سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خونِ جوشانِ امام حسین علیه السلام

ب عجیبی است، شب عاشورا! پسر پیغمبر چه می‌کرد؟ از پسر شیرخواره در اردوی او هست تا پیرمرد نود ساله! ابروان عبدالرحمن بن عبدالرتب از کهنسالی به اندازه‌ای پایین افتاده که چشمش زیر آن درست نمی‌بیند. اکنون آب را بر روی زنان و کودکان بسته‌اند. جای آن است که همه خود را ببازند ولی سیدالشهدا یک دنیا صبر و تحمل است. هم? اینها را می‌بییند ولی از رسالتش غافل نیست. کد خبر: 272042 16:05 - 16 مرداد 1401

به گزارش «شیعه نیوز»، آنچه می خوانید برگزیده ای از سخنان مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی درباره وقایع شب و روز عاشورا است که در دوران زندان حدود سال های 1344 بیان شده است (1):

شب عاشورا

شب عجیبی است، شب عاشورا! پسر پیغمبر چه می‌کرد؟ از پسر شیرخواره در اردوی او هست تا پیرمرد نود ساله! ابروان عبدالرحمن بن عبدالرتب از کهنسالی به اندازه‌ای پایین افتاده که چشمش زیر آن درست نمی‌بیند. اکنون آب را بر روی زنان و کودکان بسته‌اند. جای آن است که همه خود را ببازند ولی سیدالشهدا یک دنیا صبر و تحمل است. هم? اینها را می‌بییند ولی از رسالتش غافل نیست.

بخوانید ...

چرا نخستین مقتل سیدالشهدا (ع) مهم است؟

مرگ یزید چگونه بود؟ + عکس قبر یزید

 

در شب عاشورا پس از گرفتن مهلت، امام خطب? مشهور خود را خواند و در پایان همه را مخیر کرد که بین رفتن و ماندن یکی را برگزینند. بعد از آن فرمود خیمه‌ها را به هم نزدیک کنند تا سنگر باشد و بعد از آن امر به کندن خندق فرمود که در آن آتش بریزند. خیمه‌ای هم مخصوص اسلحه‌ها زده شد و خیم? دیگری که در آن غسل و شستشو کنند. و شگفت این‌که یاران امام به قدری از این پیشامد خوشحال‌اند که در آن اوضاع حساس با هم شوخی می‌کنند! در خیم? دیگر علی بن حسین(ع) است که بیمار شده و حسین به خواهر خویش سفارش می‌کند که از او پرستاری کند.

روز عاشورا و خطب? امام حسین (ع)

صبح طلوع کرد و روز عاشوراست. صدای الله اکبر بلند شد. نماز خواندند. در مقابل خیمه‌ها صف‌بندی انجام گرفت. میسره و میمنه دارد و فرماند? آنها حبیب و زهیر است. پرچم‌دار عباس بن علی(ع) است و خود امام در قلب سپاه است. دو صف در مقابل هم ایستادند و چند بار شمر در تیررس قرار گرفت و همه او را می‌شناختند. اجازه خواستند که او را با تیر بزنند. فرمود ما جنگ را شروع نمی‌کنیم. چه آنان ظاهراً مسلماناند! حضرت اول دعا می‌خواند: اتصال به مبدأ و التجایی به او. صفوف دشمن پیش می‌آید. حضرت باز دعا می‌خواند: «أللهم أنت ثقتی فی کل کرب و رجائی فی کل شده و أنت لی فی کل أمر نزل بی ثقه و عده.» هیچ درخواست نمی‌کند که خدا این مصیبت را برطرف کند. «فأنت ولی کل نعمه و صاحب کل حسنه و منتهی کل رغبته.» انسان باید خیلی بلندنظر باشد تا بفهمد امام چه می‌گوید. هدف هم? وجود اوست.

به فرمان عمرسعد و شمر، برای تسریع در کار و بیدار نشدن وجدان‌ها، دستور پیشروی به صف داده می‌شود. منتهای همّ و غم امام آن است که آنان آرام بگیرند تا چند کلمه با آنها گفتگو کند. دو خطبه برای دشمنان خواند. عده‌ای از اصحاب هم سخن گفتند. حضرت در خطب? اول سوار شتر شد و مثل رعد خروشید به طوری که هم? سپاه صدایش را می‌شنید. باز لشکر آرام نگرفت. آنان را تحریک می‌کردند که هیاهو و همهمه کنند. بعد فرمود: «یا أیها الناس، إسمعوا قولی» به سخن من گوش فرا دهید و ساکت باشید! شما بر گردن من حق دارید. باید حقتان را ادا کنم و چشم و گوشتان را به مصلحت خودتان و آیند? خودتان باز کنم و بگویم که چرا به سرزمین شما آمده‌ام. اگر گفته‌های مرا شنیدید و پذیرفتید و به انصاف رفتار کردید، سعادتمند خواهید شد. آن‌گاه که سخنانم تمام شد و دانستید برای چه آمده‌ام، می‌توانید تصمیم بگیرید. اما اگر حرف مرا نشنیدید و عذر مرا نپذیرفتید، در صلاح خود و دین و آینده‌تان بیندیشید: (فأجمعوا أمرکم و شرکاءکم ثم لا یکن أمرکم علیکم غمه ثم اقضوا إلى و لا تنظرون». اگر درست تأمل کردید و تصمیم گرفتید کار مرا تمام کنید. چنین کنید ولی من فقط به شما بگویم که بین من و شما خدایی حاکم است که کتاب را فرو فرستاد.

سپاه قدری آرام گرفت. در همین هنگام، حضرت از پشت سر صدای ضجه و نال? زنان را شنید و به عباس و اکبر فرمود آرامشان کنید تا خاطر من فقط به یک طرف مشغول باشد. هر دو طرف ساکت شدند و حتی شمر هم سکوت کرد. مورخان نوشته‌اند که امام نخست حمد خدای را گفت، اما چنان حمدی که ما تاکنون نظیر آن را نشنیده‌ایم: «ألحمدلله الذی جعل الدنیا دار الفناء و الزوال...» فرمود: «مغرور کسی است که فریب دنیا و مقام زندگی دنیا را بخورد و بدبخت کسی است که مفتون دنیا شود.» مبادا آمال و آرزوها شما را بفریبد. امید آن‌که به این شهوات امید ببندد قطع خواهد شد و دست خالی خواهد ماند. شما برای کاری اجتماع کرده‌اید که خدا را به خشم می‌آورد. چه پروردگار بزرگی است او و شما چه بد بندگانی برای او! شما کسانی که اسلام را به دنیا رسانیدید، آیا سزاوار است که بعد از پیامبر(ص) خون ذریه‌اش را بریزید؟ وای بر شما! هرگز به آنچه می‌خواهید نخواهید رسید. اول مرا بشناسید، سپس به عقل و وجدان خود مراجعه کنید». آن‌گاه نسب خودش را بیان می‌کند. سپس سفارش پیغمبر (ص) را دربار? خودش به یاد آنان آورد و اتمام حجت کرد: «آیا من پسر دختر پیامبر شما نیستم؟ آیا من پسر وصی پیامبر شما و اولین مؤمن به اسلام نیستم؟ حمزه عموی من نیست؟ آیا نشنیده‌اید که رسول خدا دربار? من و برادرم فرمود: «هذان سیدا الشباب أهل الجنه»؟ من هرگز دروغ نگفته‌ام ولی اگر شما مرا دروغ‌گو می‌پندارید، از صحاب? رسول خدا که بین شما هستند، بپرسید! جابر، انس بن مالک، سعید. اینان همه به شما خواهند گفت که این سخن را که گفتم، از پیامبر شنیده‌اند. آیا همین برای شما کافی نیست که دست از کشتن من بردارید؟

سخنان امام(ع) کم کم تأثیر می‌کند و وجدان‌ها را تکان می‌دهد. شمر به میان می‌افتد و می‌گوید: «کسی اگر بفهمد تو چه می‌گویی، خدا را با یک حرف پرستیده است!» و حبیب در جواب او می‌گوید: «تو خدا را به هفتاد رو می‌پرستی و نمی‌دانی!» شمر تودهنی می‌خورد و ساکت می‌شود. امام ادامه داد: «این نسب من و این سخن پیامبر (ص) دربار? من. آن هم شاهدان. از اینها گذشته، من یک فرد مسلمانم. مسلمان را که بی‌جهت به قتل نمی‌رسانند. آیا شما از ابن زیاد که هم? مالتان را برده و مردان شما را کشته است، طرفداری می‌کنید؟». همه ساکت‌اند. حرفی ندارند که بگویند. بعد حضرت سران سپاه را صدا کرد.

«حجار بن ابجر، شبث بن ربعی، قیس بن اشعث، زید بن حارث، شما نبودید که برای من نامه نوشتید؟»

سر را پایین انداختند و گفتند: نه!

امام فرمود: «به خدا قسم نوشتید! ای مردم، شما مرا دعوت کردید به کوفه بیایم و آمدم. حال اگر از من بدتان آمده است، بگذارید بازگردم.»

قیس بن اشعث گفت: «آیا نمی‌خواهی با پسر عموی خود یزید بیعت کنی؟ من اطمینان می‌دهم که هیچ ضرری به تو نرسد.»

لحن امام تغییر کرد: «تو برادر برادرت هستی!» یعنی تو هم در خباثت مانند برادرت، محمدبن اشعث، هستی که مسلم را کشت.

بزرگ بدان قهرمانی را که دست ذلت به دشمن نداد و پای عقیده‌اش سر داد.

فرمود: «به خدا سوگند چنین نمی‌کنم! دست خود را مانند مثل بندگان که در مقابل هر ناچیز و ناکسی خم می‌شوند، به دست شما نمی‌دهم... به خدا پناه می‌برم از جباری که به روز رسیدگی و حساب ایمان نیاورد».

شتر را خوابانید و پیاده شد. بعد از این خطبه، زُهیر و بُریر هریک خطبه‌ای خواندند.

در خطب? دوم، لحن سخن امام(ع) فرق می‌کند و خطبه، شدید و محرک است.

مراحل سه‌گان? روز عاشورا

حال در واقع? کربلا این آیه چقدر تحقق پیدا کرده است! روز عاشورا تابلوی عجیبی است. آثار معجزه‌آسایی از این اشخاص بروز می‌کند: «کأنه لا یمسهم الم الحدید» گویی از ضربت شمشیر و تیر و نیزه احساس درد نمی‌کردند! چه حالی پیدا کرده بودند؟! می‌بینید همین بشر عالی، به خاطر هدف و عقیده، تحولی عجیب پیدا می‌کند. مورخان از روز عاشورا خیلی آشفته و نامنظم سخن گفته‌اند و تقدم و تأخر قضایا را معلوم نکرده‌اند. آن‌قدری که از مجموع قضایا معلوم می‌شود این است که روز عاشورا سه مرحله داشته است:

1.آرامش و ابلاغ رسالت و تحذیر و انذار نسبت به آینده زندگی و اجتماع و واقعیات پس از مرگ.

2.مرحل? مبارزه و جنگ و کشتار و خون و بدن‌هایی که به خاک و خون می‌غلتند.

3.مرحل? نهایی جنایت و ستم، از زدن و سر بریدن و سر بالای نیزه کردن و...

این مراحل هر کدام رنگی مخصوص به خود دارد. صبح نورانیت و صفا و سکون. ظهر رجز و حماسه و زد و خورد. و عصر شهواتی که چشم انسان را تاریک می‌کند و وحشیانه‌ترین جنایاتی که از بشر سر می‌زند...

سه خطبه از امام حسین(ع) نقل می‌کنند که در روز عاشورا ایراد فرمود. یکی همان اتمام حجت که دیروز بیان کردیم. امام در این خطبه از دشمن می‌پرسد که شما برای چه به جنگ من آمده‎اید و سفارش رسول خدا(ص) دربار? خودش را یادآوری آنان می‌کند و در آخر می‌فرماید که اگر هیچ سابقه و نسبت و امتیازی هم برای من نباشد، دست کم من مسلمانم هستم و مسلمان را بی‌جهت نباید کشت!

خطب? دیگر انشادیه‌ای است که حضرت، لشکر ابن زیاد را قسم می‌دهد که او وارث همه چیز پیامبر است. از زره و لباس گرفته تا اسلحه و اسب. در این خطبه می‌خواهد به عوام‌الناس آشکارا بنماید که بی‌گناه در معرض این حمله قرار گرفته است. اما این‌که آیا این سخنان ضمیم? خطبه اول بوده یا مستقل است، معلوم نیست.

گویند در هنگام ایراد خطب? اول، حضرت سوار بر شتر بود و در هنگام ایراد خطب? دوم یا سوم سوار بر اسب پیامبر (ص)، به نام مُرتَجِز شد که از زمان آن حضرت تا آن روز، یعنی بیش از پنجاه سال، زنده بوده است که خود این معمایی است. چون اسب این اندازه عمر ندارد.

خطب? پایانی و حماسی امام حسین(ع) در کربلا

خطب? آخر خیلی شدید و تند و حماسی و تکان‌دهنده است. باید آن منظره و آن گوینده زنده باشد تا بتوان تأثیر آن را دانست! و من نمی‌توانم آن را ترجمه کنم. اما ما لا یدرک کله لایترک کله. لذا آن را می‌خوانم.

غیر از این خطابه‌های امام، از حبیب و زهیر و حر هم خطابه‌هایی نقل شده است. که حسین(ع) سوار بر اسب شد و قرآنی را بر سر گرفت و این خطبه را خواند (شاید خطب? استشهادیه در ابتدای این خطب? سوم بوده است.) می‌فرماید: «تَبّاً لکم اَیَّتها الجماعهُ و تُرحاً...» مرگ بر شما باد و نابود شوید ای گروه مردمی که اینجا جمع شده‌اید! مطرود باشید! آن هنگام که صدای ضجه و نال? شما مردم ذلت‌زده برخاست، ما به نجاتتان شتافتیم. حال شما شمشیری را به روی ما می‌کشید که از آن ماست؟! شما کی شمشیرزن بودید؟ عده‌ای پراکنده و وحشی! این قدرت را تنها از جد من و پدر من و عموهای من پیدا کرده‌اید. قدرتی که از ما گرفته‌اید به روی ما بر می‌گردانید؟!

آیا آن آتش جنگی را که ما برای دشمنان خدا و مردم و مشرکان برافروختیم، می‌خواهید به جان ما بیفکنید؟! صبح از خواب برخاستید و بی‌تأمل همدست دشمن خود و بر ضد دوستانتان شدید؟! ای کاش با این پشتیبانی که از آنها می‌کنید، ذره‌ای حق و خیر در آنان سراغ می‌داشتید! نه عدلی را در میان شما رایج کرده‌اند که خود را مرهون آن بدانید و نه از ظلم آنان در امانید! شما که از ترس آنان خواب ندارید و امید از آینده بریده‌اید هم‌دست آنان شده‌اید! چرا بر سرتان از آسمان و زمین ذلت و بدبختی نبارد؟ هنوز جنگی روی نداده ما را واگذاشتید! تا شمشیرها در نیام است آینده‌بینی کنید. مانند پشه‌های حقیر که ناگهان به سویی هجوم می‌آورند، به سوی ما حمله آورده‌اید و بر سرمان ریخته‌اید! چرا؟ مصلحت است که عهدهای خود را نقض کرده‌اید؟ پایمال شوید! نابود شوید! از بندگان کنیز (بندگان شهوت و رقاصه‌ها و فاحشه‌ها) و پس مانده‌های احزاب متفرق و تفرفه‌جو و درمانده پیروی کرده‌اید! از آن کسان که قانون خدا را به دور انداخته‌اند و کلمات الهی را تحریف کرده‌اند. ریشه‌های گناه (یا افراد پراکنده‌ای) که با هم گرد آمده‌اند. ای دَم‌های شیطان (یعنی هیچ نفس عقل و ایمان در شما دمیده نشده است) و ای خاموش‌کنندگان چراغ سنت الهی، وای بر شما! اینان (یزید و ابن زیاد و عمرسعد) را یاری می‌رسانید و ما را بی‌یار و یاور می‌گذارید؟! این دو دلی و نفاق و بی‌رأیی شما سابق? دیرینه دارد و تردید اساس حیات اجتماعی شماست. همین ریشه‌های خبیث شاخه‌های شما روییده است. خبیث‌ترین میوه‌ای هستید که جز حزن و اندوه و تأثر از ثمر? بشریت بهره‌ای ندارید و با هم? اجتماعتان لقمه‌ای هستید که هر غاصبی می‌تواند شما را ببلعد»!

«ألا و إن الدعی بن الدعى قد رکزنی بین اثنتین: السله و الذله، هیهات منا الذله! ...» آگاه باشید، این ناکس ناکس‌زاده مرا مختار کرده است که بین جنگیدن و تن به ذلت دادن و دست ذلت به ناکس دادن یکی را اختیار کنم. من و ذلت؟! هیهات که من دست ذلت در دست کسی بگذارم! اگر چنین کنم، بندگی دنیا را در برابر طاغوت‌ها پذیرفته‌ام. یعنی پذیرفتن بندگی بشر تا ابد! هم‌اکنون آن مبدأیی که میزان عدل را برپا داشته است و اراده کرده که ضعیف خورد? قوی تر نشود، به من الهام می‌کند که حسین، تن به خواری مده! آن پیامبری که برای آزادی و نجات بشر برخاست و من در دامن او پرورش یافته‌ام به گوش من می‌خواند که تن به پستی مده! دامن‌هایی که مرا پروریدند و زهرا (س) که مرا شیر داد به من گفته‌اند که تن به ذلت ندهم، ولو آن‌که کشته شوم! خردمندان سرفراز و با حمیت آینده و گذشته، به من می‌گویند که تسلیم ذلت مشو! من مردانه و بزرگوارانه به خاک و خون غلتیدن را بر اطاعت از مردم پست برمی‌گزینم. تصمیم به جنگ با من گرفته‌اید؟ بگیرید! ولی هوشیار باشید که من برای پاس آزادی بشر و دنیای او، با همین یاران اندک و پیرمردان بر شما خواهم تاخت و با آن‌که سپاهی ندارم، در مقابلتان می‌ایستم»!

حضرت(ع) پس از این سخنان، اشعار فروه را خواند: «... اگر شکست دادیم کار تازه‌ای نکرده‌ایم و اگر (به ظاهر) شکست خوردیم، این شمایید که شکست خورده‌اید نه ما! قدرت حق را کسی نمی‌تواند شکست دهد. ترس در سرشت ما نیست. اکنون مصلحت چنین است که دل به مرگ نهیم و دولت در دست کسانی دیگر بیفتد. وقتی مرگ سنگینی سین? خود را از کسانی دور کرد، به جانب کسانی دیگر رو خواهد آورد»! امروز روز مرگ باعزت ماست و فردا روز مرگ باذلت شما! آنان که امروز ما را شماتت می‌کنند که چرا تن به سازش ندادید؟ بدانند که خود به بدتر از این دچار خواهند شد. به خدا سوگند ما را خواهید کشت و باز خواهید گشت. اما بدانید که از آن پس همان قدر آسودگی خواهید داشت که کسی پا بر رکاب کند. آن‌گاه است که آسیاب خون به گرد شما بچرخد و همچون ارابه‌ای که محورش در رفته است بر زمین بیفتید. بدانید که از این پس اجتماع سالم و ساکنی نخواهید داشت. پدرم از قول جدم، رسول خدا(ص) مرا از هم? این ماجراها آگاه ساخته است. اما شما و شرکایتان جمع شوید و تأمل کنید و تصمیم بگیرید»!

سپس امام آیه‌ای خواند و دست‌ها را به آسمان بلند کرد و چنین دعا کرد: «خدایا باران رحمت خود را از اینان دریغ فرما. همچنان که آب روان بیابان را از ما دریغ داشتند! خداوندا قحط‌‌سال‌هایی همچون زمان یوسف و قوم مصر، بر ایشان نازل فرما! خدایا، آن جوانک ثقفی را بر اینان مسلط گردان که پی در پی جام زهر به کامشان فرو ریزد! این قوم دعوت ما را نپذیرفتند و ما را وانهادند».

حضرت خطبه را به پایان رساند و از اسب فرود آمد. کم کم همهمه‌ای در سپاه در گرفت و عده‌ای از تپه‌ماهورهای اطراف به حضرت پیوستند و عده‌ای هم گریختند. اما مظهر کامل تحول و انقلاب روحی، حر بن یزید ریاحی بود که وجدانش از زیر خروارها گناه سر برآورد و او نیز به یاری حضرت شتافت و خطابه‌ای ایراد کرد. فرماندهان که اوضاع را حساس دیدند، به سربازان نهیب زدند که حمله آوردند و کار را تمام کنند. ولی سربازان مردد شده بودند و کسی از آنان جرأت نمی‌کرد قدم پیش بگذارد. چندمدتی گذشت تا آنکه عمرسعد خود جلو آمد و برای تسکین خاطر ابن زیاد و جبران سخن چینی‌هایی که از او نزد اربابش کرده بودند، تیری در کمان نهاد و به سوی حضرت نشانه رفت و فریاد زد پیش امیر گواهی دهید که من اولین کسی بودم که به حسین تیر انداختم! در این هنگام، حضرت و یارانش پشت تپه‌ها و اسب‌ها سنگر گرفتند و جنگ آغاز شد و حریم و حجاب از بین رفت. حضرت به اصحاب فرمود: «برخیزید و قیام کنید و رو به مرگی آرید که در انتظار شماست».


یادآوری و معرفی: آیت‌الله طالقانی زمانی که در زندان به سر می‌برده، به صورت منظم و نیز پراکنده سخنانی پیرامون درس‌آموزی از قرآن و بهره‌گیری از مضامین آن برای زندگی ایراد کرده است که بخش منظم آن در کتاب «پرتوی از قرآن» به صورت تفسیر قرآن و بخش پراکند? آن بعدها در بخش «با قرآن در زندان» در کتاب «درس‌های قرآنی» منتشر شده است. بخش اخیر بر اساس یادداشت‌های شخصی محمدمهدی جعفری، از یاران و همراهان طالقانی در زندان، از آن سخنرانی‌ها تهیه شده است و از 19 شهریور 1343 تا 23 اردیبهشت 1344 را در بر می‌گیرد. جعفری در این باره می‌نویسد: «این مطالب را نه می‌توان تقریرات آیت‌الله طالقانی دانست و نه سخنرانی‌های ضبط شد? ایشان به حساب آورد. بلکه برداشت‌هایی است، غالباً نقل به مضمون، از این کمترین که گاه برای تکمیل جمله‌ای و مطلبی از خاطر? دچار پیری شده و احیاناً به فراموشی افتاده، سود جسته‌ام و گاه نیز از منابعی استفاده شده است.» مطلب حاضر متن سلسله سخنرانی‌های آیت‌الله طالقانی در ده? اول محرم در زندان قصر است که در هفت جلسه، از هفدهم اردیبهشت 1344 (برابر با پنجم محرم) تا بیست و سوم اردیبهشت 1344 (برابر با یازدهم محرم) درباره واقعه عاشورا ایراد شده است.

تاریخ ایجاد اثر: 17 تا 23 اردیبهشت 1344
منبع مورد استفاده: کتاب درس‌های قرآنی: با قرآن در زندان، در خانواده، در صحنه، (مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی، جلد اول)، به همت مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، نشر شرکت سهامی انتشار، 1386، چاپ دوم 1387، صص174 تا 233، به نقل از یادداشت‌های شخصی محمدمهدی جعفری

انتهای پیام

        لینک کوتاه: shia-news.com/0018lm گزارش خطا 0 ارسال نظر برچسب ها: شب عاشورا عاشورا آیت الله طالقانی امام حسین تاسوعا

پیشنهاد امروز

yektanet-logo-type


ارسال شده در توسط علی

بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
مرداد 1389
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 95
آبان 95
آذر 95
دی 95
بهمن 95
اسفند 95
فروردین 96
اردیبهشت 96
خرداد 96
تیر 96
مرداد 96
شهریور 96
مهر 96
آبان 96
آذر 96
دی 96
بهمن 96
اسفند 96
فروردین 97
اردیبهشت 97
خرداد 97
تیر 97
مرداد 97
شهریور 97
مهر 97
آبان 97
آذر 97
دی 97
بهمن 97
اسفند 97
فروردین 98
اردیبهشت 98
خرداد 98
تیر 98
مرداد 98
شهریور 98
مهر 98
آبان 98
آذر 98
دی 98
بهمن 98
اسفند 98
فروردین 99
اردیبهشت 99
خرداد 99
تیر 99
مرداد 99
شهریور 99
مهر 99
آبان 99
آذر 99
دی 99
بهمن 99
اسفند 99
فروردین 0
اردیبهشت 0
خرداد 0
تیر 0
مرداد 0
شهریور 0
مهر 0
آبان 0
آذر 0
دی 0
بهمن 0
اسفند 0
فروردین 1
اردیبهشت 1
خرداد 1
تیر 1
مرداد 1
شهریور 1
مهر 1
آبان 1
آذر 1
دی 1
بهمن 1
اسفند 1
فروردین 2
اردیبهشت 2
خرداد 2
تیر 2
مرداد 2
شهریور 2
مهر 2
آبان 2
دی 2
آذر 2
بهمن 2
اسفند 2
فروردین 3
اردیبهشت 3
خرداد 3
تیر 3
مرداد 3
شهریور 3
مهر 3
آبان 3
آذر 3