بسم الله الرحمن الرحیم-داستان از گاردین که در تهران تایمز امده است- عنوان- بیران وند- از خواب درجاهای ناهموار تاجام جهانی با ایران- بعد از اولین بازی جام جهانی سال2014- درمقابل نیجریه دروازه بان- اقای علیرضاحقیقی( که به بایگانی اسطوره ای کهن پیوست) که در سطر عنوان های خوش سیما ها جای گرفت- وایشان بغتدا یک ثمره فوادی برای هزاران نفردرجهان شد- کاندید نفر اول برای درواز بانی برای جام جهانی روسیه درسال2018- اقای علیرضا بیران وندشد البته ایشان به خوش سیمائی اقای حقیقی- نیست-اما دوران پر رنج ایشان میتواند منبع الهام برا ی میلیون ها نفر در جهان باشد( بخصوص برای امریکائی که به شهرت وثروت رسیدند وخودکشی کردن که اخیرا یک سراشپز شمهور ویک خانم طراح لباس مشهور خود کشی کردن) ایشان در سارابایس- لرستان بدنیا امد- که در یک خانواده عشایری که همیشه درحال کوچ بود- واقای علی رضا فزرند ارشد بود که طبق سنت عشایری از زمان کوچکی به دیگران کمک میکرد و-اولین شغل ا یشان- چوپانی بود- وهرگاه وقت فراغتی پیدا میکرد به باز ی فوتبال می پرداخت وبازی دال پران بادوستان خود باز ی میکرد—دال پران – یک بازی محلی است- که دربر گیرند پرتاب سنگ به مسافت بسیارزیاد میباشد- شاید شما نتوانید تصور کنید- که این بازی با باز ی فوتبال همراهی دارد-ولی بعد از سال ها- این بازی به ایشان کمک کرد- در سال دوزاده سالگی خانواده ایشام درسارا بایس- سکنی گرفتند- وبا هم بازی های انجا تمرین را شروع کرد- با پست- استایکر=نوک حمله-شروع کرد- اما زمانی دروازه بانمجروح شد- ایشان بین دو میله قرار گرفت- ویک حفظ درخشان کافی بود که دراین جایگاه باشد- ایشان تصمیم گرفت که در این سمت باشد وکار کند- ولی پدر ایشان سخت مخالفت میکرد-پدر ایشان –مرتضی بیران وند- مانند بسیار از پدران ایران فکر میکردند که فوتبال نمیتواند یک شغل باشد- وترجیح میداد که ایشان یک کارگر ساده باشد-میگوید- پدر من فوتبال را دوست نداشت- واز من میخواست که به کار خود ادامه دهم- علی رضا به روزنامه گاردین گفت—پدرم حتی لباس های ورزشی ودستکش های منرا پاره میکرد- -و من- همیشه با دست های خودم برای سالهای بازی میکردم—دروازه بان جوان تصمیم به فرار از منزل کرد- وبه تهران رفت- تا شانس خود را درانجا جستسجو کند-که بتواغند دربزرگترین باشگاهدر پایتخت بازی کند- ایشان مقداری پول از فامیل گرفت وبا اتوبوس به تهران رفت- فرشته موفقیت ساز-( همیشه این فرشته با خوبان است) خیلی زود رحمت خودرا به ایشان نشان داد—دراتوبوس ایشان با یک کوچ فوتبال- جناب اقای حسین فیض که یک تیم محلی داشت ملاقات کرد- ان جناب به ایشان گفت به شرطی 200000- تومان به من پرداخت کنید من اجازه شرکت درتیم ویادگیری را به شمامیدهم-=سی پوند= اما دروازبان جوان نه این پول را داشت ونه جائی برای سکونت-وخواب-!! ایشان شبها- اطراف برج ازادی که افراد فقیر مهاجر درانجا گرد میامدند سپری میکرد- -یک شب- یک جوان فروشنده به ایشان پیشنهاد داد-که درخانه اش به ایشان یک اطاق بدهد- که دروازه بان انرا پذیرفت بشرطی که فکراش را عوض کند وبه باشگاه برود- ودرانجا مرتب تمرین کند—ایشان شب در دم در باشگاه خوابید- صبح که بیدار شد متوجه شد مردم سکه هائی دراطراف ایشان انداختند ایشان گفت انها تصور کرده بودند که من یک فقیر هستم—خوب من برای اولین بار یک صحبانه دل چسب خوردم- نهایتا اقای فیض – یک شانش وفرصت داد که بدون پراخت وجهی به تمرین بپردازد وباه کاپیتان گفت ایشان راحمایت وکمک کنید—ادامه دارد