بسم الله الرحمن الرحیم-یک خاطره- درمتروی درلندن نشسته بودم- دونفر کنار من بودند-قیافه انها به مربی ورزشی ویا مسئول مثلابخش موتوری یک شرکت میخورد- نفردوم که مسن تربود وبسیار چهر شانه ومستحکم پرسیدکه امروز چرا نیم ساعت متروی دیر حرکت کرد- رفیقاش گفت برق میفرستند داخل ریل که ببینند سر دو ریل چقدر ازهم فاصله دارد ایشان گفت وسیله پیچیده ای است ایشان گفت اتفاقا وسیله ساده ای است ساخت پسر فلانی است ایشان باز پرسید که براساس سانتیمر محاسبه میشود ان جناب جوابداد باسانتیمتر شروع کرد الان با میلمتر است- باز پرسید داستان سیاه پوست با دوربین اش درقطار چی بوده است- ایشان گفت که ان دوربین مادن قرمز است ومیخواهد دیوارهای چک کند که ایا سوراخی هست که روسها دران پیام گذاشته باشند زیرا عوامل روسیه ومتقابلا روسها درانجا پیام میگذارند ویک سیمان مخصوصی هم روی ان میشکند ایشان گفت چگونه میشودانجا پیام گذاشت درحالیکه فاصله قطار با دیوار ده سانتمتر است ایشان گفت انکه میگذارد بلد است چکار کند ساعات قطار را میداند ازطرفین میرود ومیگذارد ویک لباس سیاه هم وپوشیده است وروی ریل میخوابد تا قطار از روی ان ردشود بعد اضافه کرد نکته جالبی هم کشف شده است موشها از سروصدا خوششان نمیاید نقل مکان میکنند ولی متوجه شدند که موشها درتونل نقل مکان نکردند وبا ارمش زندگی میکنند ایشان گفت مسلما صدا قطار انجا کم است ایشان گفت بله کم است ولی باز صدا دارد دارند روی علت انهم تحقیق میکنند