بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-تاریخ درحال ورق خوردن است حدیثی است که دراخرالزمان- که عم حتی علم دین از غرب به شرق می اید- وسپس شرق طلوع وحیات مجدد پیدا میکند وسپس جهانیک پارچه به تمدن میرسد درحالیکه از شرق ابتدا تمدن نو به نو میشود- برای درک معنای این حدیث علم رایت دو عقیده سخت متضاد هم وجود دارد گروهی معتقد هستند- تا قبلاز ظهور حضرت مهدی علیه السلام نه تمدنی درشرق است ونه تمدنی درغرب است- امام علیه السلام از مکه ظهور میکند غرب معنا میدهد وپس به ایران یمن وبه شرق کشیده میشود- وسپس چهانی میشود وبعدامام علیه السلام درکوفه درشرق است ولی حضرت استادمعزز ومجاهد دکتر ایت الله مرتضی مطهری علیه السلام رحمت الله علیه بدرستی فرمودند که غرب همان غرب امروز است- وشرق همان شرق امروز است – واسلام از غرب به شرق میرسد- غرب برای این علت ابرقدرت است کهدرهمهموارد کار کرده استدرهمه مارد پیشتاز است روسیه در اسلحه است ژاپون دربعضی موارداز اقتصاد – وصنعت-درتمام علوم ودانشها محتاج غرب هستیم بجز اسلام که دراخرالزمان دران هم متبحر خواهد شد- وبسیار از نظریات رای تفسیر قران وتوجیه احکام محتاج غرب خواهیم شد-ولی انقلاب سازنده قبلاز ظهور درشرق رخ میدهد وسرچشمه ان ایران است که بهترین قرائت از دین رابدست اورده است- وبر عراق که زمانی برتری داشت پیشی میگیرد- ودقیقا من بیاد درتمام موارد کار کنیم وتاحدی هم چنین خواهد شد یک بیفکری وتنبلی به ماتحمیل شد وما مدتهامتوجه ان نوبدیم وبهان عادت کردیم دربعضی مواردهم جزو شئونات ما بود- یکی از دوستان من اهل نوراباد ممسنی شیراز است- پسرعموی ایشان از امریکا به شیراز بعداز مدتی میگوید من دیگر خسته شدم یک کاربرایم پیدا من نیاز به پول ندارم- ایشان یک ماشین خوبی داشته استکه مامسافرکشی کنیم خلاصه ان پسرعمو راه را یاد میگیرد تعدادی مسافر به ورابادمیبرد بقدری مشتری پیدا میکند هرچه میگویند مابرای تفریح میبریم که مجبور میشوند-که انهاراببرند- اوائل انقلاب- یکجوانی نزد من امد فرمودند که یک فرد متمولی سخت باحجاب مخالف است پسرایشان گویا مهندس بوده است سعی کرده استکه ایشانراقانع کند نتوانسته ودیگرانهم نتواستند- من برای شما وقت گرفتم ومن گفتم بیفایده است- ایشان اصرار کرد من رفتم یک خانه تاحد بزرگ درجای مشهورشیراز دوقسمت مجزا وبزرگ داشت وسط ان حیاطی بود که جوب اب ازان عبور میکرد- ومن واردبخش اول شدم یک تالارسرتاسری که وسطد دیواران دروازه ماندبود به یک تالارشبیه ذان که درانجا میز بزرگی اماده بای پذیرانی نهار وشام وفرمودند کتابخانه معظم انجا است مایل بدیدن هستیم کفتم عذرمنرا بپذریددرطول دیوانر گنجه مدرن مدرن بود درهردو طرف ولی خالی بود من خواستم یک نگاه غضب الودبه ایشان بکنم-که مرا قشری تصور کرده استمعلوم بوداست پراز انتیک باید باشد مثلا مجسمه خانم ونوس فر میکرد من فورا حکم ارتدا صادر میکنم درشیراز افراد به کویت میرفتند از خانه شیشه های خالی گرانقیمت خالی مشروب وعطر یامجانی میگرفتندویا پول کمی میگرفتند درشیراز به قیمت هفتادتومانمیفروختند واین اشیادر همین گنچه ها قرار میدادند واشیای انتیک دیگر را- وگاهی موادی شایدمایعی زرد رنگ مخلوطی با عسل دران بود- نگاه من به ته رهرو افتادیک میز کوچک ودوتا صندلی دراطراف یک جعبه تخته نرد کهروی ان بال یک پرنده بصور زرد رنگ برگ کهرویان صفحه شطرنج بود وفوق العاده زیبا وشفاف وبراق چند لحظه ای من را مسحور کرد- ایشان فرمودند ایا شما هال تخته نرد هستید یانه گفتم ئخیر من اهلش نیستم-با قیافه غم زده فرمودند من دراین مملکت هیچ سرگرمی نداریم- جز باز یتخته نرد وهرهفته خانه یکی از دوستن باز ی رامی میکینم- خواسم به ایشان بگویم من انتظار داشتم شما راکفلر ایران شوید که دینا را ازراه چاه اب زدن دارد میبلعد- ایشان ملاک بزگی بود ده کار میتواست بکند ولو نمیخواست سئونات ایشان کم شود مغازهائی برای جوانان امده میکرد که کارکند وایشان هم به پولی نیاز نداشت-معلوم است که غرب سیطره پیدامیکند- ایشان شرح دادگویا کی از فرزندان ویا کسان ایشان امریکا بوده است ایشان باخانم اش نزدیک دکتر امریکائی میرود جناب دکتر به شوخی فرموده است ایا این خانم برده وکنیز شما است ایشان جواب داده است از خانم من سئوال کنیدجناب دکتر فرموده است ایشان شوخی خواهد کرد من اطلاع از مذهب شمادارم ولیشمامقداری روشنفکر هستید زیرا خانم شماحجاب ندارد ایشان فرمودنداقلا این حجاب را اچباری نکنید که مادرخارج یک ابروئی داشته باشیم؟؟!! اینجا است غرب خطرناک میشود ولی فرهنگ بالجبار با تیشرت ودیگر کالا ها واردایران میشود ونمونه ای که بان رقابت کن چهاز لحاظ زیبائی وارزانی وجودندارد وگرانکه پیراهنی ازابریشم اقیمت دویست تومان خریداری شود اولین روز دانشگاه بعلت های بسیارزیاد دانشگا تا بیست روز – فرمودند درحال تشکیل کلاس ها است- هر کلاسی چهل وپنچ نفر بایدتشکیل شود من دنبال کلاس خالی بودم کلاس مرحوم دکترنورانی وصال رحمت الله علیه بودم سه زنک صبح با ایشان بود فرمودن یک ئوالی ذبکنید جوانی فرمودند- لب درعرفان بیان کند سه جلسه ایشان مسلسل شعراز لب گفتند وتفسیر کردند حتی شعر عربی وچند بیت فرانسه وانگلیسی باتلفظ محشر- روز بعد ایشان فرمودند من راجعه به پستان شعر گفتند روز سومدانشچوئی راجع بهحضرت محمد صلواته اللهعلیه واله والسلم روز چهام من دیدم بچه ها گل گل جمع شدند درحال صحبت هستند من به یک گل رفتم یک دانشجوی تهرانی بیانکرد صحبت ما این است که ظیفه دانشجو چیست- فرمودند خلاصله مطلب این است برادرایشان درسطح راهنمائی بوده است یکدوست هم کلاسی یک تیشرت زیبا پوشیده است واین تیشرت از بچه یک خلبان امریکائی – امریکا ها درایران خانواده زیاد ارتش امریکادرایران بود علت ان این بود که اینه بااترش امریکاقراد داشتند که درقسمت مختلف درویتنام کار کند وچونچنک زودتر تمام شد همه انهارابه ایران اوردند که درقسمت کار کنند وحقوق انهاراایران بدهدکه کلان بود وبعضی ازانها سوادشان کمتراز ایرانی بود تمام میحتاج انها باهوپیما به ایران بیاوردند چهارتا بوئینگ بزرگ نظامی داشتندبرای مسافرین وچندهم بوئینگ بارکش داشتند بچه یکی از این خلبانها تابستان بهنزد پدراش امده بود باپدربه امریکامیرفت برمیگشت تن اویک تیشرت بود رفیق ایشان از خبلان میخواهدیکی هم برای اوبیاولد- قیمت ان هفت تومان بود بسیارشیک وخوش رنگ با ارم زیبا ایشان درخواست یکی برایمنبیاور وایشان تنش میکند رویبلکن که اطاق پشت بلکن برای درس خواند ایشان بوده است ومردم این تی شرت میدیدند ومدوام ایفونمیزدند وایشان هم ادرس خانه خلبان را میداده است خبان بایکمغازه پیراهن فروشی قرار دادمیبند که هر هفته دویست ابیاورد به قیمت نه تومان- ومغازه داربفروش ده تومان ومداوم زیادمیشود بغل دست خانه ایشان یک خلبان مربی فانتوم اشاره میکند ومداوم از ایشان میخواسته به اطاق ایشانبرود وبرای ایشن ویسکی وپیراهن وکارواتمیاوردباز مردم چون خانه این دربری خیابانمعروف بوده است مدوام زنگ میزدندایشان ادرس میداد- اهاست یک دفعه ایان بفکر میافتد یک پیراهن شکیل ایرانی برای انخلبان تهیه کند- بهدانشکده هنرهای زیبامیرود وجریان میگوید وانهایک مرکز رنگ کردن ابریشم به ایشان معرفی میکنند ویک خانم استاددانشگاه متعلق به هنر زیبا طرح میدهد این پیراهن دویست تومانمیشود وانرا بعنوان کادو به خلبان میدهد- واز خلبان سئوال میکند که انرا میپوشی ایشان میفرماید یکبار درنزد فامیل- ایشان خشمگین میشود وباوجود انکه اوغولی بوده است به زمین میزندنزدیک- بوده است خفه اش کند وایشان میپذیر وبه ایشان میگوید وبا ید حداقل دوماه ایران هستی بایدبپوشی ایشان میپوشد- وتمام خلبانها بهمنزل ایشان زنگ میزند این پیراهن کجا میفروشند وایشانهم ادرس میدهد وخوداش هم یکیرا میپوشادوادرس ان محل را دم درب میزنذ ایشان فرمودند اگر رقابت نکنیم فرهنگ ما درهوا است جلوی نل اینده رانمیشود گرفت ولی پیراهن ما دوست تومان تمام میشود- مابایدانرا بسیارارزانتر کنیم-ادامهدارد