سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خونِ جوشانِ امام حسین علیه السلام

 بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-ما درشیرازدرخبابان اردبیهشت- زندگانی میکردیم- وپدر من درخرید همه چیز بخصوص خانه وساوس زیادی داشت-با افراد زیادی مشورت میکرد-اما درخرید خانه جدید برق اسا عمل کرد که مورد اتراض خانواده ودوستان واقع شد که با این پول شما خانه بهتری میخریدید-صاحب خانه موضوع را فمید مقداری تخفیف رداد وبخشراهم گفت سهمته بدهیدمقداری لاستیگ نو ماشین دادما همسایه جناب اقای حاج غلام حسین کسرائی شدیم- دین کوچه بعدا چند اهل الله پیدا شد- ویک مدیر کل ساواک-من دانشجو بودم اولین بر خود من با ایشانمنر اجذب کردباخنده ملیح وصورت نورانی بیانات ساده شیرین- جوان درمراحل اول کم جذب میشود حتی درشهوات انتظارنباید داشت که تاثیرانچنانی باشد- ایشان تاسطح نزدیک به اجتهاد پیشرذفت وجزو گروه سر- حضرت ایت الله العظمی مرحوم شیخ بهالد ین محلاتی بود- ایشان یکگروه داشت که مسائل پیچیده فقه پید میکردند ومطرح میکردند وانجمع بافکر جمعی حل میکردند- ودرضمن درجریان سیاسی کشورهم بودند-مخارج ایشان برادرا یشان میپرداخت بشرط انکه به ایشان هم درس دهد- روز حضرت ایت الله العظمی رحمت الله علیه به ایشان میفرماد وضع دبیرستانها زیادخوب نیست وانها نیرویکاربلد ندارند برشما وجاب است به دببرستان بروید ومن سعی میکنم که وقت را تغیر دهم وبه دسوتان میگیم نوار ویا دست نوشته برای شماتهیه کنند ومن دیروقت میخوابم وزود وزود بدار میشوم دراین مدت وهروقت که داشتیدمیتوانید نزدمن بیائید ومباحثه کنیم- وایشام صبح زود میرفته است- بیمارستان نماز یدراصل بیمارستان ارتش امریکا بود وقتیکه امریکائی ها از ایران میخواستندبروند- مرحوم نماز یانرا خرید بسیارمچهز بود کارگاه مدرن نجاری واهنگری ودرب ساز وبلوک سازی لوله کشی برق کشی ومهنر از همه تصفیه اب که بعدا اقای نماز ی بها مریکائی-هائی که درتفسفه ولوله کشی وبرق کشی بود گفت مزد هنگفت میدهم این مهارت هابه ایرانیان یادبدهید وانها این مهارت ها به هنرستان نمازی که ایشان ساخت یاد دادند وسپس انتصفیه خانه را گسترش داد واب لوله کشی مجانی برای شیراز ساخت- اما زمانی که ایشان رحلت کرد ورثه ایشان ان کمک های فراوانی که ایشان به این بیمارستان کرد قطع شدوبودجه دولت تا پانزده روز برای بیمارها وکارمندان کشش داشت-لذا از انبار عظیمی موادخوراکی بود مداوم دزدی میشد- وا واین بیمارستان درجنوب یگانه بود واز جنوب راهی میشدندوپول باز گشت نداشتند  درضمن جنابان دکترها ونرس هاهمه تحصیل کرده امریگائی هابودند وعلنا ازسکولاریسیم حمایت میکردند—حرت ایت الله العظمی رحمت الله علیه ایشان را میخواهد ومیفرماید یک طلبه جوان از عهده بر نمی اید ومن شمارا انتخاب کردم وقول دادن شمارا استخدام کنند وشما برویدان جا وسعی راخودابکنید من زوری ندارم وسعی میکنم خیرین را تشویق کنم به شماتاحدی کمک کنند ایشان برق اسا حسابداری را میخواند وبعنوان کمک حسابدار استخدام میشود ودوره مالی ومدیریت را نزد کسی تخصص دراین زمینه داشت ودربیمارستان کار میکرد یادمیگیرد- وایشان اعلام میکند هرکس از انبار دزد یکرده است به من گوید ومن بهاندازه دزدی ایشان جنس میخرم درانبار میگذارم تا کالای ایشان حلال شود بشرطی تکرار نکند وسعی میکنم وضع شما بهبود بخشم ومداوم با استاندار درچالش بوده است وایشان میفرمود ومن هرقت از خانه بیرون میایم که به بیمارستان میروم میگویم من به کمک شما امام زمان علیه السلام پا به بیمارستان میگذارم وگرنه جرئت اش را ندارم بقدری اتفاقات افتاده است که هردفعه وضع جور شده است یک دفعه یک هندی را این بیمارستان معالجه کرذدپولی هنگفت داد—یک خانمی اینجا معالجه شد یک باب خانه داد- ارتکازی من نکته بگویم خداوندمنان تو چیدمان دارد یکیکی برای مومنین از زیرزمین یک برج شروع میشود وبه انتهای طبقه اخر که طبقه صدم است میرسد- ویک چیدمان بریا غیرمومن داراد از طبقه صدم می ایدتا به زیرزمین میرسد که انسان درهردو حیرت زده است فی انسان تعجب- ولذا به جنبان گفتم این داستان سکولار راهم برای من بیان کنید—هیچاه خنده ملیح از ایشان قطع نمیشد شخص مسجدی ساخت درشیراز بنام مسجد ایرانی دوشرط داشت اول انکه مداوم از ایت الله حقیقت دعوت به سخنرانی شود ودوم از ایشان بعدازنما زمسئال بگویند وسخنرانی کنند- وجزو هیت امنا مسجد کیبر حضرت الزهرا علیها السلام هستند ویک خیریه برای خرید گوسفندوتقسیم بین مستصعفین بودند ایشان از کنار ما رفتند وفرزند ایشان که سپاهی بودند وشمیائی شدن جای ایشان هستندچندبارمن از ایشانخواستم که یک وقت ملاقاتی خدمت ایشان برسم قبلا از اایشان مداوم از علما بیشتراز قم وتهران ومشهد بزرگاوران می امدندودرمنزل ایشات روضه بود ومن پشت دیواریک صندلی میگذاشتم درحالیکه درس میخواندم به روضه گوش میکردم و.بسیار مطلب یادگرفتم- فرزند مبارک ایشان میفرمودند پدرمن کمداوم درختخواب است وبه خواب میرود وفقط برای نماز به مسجد ایرانی میرود من نمیدانم این انرژی صحبت کردن از کجا میاوربد؟؟ دیشب به من گفتند ایشان فوت کرده است من قبلاز ان درخانه بودم گفتم حضرت علی علیه السلام اگر عزاداری من راقبولداری مب به مسجدبروم وگرنه درداخل عزاداری کنم- به دلم افتادکه بروم- به من گفتند ساعت نه در استانه مبارک حضرت سید علا الدینحسین رحمت الله باشید وانجاهم دفن میشودمن ساعات هشت از خانه خارج شدمم اتوبو تا حضرت شاه چراغ رحمت الله علیه میاید از حضرت صحن حضرت شاه چراغ علیه السلام از یک خیابان فرعی درحدود شصدمتر با سیاعلا الدین حسین علیه السلام فاصله است- این محله کهن که شیراز است- جز یک باریکه بقیه را به زمین زدند سرتاسر بازار دارند درست مکینند چند طبقه که حضرت استادایت الله مرحوم زبرجد رحمت اللهد علیه سخت ناراحت بودند که این امر پول هدر دادن است ولی اقایانمیگفتنداین بازارها بری پنچاه سال ببعد است وهمیشه از کنار همین جاده فرعی به سید اعلا الدین حسین میرفتم- امروز وارد حضرت شاه چراغ رحمت الله علیه شدم واز زحمات ایشان قدردانی کردم از نگهبان دم در پرسیدم درب مسج عتیق که چسبیده به حضرت شاه چراغ رحمت الله باز است فرمودندبااز است وخلیل التماس دعا گفت ویکبسته کوچک شکولات به من داد- من بدرب رسیدم دیدم بسته کنار درب یک سالن است برا یایجاد نمایشکاه ومختلف از جمله کتاب وکاردستی وسخنرانی ویک دختر خانمی انجا است پرسیدم من چکار کنم ایشان گفت نزدیک در درب درمانگاه شفاخانه است از انجا شما وارد خیبان فرعی میشوید   ومن تصور میکردم که این درب بسته است ومن از صحن وارد درب شفاخانه شدم دیوار جلورا دیدم لحظه بعدخودرا دروسط میدان سید علا دین حسین رحمت الله علیه بودم حال کمتوجه نیستم کف زمین سایه بود شجها ماشین بیشتر دراطراف میدان پارکنبود درحالی که انجتاب اوجودانکه پارکینگ ساختند غلیغله استوهوا بارخنک بود؟؟ ومن باخودگفتم عجب خلوت است-نماز میت توسل ایت الله حضرت سید علی اصغر دستغیب رحمت الله برپا شد من اول صف ب.ودم نمیدانم ایشان چی میگفت ناگهان بعضی از گریه میترکیدند مخصوصا فردی که کنار من بود من یک دفعه درنماز بفکر فرو رفتم من چگونه به میدان رسیدم­ بعداز نماز بیرون امدم متوجه شدم که هوابسیار گرم است کف زمین از نور میدرخشد- ماشینهای زیادی پارک است وان جاده را باز گشتم-=


ارسال شده در توسط علی

بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
مرداد 1389
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 95
آبان 95
آذر 95
دی 95
بهمن 95
اسفند 95
فروردین 96
اردیبهشت 96
خرداد 96
تیر 96
مرداد 96
شهریور 96
مهر 96
آبان 96
آذر 96
دی 96
بهمن 96
اسفند 96
فروردین 97
اردیبهشت 97
خرداد 97
تیر 97
مرداد 97
شهریور 97
مهر 97
آبان 97
آذر 97
دی 97
بهمن 97
اسفند 97
فروردین 98
اردیبهشت 98
خرداد 98
تیر 98
مرداد 98
شهریور 98
مهر 98
آبان 98
آذر 98
دی 98
بهمن 98
اسفند 98
فروردین 99
اردیبهشت 99
خرداد 99
تیر 99
مرداد 99
شهریور 99
مهر 99
آبان 99
آذر 99
دی 99
بهمن 99
اسفند 99
فروردین 0
اردیبهشت 0
خرداد 0
تیر 0
مرداد 0
شهریور 0
مهر 0
آبان 0
آذر 0
دی 0
بهمن 0
اسفند 0
فروردین 1
اردیبهشت 1
خرداد 1
تیر 1
مرداد 1
شهریور 1
مهر 1
آبان 1
آذر 1
دی 1
بهمن 1
اسفند 1
فروردین 2
اردیبهشت 2
خرداد 2
تیر 2
مرداد 2
شهریور 2
مهر 2
آبان 2
دی 2
آذر 2
بهمن 2
اسفند 2
فروردین 3
اردیبهشت 3
خرداد 3
تیر 3
مرداد 3
شهریور 3
مهر 3
آبان 3
آذر 3