بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است-به بهانه نگاهی به مقاله یزدان شناسی تنزیهی- رهایی بخش گفتگو جناب مهندس میثمی عزیز با جناب دکتر احسان شریعتی فرزند برومند مرحوم دکتر علی شریعتی رحمت الله علیه- بحثی مطرح شده است که غرب ذهنیت خلاق پیدا کرد- بنام فاعل شناسا- که البته این فاعل شناسا مهمترین کاراش – تغیرات است بعد دردباره دانشگاه پهلوی مطلب خواهم نوشت که تمام هدف اینبود که این خصوصیات بوجودنیاید- دربیولوژی برای دانشجویان رشته من سیاسی بعنوان درس کراس کالچرا یعنی انتخاب درس هرچه باشد غیراز درس تخصصی کهفرد از تمام رشتها مقداری اطلاعات عمومی پیدا کند یک کتاب درس بیولوژیمال دانشگاه هاروارد مهروفترین کتاب وپیچیدترین کتاب برای رشته علوم سیاسی انتخاب شده بود هرچه گفتیم یک کتاب بصورت معلومات عمومی درباره کلیلات بیولوژی باشد انتخاب کنید غرب این چنین است وخانم میس بلک خنده اش گرفته بود دکتر گتنر ا ستاد بیولوژِی عمومی بود بهاوگفتنداین کتابرا درس بده ایشان گفت وقت من پراست ودرضمن من تخصص درس دادن این کتاب راندارم- فصل اول ان بافت شناسی بود کهبرای هرموضوع چهارساعت ازمایشگاه میخواست که نداشتند استادما یک فردی بود که درالمان درس خوانده بود وفرمودندمن انگلیسی بلد نیستم تنها کمک من این است لغات انگلیسی توسط دیکشنری المانی که به المانی ترجمه کرده است برای شماتعریف کنم ولی همه لغات راندارد خودتان بیاد بفکرباشید درتهران یک خانم انگلیسی انرابلد است ومترجم فارسی دادن سفارت انگلیس وامریکا انخانم وقت اش پربود پدرمن گفتند هرگز بسفارت خانه نرو ممکن است حال یابعدا وصلهای به شما ببندند- انهایئ سفارت انگلستان رفته بودند سفیر انهاراخواستهبود که مثلا چندتا از استادان طرفدارانگلستان هستند وچند ضد انگلستان هستند ایا دوست دخترداری یانداری ومسائل دیگر استادمیفرمودندهفته دیگر من از سی صفحه کویز میگیرم-کتاب لغت نبودتنها شانس من این بود که خواهرمن پرستایر بیامارستان نمازی بود این پرستاری دوخانم امریکائی اداره نیکردند چون این بیمارستان برای ارتش امریکا ساخته شده بود-جناب نمازی خرید بهانها گفت من پول خوبی میدهم شماهاباشید اصلا هرکس ایران امد زمین گیرشد- خانم اولی فوق تخصص مغزداشت ودوتا دکتری پرستاری ودکترای تعلیم وتربیت پرستاری نفردوم ریاضایت احتمالاتی پرستاری رایاد میداد زبان انگلسی ومدیرت داشت درخاور میانه تنهاموسسهای مدرک اش را دانشگاهی معتب قبول داشتند وپرستار به بیمارستهای معتبر ان دانشگاه از بیمارستان نمازی میرفت ساعتی هیجده دلار میدادندوخودشان فوق لیسانس ودکترا میداد وساعتی صد دلار میدادند معروفترین دکتری امریکا یک ترم درس میدادند ومعروفترین دکتری ها ایران درامریکا یک ترم درس میدادند واصطلاحات ترجمه میکردند- دانشگاه پزشکی یک کتاب خانه بزرگی ساخت- طبقه پنجم کتابهای لغت بیولوژِی به انگلیسی د اشت-تنها یک دختر خانمی که تسال چهارم امریکا پزشکی میخوانده است-مرض غربت میگیرد دوماه بیمارستان روانی بوده است وبه ایشان میگویند به ایران برووبیمارستان نماز ی متخص لازم رادارد واینجا هزینه زیاد دارد- وایشانتنها میامد کتاب انگلیسی میخواند وبعضی مواقع رمان انگلیسی میخواند- من خودکش میکردم دورهحیات خانه ویا درخوابگاه مداوم سعی میکردم حفظ کنم ومطلب درست بفهم قبلاز امتحان از هرکس سئوال میکریدم تعبیر خوداش راداشت تازه من به صفحه سیزده رسیدم- یک دفعه رفتم دیدم دخترخانم در اطاق است-و درب بسته است دم کتابخانه اطاق خاصی بود درب زدم یکخانیم با عینک ذره بینی ته استکانی امد ومن گفتم درب بسته است ایشان فرمودند کارت پزشکی ات بده من گفتم من سال دوم هستم در دانشکده ادبیات وعلوم- هستم فرمودند اینکتاب خانه مال دانشجویان پزشکی است-من امدم رفتم بخش این درس راحذف کردم هفته پنجم بود وشش هفته من وقت داشتم بخش بیولوژی- فقط یک اطاق داشت فرمودند شماحق حذف ندارید گفتم چرا فرمودند بیولوژِی سه هفته وقت داشته است-من گفتم شما اعلام نکردید قانون روی قانون نداریم اینچه کتابی بخش هفتم میخواند بدهند اولعلم سلسله مراتب درثانی گفته است بیشتر مسائل ومشکلات این بخش در فصل پنج گفته شده است فرمودند شما کار یبه این مسائل نداشته باشید چهارده شما روی کرو یا منحی میشودهفتاد گفتم پدرمن درمیادی تا یک صفحه انرابفهم درس های اصلی من مانده است اف یا فیل به من دادند وبه بسیاراز ادانشجیان دادند وبسیاری دانشگاه راترک کردند هفته دوم علوم سیاسیدو شخصیت درحدود پنچاه سال از امریکاامدند وایرانی بودند وفرمودند ما همه دروس علوم سیاسی رادرس میدهیم-خدارحم کرد بعاد فهمیدم هیچ جا علوم سیاسی راقبولمیکنند ومن بعداز انقلاب دراداره اموزش بودم صاحب خانه ما دختراش شاگرداول فوق لیسانی علوم سیاسی از دانشگاه تهران بود وهمیشه با چادربوده است بهمن گفت ایشان در اموزش وپرورش استخدامکن من رفتم بحث کردم دختری شایسته است فرمودندماهم نیاز به چنین افراد داریم حاضر هستیم حقالت دریسی درس بدهیمولی حق استخدام نداریم انزمان من نمیدانستم امام جمعه قدرت خاصی دارد وگفتم بهاین علت نمیشود فرمودند ازخانه مابیرون برو بعد خدمت حضرت مرحوم عزیر حضرت ایت االله حائری شیرازرحمت الله میروند وایشان یک امتحانی از دختر خان میگیرد دستور استخدام میدهند هفتهدوم درس علوم سیاسی بخش نامه امد علوم سیاسی در دانشگاه بجز تهران ممنوع است وافرادبرای استخدام امورخارجه ساواک باید نظردهد وخودشان دروس لازم را میدهند تنها درس کراس کالچرا یک درس میتوانید بگیرد یک جنابی فوق لیسانس از دانشگاه تهران درشته علوم سیاسی امد ایشان فرمودند کتاب شما هیمن کتاب انگلیسی دانشگاه هاروارد است ولی من انگلیسی بلد نیستم جزوه دانشگاهتهران درس میدهم ولی یک دوستی دردانشگاه تهران دارم که انگلیسی سئوال میدهد وتصحیح میکندپانزده نفر بودیم وما گفتیم مااین کتاب درک نمیکنیم فرمودند این باخودشما است وجزوه مال پنجاه سال قبل فرانسه بوده است که با اصطلاحات فرانسه بود کلاس شد چهارنفریک هفته من تلاش خودم را کردم نتجه مطلوبنبود ومن رفتم که درس راحذف کنم گفتند امکان ندارد چون سهنفر شود درس ملغی میشود ومن حذف کردم یک اف هم اینجا گرفتم اما اف سوم یک جوان امریکائی امد فوق لیسانس جامعه شناسی بود بهمن گفتند اسم شمابرای ااین کلاس نوشتیم ایشان تخصصاش در اسطورهای وخرافات افریقا بود ودرس جالب بود بچه هامداوم ساعت ایشان راعوض میکردند تا اینکه این ساعت بایک کلاس اصلی برخورد پیدا کرد فقط ربع ساعت میتوانستم بهان برسم ومسئله را به بخش گفتم شما نمی ابیست قبول میکردید فرمود درس اصلی نگیر واین درس رابگیر- ومن گفتم مگرشماخبرنداری جناب استا دانشگاه سوربون درفرانسه یک بورس مطلاعاتی به طول یک سالونیم ویا دوسال داند وباسه ازدانشگاه اخارج شدیم تعدازیادی اینچنین شدند پدرمن گفت نقشه شما چیست گفتم من میخواهم قم بروم ودرس طلبگی بخوانم- وبه قم رفتم واردیک حوزه شدم وگفتم من میخواهم درقم طلبه بشوم سه تا جوان بودندگفتند که نمیشود بیائید حجره یا اطاق نیست ومن گفتم من اطاقبیرون اجاره میکنم فرمودند ته خیابان چهارمردان برای شما اطاق پیدا میشود که نه برق دارد نه اب-گفتم من بچه ناز نازی نیستم پدرم منرا ازهرنظامی سخترباور اورده است توی یک مسافرخانه میروم- فرمودند استادنداریم- منگفتم شما استاد من میشوید فرمدند مانمیتوانیم جواب بعضی سئوالات شمارابدهیم ما مجبورهستیمئکه باشیم چون اهالی روستا مخارج مارا میدهند برگردیم میگویند نتواستند زحمت بکشند من گفتم شما وقت هدر میدهید گفتند ما سعی خودمان را میکنمباور کنید یک نفرت عظیمی نسبت به شاه پیدا کردم بیشرف پول انفال یعنی نفت اول بایدبرای مذهب خرج کند وباخود گفتم درس بی فایده است باید انقلابی شد وشر این شاه کم کردیکی از این جوانها مغز منراخواند صورت اش مثل خورشید شد چشم اش را باز کرد وبست ومن باز گشتم از دانشگا امدند بچه ها گفتند ماراخواستند که سردرس بیایدید ولی اف هارا در معدل دخالت میدهیم- باز بچه هاقبول نکردند باز ماراخواستند گفتند دخالت نمیدهیم من گفتم درس ها من تعین میکنم-قبول کردندیک استاپرواز امد وبه ایشان شمادرس تعین کن ومنیک اسلامی ناب وایرانی واروپائی پیدا کردم