بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- باتور به عراق فته بودم-مارا برای قبرستان بقیع بردند درست لب خیابان روبروی بارگاه شیر خدا- اسد غالب حضرت علی علیه السلام ان ور خیابان سرکوچه بارگاه معظم اله است ویک طرف درسمت مقابل است انهم درنزدیگی بارگاه درویش درویشان الهی علی علیه السلام است بقطر پانزده کیلومتر است سمت بغداد همان اوائل یک اطاق فرهنگی استدرماه محرم برای چندتا از علما ومراجعی به برحمت الهی رفتند مراسم عزاداری و
سینه زنی دارند دیوار اطراف به سمت بارگاه عزیزعزیزان صلواته الله علیه نرده کشی کردندکه دردخل شهر خیلی طولانی است نزدیک بهم پوستر این مرکز فرهنگی چسبانده شده است که انروز چه مراسمی دارد واب وحلواوهم پخش میکنند ناهارمیدهندچون نزدیک اردوگاه های سپاه بودایرانی ها فراوان بودند-سمت کربلا اول ان مغازه است درصت کردند درخت کاشاتند اب جوبی است وچند مغازه وکبابی وویک قهوه خانه کاملا ایرانی دیزی ابگوشت-و جگر ودرمرحلهخانم هابرا کلینکش واقایان ایرانی پس از خسته شدند دراین قهوخانه که تختها وصندلی دربیون دارد نشستند وبساط قلیان داغ است دستر اسلامی این است که قبرستان مانند غربی بهشت روی زمین نکنید ولی باید همانسبک را حفظ کرد ودیواره مخروبه شده است انها اباد کرد وجاده ای خاکی را سنگ قلوه کرد- افراد پخش میشوند-مناول بهحجرهای گوچک پیامبران صلواته الله علیه واله واجمعین رفتم-وسپس از یک ایرانی که داشت باز میگشت ادرس قبر حضرت علی قاضی طباطبائی رحمت اله علیه پرسیدم همان نزدیکی ها است اشاره کردبه جائی کمی مرتفع است وایرانی هاانجا ایستاده اند انها مال تور دیگری بودند- عده ای خانم ها بسیارشیک واقایان بسیارشیک بیرون بدنودندکه دیگرا بتوانند سرقبر برونند یک سطح بسیار پهن کهاز فامیل ایشان مثلا مادرش ان کنارهم دفن هستن ویکسنگ بزرگی سبز رنگ بسیارزیبا روی قبر ایشان است اجداد ایشان مقداری زمین انجا خریده بودندکه زمین گود است داخل گود دو طاق ویک حوض وچندتا درخت کاشته بودندکه حالاهم است ویک ایوانی بغل اطاق بنظر میرسید که در نظام درویشی بودند واینجا چله نشنینی میکردند ایشان اینجا چله نشینی میکرده است- دوسه تا اقا باقشر متوسط به پائین م ان وسعت جارو کرده بودند وشسته ودندوداشتن اب گلاب میرختند یک ازانها دعای توسل میخواند رو کرد به من با کمی خشم چرابا کفش روی دیوار نشستی گفتم معذرت میخواهم متوجه نبودم کفش ام رادراورد روی من برگشتن به افرادی بیرون بودند-من درتصرف بودم خشمی سنگین به اقا کردند ایشان یک خنده ملکوتی کرد وگفت اینجا محل فرود وخروج فرشتگان است- دست منرا گرفت به داخل گود برد وفرمودند اینجا حضرت قاضی را قاضی کرد البته چند جلد کتاب هم اینجاهم است ویک میز مطالعه- ایشان برای هر پیامبر ی وهرعالمی و دوست مومنی وحتی برای طلبه ای خود که فوت کرده بودند- نیم ساعت نماز دعای جامع کبیره- وسل وغیره میخاند حتی تابیست وچهارساعت- یک ساعت معین برای افراد روز ی دوساعت مقرر کرده بودند اینها اول قبر صف میکشیدند میدیدند یک دوریش صاف وصوف مرتب می اید ومیرود دختر ایشان دراطق بغل دست بود وسایل پذیارئی فراهم میکرد حق نداشت از اطاق خارج شودولی درمیزد وبه اطاق میرفت وایشان وسائل پذیرائی میاوردند-مردم میپذیردند این درویش اریش شده کیستمیفرمودمن با ایشان درس را تفهیم میکنم وپول به ایشان میدهم که صاف وصوف باشند