بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- جناب اقای لوکاچ- هدف خودرا درهستی شناسی – کار – قرار داده است وسپس درک هستی شناسی اجتماع-پرداخته است وسعیدارد جامعه به سمت پیچیدگی ژرف شدن وپر جنبش شدن سوق دهد که مداوممتغیر باشد البته –کار- یک عامل اساسی است- ولی قبلاز کار هدف باید هستی شناسی- سعادت وخوشبختی است- وسپس کار - نباید متخصص کار اجتماعی وشناهت هستی شناسی ومعرفت ان را منحصر به اقای مارکس کرد دیگران دراین زمینه کارهای مفصل کردن ولو به معرفت خود عمل نکردند- بدون تعصب بهترین تبین کننده وتشخیص دهند- وداشتن ملاک حقیقی و واقعی اسلام ناب است قران میفرماید اگر سلام ناب را درک نکنید وعمل نکنید درمواردی خودرامتخصص برجسته ان اهدف میدانید که باهم دراختلاف هستید- البته کار تنها دربعد مادی نیست ودربعد معنوی است- وکار تنها دربعد میکانیکی نیستکه سیستم موجودات غیر ذی الشعور است بقول خارجی- این اروگانیک- دربعد سیستم موجودا ذی الشعورهم است که به ان سیستم- اورگانیک میگویند و سروکار با فلیفه وعلم کلام وخواستهای روحی وروانی ومعنوی هم میشود-که اقای لوکاچ سعی کرده است غیراورگانیک بیشتر لحاظ کند ایشان اول معتقد اس باید فلسفه هستی هر امری را درک کرد به اصطلاح درک فراتاریخی وسپس وارد دروان تاریخی شدوکم کم از فلسفه کناره گرفت وانراکنار گذاشت و وارد دوران تاریخیشد یک رابطععمیق وتعاملی بین فلسفه وعلمکلام است فلسفه بکناری نمیرود درک دقیقی نیست که تصور کند فلسفه ایستایدارد ثابت است نوزایی وایجاد جنبش وتعیرر سیستمی به سیستم روزراندارد درنتجه یکتصور غلط مانند فرعونیان نمرودیان وغیره درجهت منفی پیچده وکار کردند وسرانجام محو شدن