بسمالله الرحمن الرحیم-خاطره به دمشق برای زیارت خاتون اعظم حضرت زینب کبری سلام الله علیها مشرف شده بودم روزاز فردی اگاه درکاروان که دمشقرا بخوبی میشناخت پرسیدم چگونه میتوان برسرقبر معاویه بروم ایشان گفت قبر ایشان در دریکی ازشعب کاخ خوداش بوده است که متاسفانه تمام ان ساختمانها راخراب کردند وهیچگونه اثار تاریخی ندارد ودوخیابان عمود بهم است که اسفالت شده است ود روسط چهارراه قبر اوقرار دارد که سنگ جدیدی برروی ان باخط خوش بزرگی نوشته شدهاست وهیچ چیزی دیگری ندارد ونرو وهرکس که رفته سرانجام ترسیده است چندی پیش خانمی رفته است بیرون که امده است که خواسته میدان نزدیک انجا قطع کند که به سمت دیگر میدان برود که سوار تاکسی شودیک موتور سوای که بار زیادی از کارتون داشته است باسرعت به ایشان نزدیک میشود درحالیکه قیافه عبوسی داشته است ایشان به سمت قبلی فرار میکند وموتور سوارهم ایشان را تعقیب میکند ایشان شروع به توبه کردن میکندنزدیک خیابان موتور سوار نزدیک بوده است در لبه خیابان بایشان تصادف کند متوقف میشود ومیخندد ومگوید منرا ببخشید تزمزم خراب شده است من گفتم میروم لطفا ادرس را بدهید – ادرس راداد وگفت که زنگبزن پیر مردی است که گاهی برای خرید بیرون میرود زیاد کسی بدیدن معاویه نمیروداگر نیم ساعت نیامد برگرد وبعد ا برو واگر امد پانزده تومان پول ایرانی به ایشان بده من رفتم درب بزرگی از چوب عالی به رنگ قهوه ای داشت نشان از اینکه روزی کاخ بوده است مشخص بود دیوارهای بلند کاخ ها راداشت مردی بلند قد بسیار زیبا درست مانند امریکائی ها رنگ بسیار سفید ومات اروپائی وامریکادی چشمان زاغ بدون انکه کوچگترین چر.کیدر صورت داشته باشد بسیار سرحال قیافه کاملا سینمائ داشت یک لباس قهوهای بسیار سیر مانند راهبه ها پ.شیده بود که بسیار خوش دوخت بود ویک کلاه ازهمان جنس که دالبرهای ومنحیهای بسیار بزرگ داشتاز دربیرون امد من پانزده توامان رادادم ودرب را باز کرد وفرومود بفرماید وفبر را نشان داد پشت سرمن وارد کاخ شد ویماطاق نزدیکدرب بود به انجا رفتودرب را همانطور باز گذاشت ودر برگشت من اورا ندیدم تهیه باغ مقداری درخت کهنسال جدید بود باحادثه ای روبرو شدم نترسیدم ولی لحظه ای جا خوردم بر سر قبر رفتم .به معاویه گفتم- فهمیدی با خودت چه کردی- خدا لعنت کند وبیرون امدم به هتل امدم ان جناب ازمن پرسید رفتی گفتم بله رفتم وگفت چه اتفاق افتاد من قیافه جدی گرفتم وساکت ماندم وایشان خندها ی ا زته دل کرد.