بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-درجبهه بودم- شنیدیم که رادیو عراق گفته است که بسیچی بودن ترمز-مانده بودم منظور اش چی است- یکروز یکی از مهندسی که جزو بسیج بود بامن اشنا شد بدون مقدمه ای گفت درانمکان نام شرهانی است زیرنظر لشگر نوزده فجر شیراز ونزدیک به یک لشگر اصفهان بود من درتوپخانه پانزده خردادبودم ده نفر بودیم جریانی پیش امد که چند مهندس برای سیستم چاشنی توپ نقشه کشی کنند و اجزارانرا بسازنند که متعلق به یک هنرستان واخرموفق شدندویک از انها که بسیارمذهبی بود بعدا سیستم استارت پیکان ساخت که قراربستند ب ایران خودرو یکجوانی دیپله ریس توپخانه بود دقیق نمیزد وایشان میگفت این بهتراست که دشمن استحکامات خودا را ونقشه جنگی اش را عوض کند ولی من ناشی بودم گفتم باید دقیق بزنیم باجناب مهندس توسط نخ یک محاسبات ودقیق زدیم- ان جناب بهمنیک لباس خانه درست که یک لباس حوله ای یک سری پنبه روی ان بجسبان وبعد دولایه نیلون گوفت روی ان بپوشان- با کلاه عینک که دشمن اینجارا چندبار شیمیائی زده است و دکتر ه بهمن گفتند قشر خاکستری مغز تو رنگ مسی شده است- اتفاقا خیلی خوب شد اصلا خنده از لب من نمی افتد حس ناراحت شدن ندارم این بمب شمادی ماده ای داشت که چشن مثل چشم تراخمی میکرد میگفتنددرمجنون زده است اعراب حاشیه نشین اهواز چشمان اش تراخمی شده بودنه ماسک بود نه وسیله ی خنثی کنند بود عراق تاکتیم اش این بود افسران از جاهی خاصی بروند کمتر کشته بدهند از جاده های عمومی استفاده نمیکردند- وسط تپه میبردیند وقدمو به قدم ضد هوائی وجا یگاهی استراتر ی لبه کویر رملی فقط با موتو ر سیکلت میتوان رفت یک تانک مار ا که میخواستنداز ان برش برود زده بودند این اورده بودسر این گذر گاه گذاشته بودند مقداری اش تا لوله تانک به سمت ما بیرون بود از انجا برای شناخت شبانه حرکت میکردند ن سرتپه نزدیک این تانک نشته بودمماداشتیم روی تیراندزای تمرین میکردیم یک دفعه دو هواپیما سیاه بودن ارم درحدود دومتری روی زمین بفاصله سی سانتمیتر از یک دیگر داکلیه که هواپیما جلوی مستقیما تیراندازی میکردنزدیک هرکدام یک جعبه مثل تابوت وسرانه یک منحی داشت حالت ایرودینامیک بشود مثل هواپیما مقاومت جلو ی هوا را کم کند رها کرد و یک گلوله بسیار سفید کمی کوچکتر توپ تنیس تورنگ سفید بسیار زیبا ومثل انکه درخحمر انگشت بزندید کمی فرو رفتگی داشت ایشان فریاد گاز شیمی هائی هم دارد ما دودیدم و یک بطر ی اب و دهان با چپی صورت بستیم ومن یک نگاهی به عقب کردم یک گاز سبز رتگ همرت با رنگ زرد ارارام میث فرره میجرهخید وبه اسمان میرفت وسهنفرباهم دودیدم رفتیم بلای تگه که درحدود هشت تا اطاق حمام داشت و اودوش را بالای سرما باز کردیم ولی بقیه بچه به مرداب رفتند ویک نی بردیدن وداخل اب مرداب شدند واین گاز بالارفت وبعد سرازیر شد به سمت اب مرداب همه مهای راقبلا کشتهبود و علقها یمردن دورهم پلاسیده کرده بود تا ایشان با بلندگو فرموددبیاید اینتوپ بسایر خطرناک هستند بعضی انها شیمیائی هستند وبعضی تعدادزیادی سوزنهای سمی شد دارندبشدت پرتاب میکنند اگر درچشم فرو رود با گاز انبر باید بیرون بکشند- در زمانهای مختلفی منفجر شدند وشدت انفجا که نسبت به حاسیست موادانفجاری داشت ان زمان یا پنج بود یا شش بود وگفتند دیگر کسی اطراف ان رود من گفتم یک سه پایه با میلیه بزرگ مانند چوب ماهیگیرد وسط بزارید ویک بمب قوی یا بافتیه ویا با ریموت منفجر کنید- جناب گفت ما باروش خودمان عمل میکینم یک پلییت یا صفحه اهنین ضخیم میگدارند و روی ان با پتک میکوبندمیروند جلو وباتمام اینعمل باز میتواند خطرناک باشد داخل جعبه بخش شا است برای گذاشتن وسایل بسیارخوب است واستفاده میکند واین پاسخ تیراندازی های دقیق بود بعد جناب مهندس عزیزشهید حسین ظالانوار فرمودند جلوی گار ریست جمهوری من خیلی بعجب کردن بیاد در نزدیک ترین فاصله با بغدادباشند گفتم یکخبری اینجا است گفتخبر ینست اینها میدادنندکه شیرازی ها اهل کاری نیستند-من هم قبول کردم هیچگونه اطلاعاتی داده نمیشد ان جناب مهندس فرمودند- دراینجا ماتجربه بدست اردیم شایدبیش از صدمرتبه جابجا کردیم با روش خاصی است تا عراق گول بخورد تا فرمان چنگ امد- حضرت مجاهد بزرک شمعخانی- فرمودند من میخواهم ناظر حمله باشم ایشان درمقربودند که دستور حمله صادرشد تا ایشان بهاینجا بیاد یکنیم ساعتی طول کشید تاما خطرا شکستیم وجلو رفتیم ایشان امد وجریان گفتند- وفرمودند چرا من نگاه میکنید همه حمله کنند یک دوست نشان همراه ایشان بود یک چوب بلندی گرفتند درحالیکه میچرخاندن میدودیدند هرکس میحواست برگرد میگفتند شما شهیدزیاد دادید بروید انتقام بگیرید-تا کربلا بدوید- عراق تانک وتوپ موشک انداز ههمه راز دست داده بودخط جلوی بچهای سیزده وچهارد ه بودندچون قد ا اینها کمبود داخل کانال کمی خم میشدند دیده نمیشدند وهمچنان تیراندازیمیکردندبزرگتر باید سینه خیز غلط بزنند تا جائی کهتیراندزی نمیشود بتواندچند قدم جلوبروند منطقه درسلسله به موازات هم داشت که بین انها یک دشت بود سلسله اول گرفتند ودیگرتوان جلو رفتنداشتند اگرمانندعراق یک پشتیبانی قوی داشتیم ان سلسله میگرفتیم ارتش عراق درکلخط تا کیلومتر عقب مینشست که از پشت حمله نوشد حتی از ترس مدتی زیاد عقب نشست بعدمتوجه شدکه امکان اش کم است وبعدمن فهمدیم این فرار عظیم وحشت ایجاد کرده است وبرای روحیهدادند گار دریس جمهوری امده است وفردای انروز عراق گفت بیسجی بی ترمز