بسم الله الرحمن الرحیم-مظریات شخصی است- از خداوندمنان بشدت- باید ترسید- وبشدت هم امیدوار بود- یک قرص سیانوربرای افات را ازبین ببرید میخرید وایشان باید یک ر وزدر میان ویتامین سی بخورد خداوندمنان بسته بندی انرا ویتامین سی میکند ومیخورد ومیمیرد وهمه فکر میکنند که خود کشی کرده است-در تمام جنگها پیامبر اکرم صلواته الله علیه والسلم معجزه ک- رسورده است تصور میکردند تعدادزیادی جن همراه ایشان است در جنگ تبوک روم شرقی از شهرک نزدیک که مدینه گفت بروید تخمین بزنید مدینه چند نفر دارد امدندگفتند چندین کیلومتر جن دارد همه وسایل رادادند که سبک بال شوند وفرار کنند- حضرت رسول اکرم صلواتها لله علیه واله والسلم به حضرت علی علیه السلام فرمودند- برو به شهرک تمام وسایل که رومی ها دادند بیاوفرمودندچگونه بیاورم- فرمودند ان عظمت صلواته الله علیه واله والسلم گاری کرایه کن ومن پول انهارامیدهم ومسایل انهار احل کن- حضرت رسول اکرم صلواته الله علیه واله ال یک نفر همراه ایشان برود- ترسیدند حضر ت فرمودند ترس نداشته باشید اتفاقی نمی افتد باز ترسیدند- یکنفر داو طلب شد که شانسی نیست- روی حساب کتاب است فردی که میمیرد که حقه باز است فرشتگان بصورت افرادساده لوح درمی ایند اینفردمیخواهد راه فریب یادبگیرنند باانها از ته دل صحبت میکندناگهان چهره عوض میشودوگرز اتشین برسرش می اید- حضرت علی علیه السلام- وارد شد وارد منزل شیخ شد دم درب ایستاد جماعتی داشتند در باره این جنگ صحبت میکردند وتجزیه وتحلیل میکردند انها گفتند شما کیستید هستید خودتان رامعرفی کنید وحضرت جریان گفت سخت ترسیده بودند گفتندهرچه بگوید ما عمل میکنیم و لباس فاخر رومی که یک عبای قرمز رنگی داردکه نشانه شر یف بودن است ولباس راهم عرب تشریف میگوید- ویک انگشتر- گفتند واقعا رهبرشما پیامبراست حضرت علی علیه السلام- فرمودنداگرمن معجزه کنم ایشان به پیامبری قبول میکنید گفتند بله وقول میدهیم از خصوصیات رومی جداشویم وخصلت شماراقبول کنیم درمیدان رسول اکرمشهر سه تاحوض بود که باهم راه راه داشت واب میریخت درض سوم که بسیار بزرگ بود ومردم از ان اب بررمیداشتند ویک سنگ توخالی که ابرا فوران میداد داخل حوض سوم بود- گفتند چندین سال خشک سالی شده است خانم ها بچه ها صبح زود میروند وغروب برمیگردند بامقداراب- حضر ت علی علیه السلام فرمودند بیاید تماشا کنید امدند دیدند حوض ها پراز اب شده است گفتندمادیگر تابع روم نخواهیم بودوتابع مدینه خواهیم بود وگاری ها بارزدند وبه سمت اکرم صلواته الله علیه والسلم امدندواز اخلاق زیبای حضرت علی علیه السلام ور وان امدن حیوانات خیلی تعجب کردند وبه نزد رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم امدند وباچهره دلربای پیامبر اکر م صلواته الله علیه واله والسلم روبرو شدند وپول کافی گرفتند وگفتند صبر میکنید ما برویم وباخانواده برگردیم پیامبر اکرم صلواته الله علیه واله والسلم لفرمودند ما ارام مییرویم وحضرت علی علیه السلام اینجا می ماند- امدند حضرت انگشتر به علی علیه السلام داد وفرمودند یک ذکر الهی روی ان کنده شده استکهمن انرا فراموش کردم انرا روی طاقچه بگذار وهروقت دیدی ان ذکر ر ابیان کن باعث برکت میشود حضرت علی علیه السلام درموقع نماز بهمنزل میرفت وانرا دردست میکرد که در قنوت به ان نگاه کندوان ذ کرا بگوید که به ان فقیر داد معاویه برا ی انکه مردم نگویند مال شما کدام است شروع کردنمقدارانرا مداوم زیادکردند که به اندازه تخم کبوتر بوده است .بعد تخم شترمرغ بوده است که به اندازه خراج یکشهر بزرگ .مانندکوفه برابری داشته است البته انرا رد کر دند ولی به اندازه تخم کبوترپذیرفتندکه در اعراب نمونه نداشت وخواستندبگویند معاویه چنین نمیکند -من بسیار کم از مترو استفاده میکنم مثل تا امروز پنچ باربود ه است دریک منزل در خیابان فردوسی بودم ومیخواستم به چهار اه ملاصدار برسم بامترو تا میدان نمازی میتوانستم بروم وبقیه راه را پیاده بروم نزدیک میدان امام حسین علیه السلام که قبلا ستادمی گفتند ایستگاه مترو دارد - وارد مترو شدم که انسان درمترو گیچ نمیشود دیدم سه نفر برای سمت شما هستند ودونفر برای سمت جنوب که به فرودگاه هستند که به سمت جنوب میروند یکدختر چهارده سال بسیار محجوب از ایشان پرسیدم که این خط به میدان نمازی میرود فرمودندبله به میدان نماز میرود رفتم ان خط از دوجوان شنگول-پرسیدم این خطر به شهرک حضرت ایتالله دستغیب عزیز رحمت الله علیه میرود فرمودندبله به دستغیب میرود-نشستم یک دفعه مترو از سمت جنوب به سمت شمال برای دستغیب امد باسرعت دویدم از ان دوجوان هنوز روی صندلی نشسته بودن گفتند این به به سمت دستغیب یک ابهتی نز دیک به حضرت موسی علیه السلام فرمودند ما که بهشماگقتیم که به دستغیب میرود ورفتند سوار شدند رفتنئد وبعد مترو میدان نماز ی از شمال در حال امدن بود به ان دختر خانم گفتند این از شمال می اید شد یک ززن بیست وپنچ ساله باچشمان درشت وعصبانی که به شما گفتم خط شمال است ومن گفتم میرود وبعد دور میزند گفت غیر مستقیم میرود- کمی متوجه شدم سوار شدم ربه سمت جنوب رفت وشیشه های سیاه تشخیص نمی دادم بعداز مدتی اعلان کرد میدان امام حسین علیه اسلام وبعد باز جنوب رلفت وبعد اعلان کر د که میدان نمازی من پیاده شدم بشدت میترسیدماز خد اوندمننان بشدت میترسیدم