سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خونِ جوشانِ امام حسین علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است-درامریکا  دانشجویان افسری کشورهای مختلف ازاستادپرسیدند یک کشور چه میزان ارتش باید داشته باشد فرمودند اگر تمابسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است-درامریکا  دانشجویان افسری کشورهای مختلف ازاستادپرسیدند یک کشور چه میزان ارتش باید داشته باشد فرمودند اگر تمام مردم دنیا جزو ارتش امریکا باشد باز کم است- - هرگاه برای خداوندمنان فردی بجنگد- دراینده هم اعتباراش وهم نزدیکیه به خداوندمنان وهم وضع مالی اش بسیار خوب خواهد شد- هروقت نظر سیاسی ایشان میخواستم فقط من راتماشا میکرد اصلا مشخص نبود درچه وادی است    خیلی لاز علمارا به روستا دعوت میکرد  و بسیاری از قضات رادعوت میکرد ومیفرمود من بین انها  را جنگ  می اندازم  وخیلی چیز یادگرفتم   تصور میکنم  کتاب بحارانوار وکتاب علامهحلی کنار دست اش دریک اط بسیاربزرگ ویک کتاب خانه بسیاربزگ داشت بساط تریاک عظیم بود  داخل اطاق تعدادی پنکه کوولر بود  که   هوارا تصفیه کند ومداوم روی بالش وملافه هاراعوض میدادکه بو ندهد  یک جناب  یکساعت نیم  تریاک کشده بود   وایشا ن گفته بودشماظرفیت نداری خطرناک است وفرموده بود مداوم ابلیمو  ویک قرص برای ضد بو یک قرص دیگر ونیم کیلو به ایشان تریاک داده بود که درخانه بکشد وگفته بودبه خانم اش بگو هریکمساعت درشب  شمارا صداکند واگربیداری نشدی اورژ انس راصداکند- ریس ساوک نزد ایشان امده بود  وکمک خواسته بود وانجا  گوجه فرنگی خیلی خوب میشد دوهکتار برای ایشان گوچه فرنگی  کاشت  وگفت فقط پنج درصد از فروش رابه من بده ایشانگفتهبود درگندم من راشریک کن  بعد گفته دوهکتار گندم  نصف سودمال من-  بنظر میرسد ریس ساواک گفتهبود وضع چطور است ایشان هم گفته بودفرار کن وفرارکرد ازتمام    مغازهای پردارامد تلکه میکرد یکیازانها  پولنداه وبسیار مذهبی بود   داخل مغازه شدند وایشانبیرونکردند وهمه  کالافروختند وبعد ایشان دستگیر کردند وشکنجه کردند بازراین به ایشان گفت کوتاه بیا بکش انر رئی کالا- یکادم قد بلند همیشه پیراهن سفید  وکت وشلوار ساه مغزل ایشان نزدیک کوچه ای دران    باشگاه تاج بود وازادشد وبرایهرکس هم سیر تاپیاز تعریف میکرد ومن شخصا – از ایشان سئوالکردم بامن وارد  مغازه شد ودربراقفل کرد وسیرتا پیاز گفت وفرمودند من اصلا بروی کالانکشیدم ایشانبیانمیکردند اگر تریاکنباشد جمع زود خسته میشوند تصور مکسنم  ریس ساواک ازایشان  خواسته بود نظر خود را بده ایشانگ فته بود فرار کن واوهم به امریکا فرار کرد- یکمینوبس بری روستا درست کرده بود-من روزی بامینوبس بع روستا رفتم ایشان بایک فرد سپاهی  دیدم – وقتیکهایشانامدن سئوال کردم گفتند ایشان ریس سپاه است وفرمودند وضع این زمینها چه میشود ایشان گفته بود من انهارا نفرختهبودم بخشیدهبودم  والان ایشان دیگربه ایران نمیاید ما  سپاه خواهد- مادرمن متوجه شد فرمودندشما اه بذل وبخشش شدید ایشانفرمودند من ازترس به ساواک شدم ولی به سپاه بیشترهم خواهم داد- ویک روز صبح صبحانه منزل ماخورد که باپدرم بهجایی بروند یک روز راباز کرد وسط روز نامه را فرمودندبخوانید  پدرمن خواند  وگفت منظور شما چیست- ایشان فرمودند نوشته مادراینده برای هرایرانی شش بطری در روز اب تهیه میکنیم من یک  دفعه  بروم دستشویی شش بطری مصرف میکنم  اروپایی با  صرفهجویی میکننند شانزده بطری درروز دارند- این پد درسوختگی اینه استکه دراب سرمایه گذاری نمی کنند  دلیل رفتن ایشان است من رفتم برگشتم  اساس انهم پدرسوختگی امریکاییها  است که میخواهد انقلاب توی هچل بیافتد وتریاک اگر دربسط نباشد افرادزودخسته میشوند- ملافه ا و  غیره مداوم عوض میکرد بو ندهند-ومیفرمود ساواک بین روستایان جاسوس دارد ایشان درکانادا دروی نفت سرمایهگذاری کرد ان شرکت سه تا چاه نفت داشت وپالایشگاه هم نداشت  -وگفتهبود  یاخودشما  درارباط باما باید باشید ویا وکلی شما ایشانپدرمنراوکیل خودکرد ولی نامه هابرای هردونفر ارسال میشود- شرکت نامه دادکه دیگر   باید کمتر ازچاه بکشیم ومیابیست چمد حلقه چاه حفر کنیم و پالایشگاه بزنیدرنتجه سود قبلی کم میشود وبعدکه همه چیز درست جبران میکنم هرکس که مایل است میتواند الان فسخ کند وایشانباپدرمن رفتم که فسخ کنند  قبلا شرکت گفتهبودیک شماره بانک بدهید که دربانک  بریزیم ایشان نداده بود کهگفتهبودساواک مطلع میشود وپیش خود رانگه دارید ورفتند وگفتند پول درکدام بانک بگذاریم وایشان فرموده است توی کسیه کنید وکیسهای بسار جالب دردوکیسه کرده بود- یک رایشان ودیگری پدرمن کول کرده بودن تادم شرکت بعد ماشینگرفتند وبه ایران اوردند ایشان درقلعه بود بانک درست کرد ویکیازچه های  قوم خانم شان که حسابداری بلد بود ریس بود ویک دسته چک هم درست کرد0- یک روز من بهایشانگفتن بینهنرپیشه ا مث4ل امریکا مداوم طلاق میگرنند ایشانفرمودند مردم عاقل هستند انگشت درمرداب که نمیزنند- ویکبار من گفتم  من که فارغ التصیل شدم هیچکار علمی نمیتوانم بکنم –ایشان فرمودند مارشما چیست هردوره تا شانزدهنفر میتواند- نابغ باشد انکارانها است وما حداقل هشت  تا داریم این کافی است

بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است-درامریکا  دانشجویان افسری کشورهای مختلف ازاستادپرسیدند یک کشور چه میزان ارتش باید داشته باشد فرمودند اگر تمام مردم دنیا جزو ارتش امریکا باشد باز کم است- - هرگاه برای خداوندمنان فردی بجنگد- دراینده هم اعتباراش وهم نزدیکیه به خداوندمنان وهم وضع مالی اش بسیار خوب خواهد شد- هروقت نظر سیاسی ایشان میخواستم فقط من راتماشا میکرد اصلا مشخص نبود درچه وادی است    خیلی لاز علمارا به روستا دعوت میکرد  و بسیاری از قضات رادعوت میکرد ومیفرمود من بین انها  را جنگ  می اندازم  وخیلی چیز یادگرفتم   تصور میکنم  کتاب بحارانوار وکتاب علامهحلی کنار دست اش دریک اط بسیاربزرگ ویک کتاب خانه بسیاربزگ داشت بساط تریاک عظیم بود  داخل اطاق تعدادی پنکه کوولر بود  که   هوارا تصفیه کند ومداوم روی بالش وملافه هاراعوض میدادکه بو ندهد  یک جناب  یکساعت نیم  تریاک کشده بود   وایشا ن گفته بودشماظرفیت نداری خطرناک است وفرموده بود مداوم ابلیمو  ویک قرص برای ضد بو یک قرص دیگر ونیم کیلو به ایشان تریاک داده بود که درخانه بکشد وگفته بودبه خانم اش بگو هریکمساعت درشب  شمارا صداکند واگربیداری نشدی اورژ انس راصداکند- ریس ساوک نزد ایشان امده بود  وکمک خواسته بود وانجا  گوجه فرنگی خیلی خوب میشد دوهکتار برای ایشان گوچه فرنگی  کاشت  وگفت فقط پنج درصد از فروش رابه من بده ایشانگفتهبود درگندم من راشریک کن  بعد گفته دوهکتار گندم  نصف سودمال من-  بنظر میرسد ریس ساواک گفتهبود وضع چطور است ایشان هم گفته بودفرار کن وفرارکرد ازتمام    مغازهای پردارامد تلکه میکرد یکیازانها  پولنداه وبسیار مذهبی بود   داخل مغازه شدند وایشانبیرونکردند وهمه  کالافروختند وبعد ایشان دستگیر کردند وشکنجه کردند بازراین به ایشان گفت کوتاه بیا بکش انر رئی کالا- یکادم قد بلند همیشه پیراهن سفید  وکت وشلوار ساه مغزل ایشان نزدیک کوچه ای دران    باشگاه تاج بود وازادشد وبرایهرکس هم سیر تاپیاز تعریف میکرد ومن شخصا - از ایشان سئوالکردم بامن وارد  مغازه شد ودربراقفل کرد وسیرتا پیاز گفت وفرمودند من اصلا بروی کالانکشیدم ایشانبیانمیکردند اگر تریاکنباشد جمع زود خسته میشوند تصور مکسنم  ریس ساواک ازایشان  خواسته بود نظر خود را بده ایشانگ فته بود فرار کن واوهم به امریکا فرار کرد- یکمینوبس بری روستا درست کرده بود-من روزی بامینوبس بع روستا رفتم ایشان بایک فرد سپاهی  دیدم - وقتیکهایشانامدن سئوال کردم گفتند ایشان ریس سپاه است وفرمودند وضع این زمینها چه میشود ایشان گفته بود من انهارا نفرختهبودم بخشیدهبودم  والان ایشان دیگربه ایران نمیاید ما  سپاه خواهد- مادرمن متوجه شد فرمودندشما اه بذل وبخشش شدید ایشانفرمودند من ازترس به ساواک شدم ولی به سپاه بیشترهم خواهم داد- ویک روز صبح صبحانه منزل ماخورد که باپدرم بهجایی بروند یک روز راباز کرد وسط روز نامه را فرمودندبخوانید  پدرمن خواند  وگفت منظور شما چیست- ایشان فرمودند نوشته مادراینده برای هرایرانی شش بطری در روز اب تهیه میکنیم من یک  دفعه  بروم دستشویی شش بطری مصرف میکنم  اروپایی با  صرفهجویی میکننند شانزده بطری درروز دارند- این پد درسوختگی اینه استکه دراب سرمایه گذاری نمی کنند  دلیل رفتن ایشان است من رفتم برگشتم  اساس انهم پدرسوختگی امریکاییها  است که میخواهد انقلاب توی هچل بیافتد وتریاک اگر دربسط نباشد افرادزودخسته میشوند- ملافه ا و  غیره مداوم عوض میکرد بو ندهند-ومیفرمود ساواک بین روستایان جاسوس دارد ایشان درکانادا دروی نفت سرمایهگذاری کرد ان شرکت سه تا چاه نفت داشت وپالایشگاه هم نداشت  -وگفتهبود  یاخودشما  درارباط باما باید باشید ویا وکلی شما ایشانپدرمنراوکیل خودکرد ولی نامه هابرای هردونفر ارسال میشود- شرکت نامه دادکه دیگر   باید کمتر ازچاه بکشیم ومیابیست چمد حلقه چاه حفر کنیم و پالایشگاه بزنیدرنتجه سود قبلی کم میشود وبعدکه همه چیز درست جبران میکنم هرکس که مایل است میتواند الان فسخ کند وایشانباپدرمن رفتم که فسخ کنند  قبلا شرکت گفتهبودیک شماره بانک بدهید که دربانک  بریزیم ایشان نداده بود کهگفتهبودساواک مطلع میشود وپیش خود رانگه دارید ورفتند وگفتند پول درکدام بانک بگذاریم وایشان فرموده است توی کسیه کنید وکیسهای بسار جالب دردوکیسه کرده بود- یک رایشان ودیگری پدرمن کول کرده بودن تادم شرکت بعد ماشینگرفتند وبه ایران اوردند ایشان درقلعه بود بانک درست کرد ویکیازچه های  قوم خانم شان که حسابداری بلد بود ریس بود ویک دسته چک هم درست کرد0- یک روز من بهایشانگفتن بینهنرپیشه ا مث4ل امریکا مداوم طلاق میگرنند ایشانفرمودند مردم عاقل هستند انگشت درمرداب که نمیزنند- ویکبار من گفتم  من که فارغ التصیل شدم هیچکار علمی نمیتوانم بکنم -ایشان فرمودند مارشما چیست هردوره تا شانزدهنفر میتواند- نابغ باشد انکارانها است وما حداقل هشت  تا داریم این کافی است


 


ارسال شده در توسط علی

بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
مرداد 1389
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 95
آبان 95
آذر 95
دی 95
بهمن 95
اسفند 95
فروردین 96
اردیبهشت 96
خرداد 96
تیر 96
مرداد 96
شهریور 96
مهر 96
آبان 96
آذر 96
دی 96
بهمن 96
اسفند 96
فروردین 97
اردیبهشت 97
خرداد 97
تیر 97
مرداد 97
شهریور 97
مهر 97
آبان 97
آذر 97
دی 97
بهمن 97
اسفند 97
فروردین 98
اردیبهشت 98
خرداد 98
تیر 98
مرداد 98
شهریور 98
مهر 98
آبان 98
آذر 98
دی 98
بهمن 98
اسفند 98
فروردین 99
اردیبهشت 99
خرداد 99
تیر 99
مرداد 99
شهریور 99
مهر 99
آبان 99
آذر 99
دی 99
بهمن 99
اسفند 99
فروردین 0
اردیبهشت 0
خرداد 0
تیر 0
مرداد 0
شهریور 0
مهر 0
آبان 0
آذر 0
دی 0
بهمن 0
اسفند 0
فروردین 1
اردیبهشت 1
خرداد 1
تیر 1
مرداد 1
شهریور 1
مهر 1
آبان 1
آذر 1
دی 1
بهمن 1
اسفند 1
فروردین 2
اردیبهشت 2
خرداد 2
تیر 2
مرداد 2
شهریور 2
مهر 2
آبان 2
دی 2
آذر 2
بهمن 2
اسفند 2
فروردین 3
اردیبهشت 3
خرداد 3
تیر 3
مرداد 3
شهریور 3
مهر 3
آبان 3