حزب بعث که اساساً با دین دشمنی داشت، در ژوئیه 1967 به قدرت رسیده بود و به زودی شروع به اعمال فشار بر علمای دینی عراق و ایران در نجف کرد. در سال 1971 عراق و ایران وارد یک جنگ پراکنده و اعلام نشده با یکدیگر شدند و رژیم عراق شروع به بیرون راندن ایرانیانی کرد که اجدادشان در برخی موارد برای چندین نسل در عراق زندگی می کردند. امام که تا آن زمان همواره از مقامات عراقی فاصله میگرفت، مستقیماً با بالاترین ردههای حکومت عراق خطاب میکرد و اقدامات آنها را محکوم میکرد.
امام خمینی (ره) در حقیقت پیوسته و به شدت از ارتباطات بین امور ایران و جهان اسلام به طور عام و سرزمین های عربی به طور خاص آگاه بود. این آگاهی باعث شد که وی به مناسبت حج سال 1971 اعلامیه ای از نجف خطاب به همه مسلمانان جهان صادر کند و با تواتر و تأکید خاصی درباره مشکلاتی که اسرائیل برای جهان اسلام ایجاد کرده است، اظهار نظر کند.
توجه خاص امام به مسئله فلسطین، وی را بر آن داشت که در 27 اوت 1968 فتوایی صادر کند که در آن اجازه استفاده از پول جمع آوری شده برای مقاصد مذهبی (وجوه شرعی) برای حمایت از الاصفه نوپا را صادر کرد. شاخه مسلح سازمان آزادیبخش فلسطین؛ با پاسخ قانونی مشابه و دقیق تری که پس از دیدار با نمایندگان ساف در بغداد 39 صادر شد، تایید شد .
همین که اعلامیه ها و فتواهای امام خمینی (ره) در ایران حتی در مقیاس محدود پخش می شد، کافی بود تا نام ایشان در سال های تبعید فراموش نشود. به همان اندازه مهم، جنبش اپوزیسیون اسلامی شاه که از قیام 15 خرداد به وجود آمد، علیرغم سرکوب وحشیانه ای که شاه بدون تردید به راه انداخت، به رشد خود ادامه داد. گروه ها و افراد متعددی به صراحت با امام بیعت کردند. اندکی پس از تبعید، شبکهای به نام هیأتهای موتلفه اسلامی راهاندازی شد که مقر آن در تهران بود اما در سراسر کشور شعبه داشت.
اعضای فعال آن، بسیاری از کسانی بودند که زیر نظر امام در قم تحصیل کرده بودند و بعد از انقلاب مناصب مهمی را به عهده گرفتند. مردانی مانند هاشمی رفسنجانی و جواد باهنر. در ژانویه 1965، چهار تن از اعضای اتحاد، حسنعلی منصور، نخست وزیری را که دستور تبعید امام را صادر کرده بود، کشتند.
تا زمانی که امام خمینی (ره) در تبعید بودند، هیچ کس به طور رسمی یا مخفیانه مجاز به نمایندگی از ایشان در ایران نبود.
با این وجود، علمای متنفذی چون آیتالله مرتضی مطهری، آیتالله سید محمد حسین بهشتی (شهادت 1360) و آیتالله حسینعلی منتظری مستقیم و غیرمستقیم با ایشان ارتباط داشتند و از طرف ایشان در مسائل مهم صحبت میکردند. مانند همتایان جوان خود در اتحاد، هر سه نقش مهمی در انقلاب و در سالهای پس از آن داشتند.
تداوم رشد نهضت اسلامی در دوران تبعید امام خمینی را نباید صرفاً مدیون نفوذ پایدار ایشان یا فعالیت علمایی که مطابق با ایشان عمل می کردند، دانست. همچنین سخنرانیها و کتابهای علی شریعتی (متوفی 1977)، روشنفکر تحصیلکرده دانشگاهی که درک و ارائهاش از اسلام تحت تأثیر ایدئولوژیهای غربی، از جمله مارکسیسم، تا حدی قرار گرفته بود که بسیاری از علما آن را بهطور خطرناکی با هم ترکیب میکردند، مهم بود.
وقتی از امام خواسته شد که نظریات شریعتی را چه از جانب مدافعان و چه از طرف مخالفان بیان کند، ایشان با احتیاط از اظهار نظر قاطع پرهیز کردند تا در نهضت اسلامی شکافی ایجاد نشود که رژیم شاه می توانست سود ببرد.
بارزترین نشانه محبوبیت پایدار امام خمینی (ره) در سالهای منتهی به انقلاب، به ویژه در بطن تشکیلات دینی قم، در خرداد 1354 و در سالگرد قیام 15 خرداد رخ داد. طلاب مدرسه فیضیه در داخل مدرسه تظاهرات کردند و جمعیتی از هواداران در بیرون تجمع کردند.
هر دو تظاهرات به مدت سه روز ادامه یافت تا اینکه از زمین توسط کماندوها و از هوا توسط هلیکوپترهای نظامی مورد حمله قرار گرفتند و تعداد زیادی کشته شدند. امام در پیامی واکنش نشان دادند و در آن اعلام کردند که وقایع قم و دیگر اغتشاشات از همین نوع که در جاهای دیگر رخ داد را باید نشانه امیدواری دانست که «آزادی و رهایی از زنجیر امپریالیسم» اکنون نزدیک است . . در واقع دو سال و نیم بعد انقلاب شروع شد.
زنجیره حوادثی که در بهمن 1357 با سرنگونی رژیم پهلوی و با تأسیس جمهوری اسلامی به پایان رسید، با رحلت حاج سید مصطفی خمینی آغاز شد که در 2 مهر 1356 در نجف به شکلی غیرمنتظره و مرموز رخ داد. بسیاری مسئولیت این حادثه را به عهده ساواک، سرویس های مخفی ایران گذاشتند و تظاهرات اعتراضی در قم، تهران، یزد، مشهد، شیراز و تبریز برگزار شد. امام خمینی ( ره) نیز با جدایی همیشگی خود در مقابل خسارات شخصی، مرگ فرزندش را از «الطاف الخافیه» توصیف کرد و مسلمانان ایران را به قاطعیت و اعتماد به نفس دعوت کرد .
احترامی که امام خمینی از آن برخوردار بود و عزم انعطاف ناپذیری که رژیم در تلاش برای تضعیف آن به هر وسیله ای از خود نشان داد، بار دیگر در 16 دی 1357، زمانی که مقاله ای در روزنامه نیمه رسمی اطلاعات منتشر شد و با الفاظی بسیار خام به ایشان حمله کرد، ظاهر شد. او را به عنوان یک خائن نشان می دهد که با دشمنان خارجی کشور همکاری می کند.
روز بعد تظاهرات خشمگینی در قم به وقوع پیوست که توسط نیروهای امنیتی با خونریزی گسترده سرکوب شد. این اولین مورد از سلسله رویارویی های مردمی بود که با شدت گرفتن در سال 1978، به زودی به یک جنبش انقلابی گسترده مبدل به سرنگونی رژیم پهلوی و ایجاد حکومت اسلامی شد.
یاد و خاطره شهدای قم چهل روز بعد با تظاهرات و تعطیلی مغازه ها در تمام شهرهای بزرگ ایران برگزار شد. ناآرامی های تبریز به ویژه جدی بود و تنها پس از کشته شدن بیش از صد نفر توسط ارتش شاه پایان یافت. 29 مارس، چهلمین روز پس از کشتار تبریز، با دور دیگری از تظاهرات در حدود پنجاه و پنج شهر مشخص شد. شدیدترین حوادث این بار در یزد رخ داد که نیروهای امنیتی به سمت جمعیتی از مردم در مسجد جامع تیراندازی کردند. در ابتدای اردیبهشت بدترین دوره خشونت در تهران رخ داد. برای اولین بار از سال 1963، خیابان ها توسط ستون های خودروهای زرهی که تلاش می کردند انقلاب را مهار کنند، اشغال شد.
شاه در خرداد صرفاً از روی محاسبات سیاسی، یک سری امتیازات سطحی به نیروهای سیاسی مخالف خود داد - مانند لغو «تقویم شاهنشاهی» - اما سرکوب را نیز ادامه داد. هنگامی که دولت در 17 اوت کنترل اصفهان را از دست داد، ارتش به شهر حمله کرد و صدها تظاهرکننده غیرمسلح را کشت. دو روز بعد 410 نفر در یکی از سینماهای آبادان زنده زنده در پشت درهای قفل شده سوزانده شدند که دولت مسئول آن بود.
در روز عید فطر (جشنی که ماه رمضان را به پایان میرساند)، که در 4 سپتامبر همان سال بود، در تمام شهرهای بزرگ تردد برپا بود. تخمین زده می شود که در مجموع چهار میلیون تظاهرکننده شرکت کرده باشند. الغای سلطنت و استقرار حکومت اسلامی به ریاست امام خمینی (ره) فریاد زدند. شاه در مواجهه با واقعیت انقلاب قریب الوقوع، حکومت نظامی را صادر کرد و تظاهرات بیشتر را ممنوع کرد.
در 18 شهریور، جمعیتی که در میدان زهلای تهران (که متعاقباً به میدان شهدا تغییر نام داد) تجمع کرده بودند، مورد حمله ارتشی قرار گرفتند که تمام راههای خروجی میدان را مسدود کرده بود و فقط در اینجا حدود دو هزار نفر. مردم کشته شدند. دو هزار نفر دیگر در مناطق دیگر تهران توسط هلیکوپترهای نظامی تدارکاتی آمریکا که در ارتفاع پایین شناور بودند کشته شدند. این روز قتل عام که به «جمعه سیاه» معروف است، نقطه بی بازگشتی بود. خون زیادی برای شاه ریخته شده بود که امیدی به زنده ماندن نداشت و خود ارتش نیز از اطاعت از دستورات برای انجام قتل عام خسته شده بود.
در زمان وقوع این حوادث در ایران، امام خمینی (ره) یک سلسله پیام ها و سخنرانی ها را بیان کرد که نه تنها به صورت چاپی، بلکه در نوارهای ضبط شده نیز به سرزمین مادری خود رسید. صدای او شنیده میشد که به مردم به خاطر فداکاریهایی که متحمل شدهاند تبریک میگوید، شاه را بهعنوان یک جنایتکار سرسخت معرفی میکرد و بر مسئولیت آمریکا در قتلعامها و سرکوب تأکید میکرد (از قضا رئیسجمهور آمریکا، کارتر، در شب سال نوی 1978 به تهران سفر کرده بود و شاه را ستایش کرده بود. برای ایجاد "جزیره ثبات در یکی از آشفته ترین مناطق جهان") 42 .
در حالی که هر ظاهری از ثبات محو شده بود، ایالات متحده به حمایت نظامی و سیاسی از شاه ادامه داد و هیچ چیز را در رفتار خود تغییر نداد مگر برای برخی تردیدهای سطحی. مهمتر از آن، امام فهمیده بود که یک مقطع منحصر به فرد در تاریخ ایران در حال رخ دادن است: لحظه ای واقعاً انقلابی که اگر از بین برود، بازسازی آن غیرممکن است. از این رو او نسبت به هرگونه گرایش به سازش و فریب ژستهای آشتی پراکنده که از سوی شاه سرچشمه میگیرد هشدار داد.
از این رو، به مناسبت عید فطر، پس از عبور موکبهای عظیم از تهران به ظاهر آرام، چنین اعلام کرد: «مردم شریف ایران! به حرکت خود ادامه دهید و حتی یک لحظه تزلزل نکنید. من می دانم که شما نمی خواهید! هیچ کس فکر نکند که بعد از ماه مبارک رمضان وظایفی که خداوند بر عهده او گذاشته تغییر کرده است. این تظاهراتی که ظلم را از بین می برد و آرمان اسلام را پیش می برد، نوعی از عبادت است که فقط به ماه ها یا روزهای خاصی محدود نمی شود، زیرا هدف آنها نجات کشور، برقراری عدالت اسلامی و ایجاد حکومت الهی مبتنی بر آن است. در مورد عدالت» 43 .
در یکی از بسیاری از محاسبات اشتباهی که نشان دهنده تلاش وی برای نابودی انقلاب بود، شاه تصمیم گرفت امام خمینی (ره) را از عراق تبعید کند، بدون شک با این اعتقاد که زمانی که از مکان معتبر نجف و مجاورت آن با ایران بیرون میرفتند، میشد. تا حدودی ساکت شده موافقت دولت عراق در نیویورک در دیدار وزرای خارجه ایران و عراق حاصل شد و ارتش در 24 شهریور 1357 منزل امام را در نجف محاصره کرد.
به او اطلاع دادند که اقامتش در عراق با بازنشستگی او از فعالیت سیاسی مرتبط است، شرطی که آنها میدانستند که او با خیال راحت از این کار امتناع خواهد کرد. امام در 12 مهر از عراق به کویت رفتند، اما در مرز طرد شدند. پس از اندکی تردید و پس از آنکه سوریه، لبنان و الجزایر را مقاصد احتمالی دانستند، امام خمینی (ره) به توصیه فرزند دوم خود حاج سید احمد خمینی که در همین حین به ایشان پیوسته بود، عازم پاریس شد. امام روزی در پاریس در حومه نوفل لو شاتو و در خانه ای که تبعیدیان ایرانی در فرانسه برای او اجاره کرده بودند، اقامتگاهی یافت.
امام خمینی (ره) بی شک زندگی در یک کشور غیر اسلامی را غیرقابل تحمل می دانست و در بیانیه ای که نوفل لو شاتو در 11 اکتبر 1978، چهل و هشت روز پس از کشتار جمعه سیاه منتشر کرد، قصد خود را برای حرکت اعلام کرد. هر کشور اسلامی به او آزادی بیان بدهد. 44
آن تضمین محقق نشد. اما خروج اجباری او از نجف، نارضایتی مردم را در ایران بیش از هر زمان دیگری افزایش داد. رژیم شاه بود که در این حرکت شکست خورد. ارتباط تلفنی با تهران از پاریس آسانتر از نجف بود، زیرا شاه میخواست ایران از هر طریق ممکن به جهان غرب متصل شود و بنابراین پیامها و دستورالعملهایی که امام ابلاغ میکرد، میتوانست جانشینی بیوقفهای از سوی شاه داشته باشد. مقر متواضعانه ای که او در خانه ای کوچک روبروی خانه ای که در آن زندگی می کرد ایجاد کرده بود. علاوه بر این روزنامه نگاران از سراسر جهان به فرانسه سفر کردند و به زودی تصویر و سخنان امام در رسانه های گروهی سراسر جهان حضوری روزمره پیدا کرد.
در همین حال، در ایران، شاه به طور مستمر در حال تغییر دولت خود بود. نخست، شریف امامی را به نخست وزیری منصوب کرد، فردی که به نزدیک بودن به عناصر محافظه کارتر در میان علما شهرت داشت. سپس در 15 آبان، حکومت نظامی را به فرماندهی سرلشکر غلامرضا ازهاری تشکیل داد، اقدامی که صراحتاً توسط ایالات متحده به آن تاکید شده بود. این گونه مانورهای سیاسی تأثیری در پیشرفت انقلاب نداشت.
امام در 23 نوامبر، یک هفته مانده به آغاز ماه محرم، بیانیه ای صادر کردند و در آن این ماه را به شمشیر الهی در دستان رزمندگان اسلام، بزرگان دینی، فدائیان محترم ما و همه تشبیه کردند. یاران امام حسین سیدالشهدا(ع)». او ادامه داد: «آنها باید از آن نهایت استفاده را ببرند. با توکل به قدرت خداوند باید ریشه های باقی مانده این درخت ظلم و خیانت را قطع کنند. حکومت نظامی خلاف شرع بود و مخالفت با آن یک وظیفه شرعی بود ( 45) .
با شروع ماه محرم تظاهرات گسترده خیابانی در سراسر ایران برگزار شد. هزاران نفر کفن سفید پوشیدند و با این علامت نشان دادند که آماده شهادت هستند و به دلیل رعایت نکردن مقررات منع آمد و شد کشته شدند. در نهم محرم، یک میلیون نفر در تهران راهپیمایی کردند و خواستار پایان سلطنت شدند و فردای آن روز، روز عاشورا، بیش از دو میلیون تظاهرکننده در هفده نقطه، اعلامیه ای را با تحسین به تصویب رساندند که مهمترین آن تشکیل مجلس شورای اسلامی بود. حکومت اسلامی به رهبری امام خمینی.
ارتش به کشتار ادامه داد، اما نظم و انضباط نظامی شروع به تزلزل کرد و انقلاب نیز به لطف اعلام اعتصاب سراسری در 18 دسامبر، ابعاد اقتصادی پیدا کرد. شاه با متزلزل شدن رژیم خود، سعی کرد سیاستمداران سکولار و لیبرال- ناسیونالیست را درگیر کند تا از تشکیل حکومت اسلامی جلوگیری کند.
در 3 ژانویه 1979، شاهپور بختیار از جبهه ملی (جبهه ملی) به عنوان نخست وزیر جایگزین ژنرال ازهاری شد. برنامههایی در نظر گرفته شد تا به شاه اجازه دهند از کشور