سرمقاله "محمد عسلی" 10 مرداد 1401
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا [ماند]
زمین به هر سال دهان می?گشود تا لبی تر کند. دریغ از نمی?و طراوتی، چشمه?ها خشکیدند، جویبارها خسبیدند، چاه?ها ته کشیدند و سدها خاموش آب?ها را به اعماق کشیدند... کشاورزان در حسرت روان آبی چشم بر آسمان داشتند و آسمان را ابرهایی عقیم دربر گرفته بود که بیشتر به سراب می?مانست...
جنگل?ها را آتش تابستان در محاصره داشت و تر و خشک را با هم سوزاند. از فراز کوه?های بلند تا فرود تپه?های عاری از سبزینگی، قابی از سیاهی و خاکستری و بازمانده تنه سوخته درختان غمبار می?نمود چه بسیار مزارع دیم که در آن?ها گندم کاشتند و برداشت نداشتند و چه امیدهایی که رنگ ناامیدی می?گرفت.
دعای باران هم خواندند، اجابت نشد. دوباره خواندند باز هم بی?تأثیر بود. نان باید از آن طرف مرزها می?آمد تا کمبودها جبران شود. آتش جنگ، مزارع را در محاصره گرفت. بحران غذایی لرزه بر اندام اروپا و آفریقا انداخت. ترس حاکم شد و امید از آسمان برید. گویی باران را میلی به سرزمین ما نبود و اگر هم بود خسیس می?نمود.
گوسفندان در چراگاه، خار و خاشاک به دندان می?کشیدند و از پس آن تشنه و بی?رمق راه خانه در پیش داشتند. گوشت هم بیش از آنچه انتظار می?رفت گران و گران?تر شد. آفتاب جانگداز تابستان هر نم و رطوبتی را به بخار تبدیل می?کرد. عشق به زندگی در پرده ابهام پاسخی پذیرفتنی نداشت. قحطسالی چنان می?بود که به قول سعدی عشق به فراموشی رفت.
اخبار هواشناسی با جزئیات، مدام از رسانه?ها در پس هر خبر سخن از باران داشت اما بارانی در کار نبود. ناگهان در زیر آسمان باز، کنار رودخانه?ای که چندان آبی از آن جاری نبود، سیلی خروشان سر برآورد چنان غافلگیرکننده و ناگهانی که خودروهای پارک شده را با آدم?ها جا به جا کرد و با خود برد و مسافرانی که ناباورانه هنوز زیر درخت حاضر نبودند به صدای هشدارها پاسخ دهند هم?آغوش آب شدند...
و این مقدمه?ای بود برای سیل?های ویرانگری که هر چند بسیاری از سدها را پر کرد و نوید چاه?های پرآب را داد اما خسارات مالی و جانی بسیار به جای گذاشت تا آنجا که بهای چنین نعمت بی?نظیری انتظار چنین خسارتی از آن نمی?رفت.
به هر تقدیر باران رحمت الهی از پس سالها خشکسالی چنان فرود آمد که خانه?های روستایی و قدیمی?شهری تحمل آن را نداشتند و فرو ریختند. هرچند زلزله?ها و سیل?های پی?در?پی سالیان درس?های مهمی?به ما دادند اما تاکنون شاهد چنین سیل?های ویرانگر سراسری نبودیم.
مثل موشک?های نقطه?زن در جنگ آسمان و زمین بسیار مکان?ها که هدف قرار گرفتند و چه جان?های عزیزی که به غفلت گرفته شدند و اینک به شکرانه آب فراوانی که از آسمان آمد سپاس داریم و سجده شکر میگذاریم که آب این ماده حیات هرچند با زحمت آمد اما رحمت بزرگی بود و نباید این موهبت بزرگ را فراموش کنیم و بدانیم که اگر دانش و تجربه ما بیش از ظرفیتمان بالا رود باز هم خدایی داریم که به ما نشان دهد قانون طبیعت فراتر از فهم و دانش ماست. ما باید به طور جد تمامی?خانه?های روستایی در مسیر سیل را جابه?جا کنیم. ما باید همیشه به روز واقعه بیاندیشیم، جنگل?ها را برای حفظ خاک و آب حفظ کنیم و بدانیم که منافع فرد در گرو منافع جمع است. از خودخواهی?ها دست بکشیم و تابع قانونی باشیم که خلاف قانون طبیعت خداوندی نباشد. وسعت شهرها را بیش از این که هست دنبال نکنیم و روستاها را آباد نماییم تا علاوه بر پیشگیری از مهاجرت روستائیان به شهرها به آنها تفهیم کنیم که زندگی روستایی برای آنان سالم?تر از زندگی در شهرها با آن همه هزینه?های بالا و مشکلات در تعاملات اجتماعی است.
روح تعاون و همکاری که از ویژگی?های اخلاق?مداری و دین باوری است ایجاب می?کند به خانواده?های مصیبت?زده و خسارت?دیده یاری رسانیم. امید که چنین شود و باز هم باران ببارد تا شاهد زمین?های خشکیده و درختان پرپر شده نباشیم.
والسلام