بسم الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- حضرت علی علیه السلام میفرماید-هرکس بادقت- بهحوادث خود وجهان اطراف خود بنگرد-بخىاونىمنان ان میرسد- ىونوع عقل ىر انسان است عقل ىرمغز اثبات میکند وعقل درقلب یادرسینه- هم باید بپذیرد یا مشکوک میشود ویا نمی
پذیرد درروایتی امام اصادق علیه السلام من تفسیر میکنم عقلتان راتیز گنید ونفس خودرا قربانی کنید ونشانه انرا امام علیه السلام سئوالا ت جالب واستثنائی کردن است- مانند شیطان- این ازمایش درغرب شده است خانمی زیبا درحال سخنرانی هدایت جلسه بوده است مداوم خانم های زیباروی بیتشتری باسئوالات جدیدد فرارد میکنند ویک دفعه خانم عذری میاورد-جلسه راترک میکندمردان در خصوصیات خودشان همین طور هستند- بیدلیل نیست درعربستان جناب عمررا بیشتر قبول داشتند خودرا نزدیک مردم نگه میداشت درحالی که اقای ابوبکر وعثمان چنین نبودند ومقام حضرت علی علیه السلام ناگفتنی بود درباره حضرت موسی علیه السلامیک داشمند ایرانی بحثی جالب دارد که حضرت موسی علیه السام حتی درجوانی یک ابهت خاصی داشت وخشمگین که میشد یک ابهتی در حد مثلا هشتاد درصد حضرت عزرایل علیه السلام داشت وخوداز ان بی خیر بود- در حادثه که ان قبطی که بازور با یک یهودی برخورد میکرد وحضرت موسی علیه السلام مدتی نظار کرد وگفت همدیگراره اکنید وان یهودی به حضرت موسی علیه السلام گفت به کمک من بیا درانزمام خشم ایشان ظاهر شد ان فرد جابجا سنکوپکرد وسکته قلبی کرد وشل شد وافتادزمین ومرد مشت ایشام معلوم نیست که بهمغز ان فرد زده است احتمالا به بازوی ان فرد زده است حضرت موسی علیه درباز گشت بسوی مصر از خداوندمنان طلب کمک کرد وخداوندمنان فرمودند هم میبینم وهم میشنوم حضرت موسی علیه السلاموارد کاخ شد با بالباس چوپانی کهمورد خنده واستهزای مشاورین فرعون واقع شد که هیچگونه بظاهر برتری طلبی نداشته باشد وانزمان حضرت موسی علیه السام خوداش بعنوان سفیر خداوند منا ونجات بخش یهود معرفی کرد فرعون خشمگین شد وگفت تودرنزدما بزرگ شدیدوعلم تو مال ما است اعوذبالله این مزخرفات چی است که میگویی که بعداز حضرت موسی علیه السلام رفت وفرعوناز افراد شورا مشورت خواست وانها مطابق میل فرعون رای دادندکه اورا باید کشت ولی حضرت مومن طاق خشمگین شد کهکسی میگوید من نماینده .سفیر الهی هستم- اورا نمیپذیری بیاداور ازمایش کنی ودرازمایش ساحرین که عالمین ان زمان هستند تصدیق کردندکه موسی علیه السلام ساحر نیست ومعجزه کرده است نپذیرفت-حتی انهارا کشت عقل دوم نپذیرفت- درانجیل داستان جالبی است- حضرت عیسی علیه اسلام درحال گذر با اصحاب بودواز دهکدهای عبور کردند درهمان مانی خانمی از خانه بیرون امد وگفتیاعیسی علیه السلام همین جا درنگ کن- حضرت عیسی علیه السلام فرمودند چرا ان زن گفت هوا تلطیف پیدا کرد وافات رفتند وحضرت عیسی علیه السلامفرمود این امر باقی میماند- این سئوال مطرح است که چرا ناپلءون درفرانسه اقادامات سازندگی کرد وفرانسه بهیک قت بلامنازع- رساند اول به ایتالیا حمل کرد کهکاری بس خت بودمخصا بایداز کوه الپ بگذرد- دلی لاش این است روم سالها مظر قدرت درجهان واروپا بود- وفرانسویان که قبلا مطرح نبودنداز او یک اسطور ساختند-یک کلیپی مشاهده کردم که یک خانم ایتالیائی که بستنی فروش بود ومسلمن شده بود وبعد هم شیعه شده بود درحالیکه قبلا دریک کلیسا بسیار فعال دریک انجمن مسیحی بود یک روز یک دانشجوی ایرانی برای خرید بستی کههوس میکند بخرد ازایشان بستنی خرید یک کتب زیر بغل اش بود سربسته بدانید جزو قضا وقدر بود ایشان ان کتاب را خواست قران بزبان ایتالیائی بود ان خانم به ان جوان گفت امکان دارد این کتاب مدتی درنزدمن باشد ایشان قبول کرد- اثبات شده است روح چندین لایه است وحداش رانمیتوان تعین کرد فد ی مکن است صدها تخصص بگیرد این لایه ها چگونه کار میکند ویا توجه میکند یکی از دغدغه های روانشناسان است قران این ظرافیت چند ین لایه را اثر بگذارد دارد مثلا ایشان یک ایات علمی میخواند ولی مشکلات روحی هم معالجه میشود یک حدیث ایت که ایه قران تفسیر میکندکه هروقت مشکلی پیش امد نمز بخوانید وصبر کنید وروزه بگیرد هیچ گونه دراین کارها حل علکمی مسئله نیست ولی حل میشود سعید ابو الخیر رحمت الله شهرت داشته است که مسائل روحی را حل میکند - سعید ابوالخیر به عطر خیلی علاقمند بوده است مدتی هم شاگردی عطاری کرده است درحال خرید عطربود است شخصی پیش او میاید ومیگیوداز راهدوری امدن که مشکلات روحی منرا معالجه کنید وشرح میدهد که مشکل روحی اش باخانم اش چگونه شروع شد- به اومیگویدکه فردا بهحوزه من بیا ویک جعبه درست میکندوداخل ان سنگ میگذارد ودرب جعبه بطوری میبندد که بسختی باز میشود ومیگوید گاهی انرادردست بگیرد وبه ان خیره شو وحرکت وگاهی درطاقچه بگذار وبه ان تماشا کنیک سال میگذرد حال ایشان خوب میشود ولی کنجکاوی باعث میشوددرب جعبه باز کند ومتوجه میشود که داخلان سنگ است بهنزد سعید ابوالاخیر می اید کهمن رامسخره کرده بودی قلا ایه قرانی میگذاشتی یا ذکری تعلیم میدادی حال اینچنین کن- سعید ابلوالخیر می فرماید تو نتوانستی صبر کنی چگونه ایات قران وذکر امیتونی صبر کنی که بهمراتب این سنگ سختر است- وانمد متنبه میشودوشاگردحوزه او میشود ان بستنی فروشی متوجه میشود خرید افراد مسیحییکم شده است به اینخان میگوید ند روز ی درخانه باشد ولی اتفاقاتی میافتد دوباره این خانم بر میگیرد روز اول یک سومایایئی وارد روم میشود وبهدنبال پیدا کردن یک مسافرخانه ارزان است وقتیکه به بستی فروشی میرسد بستنی میخرد بلدنبوده است به اتیالیئی صحبت کند وان خانم مقداری انگلیسی بلد بوده است بااوصحبت میکند واورا راهنمائی میکند این کارمداوم اتفاق می افتد وکم کم مسلمان برای این بستنی فروشی تبلیغ میکنند این خانم متوجه یشود راهدرستی را انتخاب کرده است وغبطه خانم های ایرانی را میخورد