمئن هستند سازمان مجاهدین یک سازمان تروریستی است و هیچ جایی در داخل کشور ندارد. اما سئوال بعدی چرا همه افرادی که فوت می کنند به خاطر بیماری و محاصره پزشکی است؟ چرا برای معالجه افراد ، شما آنان را به کشورهای پیشرفته اروپایی برای درمان نمی فرستید؟ چرا باید فقط نیروهای پائین تشکیلات به بیمارهای سخت دچار شوند؟ چرا هیچ کدام از مسئولین سازمان به بیماری های سخت و جانکاه دچار نمی شوند؟ آیا در درون سازمان مجاهدین بیماری هم باید به سراغ نفرات رده پائین برود یا اینکه ریگی به کفش دارید؟ چرا مریم رجوی باید برای درمان به بهترین کشورهای اروپایی برود ولی یک فرد در آلبانی به خاطر بیماری جان بدهد و شما مانند مرده خواران متنظر مرگ او بوده تا با دادن پیام به مرده خوری خود بپردازید. چرا افراد تا وقتی زنده هستند هیچ ارزشی برای شما ندارند؟ چرا ارزش انسانها در سازمان تان بعد از مرگ شان شناخته می شود؟ چرا تا وقتی زنده هستند باید توی سرشان زده شود و از حق آزادی بیان و انتخاب محروم باشند؟ چرا افراد باید از داشتن خانواده محروم باشند و هزاران سئوال دیگر که متاسفانه رجوی ها چنان اختناقی در تشکیلات برقرار نمودند که آزادی بیان جرم محسوب می شود.
پس می توان نتیجه گرفت رجوی بعد از سر دادن شعار در 22 خرداد 59 به فکر پر کردن آسمان از مرده بوده است و برای خون اعضا نقشه ها داشته و دارد.
هادی شبانی