بسم الله الرحمن الرحیم-جهالت امویان وریشه های ان-بخش دوم-درباره جناب امیه نظریات مختلفی گفته شده است واین امر نشان برانست که از خاندان اصیلی نبوده است-اجداد بنی امیه وبنی هاشم به جناب عبدمناف ابن قسی میرسد که کم کم محبوبیت این خاندان درقریش روبه افرونی است بعدااین خاندان بدو دوسته کلی تقسیم میشوندعبد شمس وهاشم- مه هرد ومورد احترام بودند وهردو هم قبائل طرفدار داشتند به ظاهز عبد الشمس فرزند پسری نداشته است ویانکه فرزندان پسران خود را ازدست داده بوده است اعراب دران زمان برای فرزند پسری داشته باشند ویا تعدادانها را زیاد کنند پسرخوانده میگرفتند وعبد شمس به شام رفت که بخشی ازقبیله او انجا بود ودرخواست یک فرزند خوانده کرد وانها گفتند یک یهودی بنام امیه از یهودیانی که باما کار میکندهست که بسیار زیرک وکاردان هستند ویک یهودی زادهای بنام امیه وجود دارد که بسیار زیبا وباهوش است وعبد الشمس ایشانرابعنوان پسر خوانده پذیرفت وبنی هاشم به ایشان سخت سرزنش کرد و خاندان بنی امیه را ازخاندان اصیل عبدالمناف به رسمیت نشناخت وازاین جا کینه ها شروع میشود- کینه ها این دو دستهای کلان درتاریخ عرب بسیار عجیب وپیچیده است که اثاراش تا قیام حضرت مهدی علیه السلام همچنان باقی خواهد ماند لذا بنی امیه هیچگاه حاضر به برتری مطلق بنی هاشم نبودند ومایل بودن که حکومت بدوپاره تقسیم شود وسرنوشت ایندو را درجنگ بدر درمقابل هم قرار داد سه نفر از بنی امیه که عبارت بودن عتبه بن ربیعه پدر هند جگر خوارزن ابو سفیان و ولید بن عتبه وشیبه وسه نفر ازبنی هاشم که9 حضرت علی علیه السلام وحضرت حمزه بن عبدالمطلبکه کشنده عتبه بوده است وعبیدابن حریص ان زمان بینش انسانی حاکم نبود هرکس شکست میخورد ازدایره حکومت کنار میرفت وبقول خارجیان پشم اش چیده میشد مگر با جنگ دیگری جبران کند- معاویهبن ابوسفیان بن حرب از هوش استثنائی عجیبی برخوردار بوده است وزمان هم باعث ان میشد که مشاورین برجسته وبا تکنیک وتکاتیک های پیچیده عمل شود کلاف سیاست یک دفعه درهم میپیچید که بدون مغز چرچیلی اگر بکار برده نمیشد احتمال شکست بود ومیبایست به نحوی عمل کنند که جامعه عرب انهارا بپذیرنند وحق را به انها بدهند که معادله وتوازن قدرت ومحبوبیت به نفع انان باشد لذا جنگ های مختلف رامداوم بوجود اوردند مردم د ران زمان چنین پروش میدادند که امر اقتصاد وسیاست وقضا بسیار پیچیده است چه سیاست داخلی وچه سیاست خارجی وحکم انرا بایدانها بدهند وتمام افراد حتی علما ودانشمندان بایدازانها تبعیت کنند ومحبوبیت انها را بالاببرنند تا امروز دراعراب هم بدین نحو است بعنوان مثال ملک حسن پنچم خلیفه سابق مراکش در رقابت باعلما مداوم ازادی رازیاد کرد واگر علما مخالف ازادی بیحد میشدند که بعد شرح خواهم داد اخرین تیکه های اعتبارشان از دست میرفت وچون چند نفری سروصدا کردن ویکنفرهم ازایشان انقلابی شد که سرانجام در پاریس ترور شد ایشان فرموده بودند که فتوا ها درمورد مثلا تیمم به نزد من اورید تا من فتوا نهائی بدهم وبدون علم فتوا میداد تا انهارا خورد کن-ادامه دارد