بسم الله الرحمنالرحیم-نظریات شخصی است-جناب اقای برگسون- فیلسوف شهیر فرانسوی- زمای متواد شد که بین دوسده نوزده وبیست- بود کم کم ضعف اثبات گرائیکه تصور میکرد هرچه دعلوم تجربی چه انسانی وغیرانسانی کشف میکندحقیقت مطلق است نه نسبی گراوی- وتصور میکردند ریاضیات کخ انزمان ریاضایت محض وپایه بودبایکنوع ریاضیات همه علومرا میتواندتوجیه وتحلیل ریاضی کنند- ریاضیات را کشف کف درنسبی گرائی نکرده بودند-مثلا هرشی- یک درجه گرم شود از قوانین یکسانی برخوردار است؟؟!! درحایلکه هرکدام فورومول وقوانین خاص خود دارد- پس یقین چگونه بدست می اید ایشان بیان کردندیقین از طریق متافیزیک-بدست میاید که بعدا بیان خواهد شد- ایشان به دوحالت رسید یکی حالت بودن- ویکی حالت شدن یاتغیر دربود ن یکنوع ریاضایت ارد ودرشدن یکنوع دیگری از ریاضیات است تمام ای ریاضیات از یک سری قوانین کلی برخوردار هستند ازاین قوانین کلی ریاضایت مطلق ونسبی بیرون مباید- حال این قوانین متافیزیک درهرحال ثابت است ولی تغیرات میتوانند محاسبه گنند ولی نفس شدن دارد تشخیص امر رادرست تشخیص داده است- یک مثال بزنم- فیلم سینمائی – ار فرم های متعدد تشکیل شده است- هرکدام از این فرم ها ثابت هستند ولی درچرخش تغیرات را نشان میدهد نفس ازبیرون فرم ها میگیرد ولی قدرت دارد مقایسه کندوتغیرات را متوجه شود-اما فرض کنید یکفرم ثابت دارد ولی میتواند انر درذهن تغیر دهد- ایتغیر یعنی یک فرم دیگری راخلق کرد نه انکه قبلی را تغیر دادنفس به این ترتیب از ثابتی به ثابت دیگری میرود- ان قوانین کلی هیچگاه تغیر نمیکند مارکسیست معتقد است که ان قوانین کلی تغیر میکند؟؟ حضرت استادشهید ایت الله دکترمرتضیب مطهری رحمت الله علیه چند دلیل میاورند- یک ی انکه دین تا روز قیامت ثابت است اگر قراربود شناخت انسان تغیبر کنددین هم بایدتغیر کند درثانی ما مطالب گذشتگان وازتحربیات گذشتن بخوبی استفاده میکنیم درثالثما مداوم بچه میشدیم وازنوعمیبایست حقایق را کشف کینم ودرطبعیت هم مین طور است وگرنه خلقت عبث میشد چون از طبیعت نمیتوانستیم از تجربیات خوداستفاده کنیم- درحالی که اینطور نیست- اذا میابیست ما انوقوانین کلی را درک کنیم که فلسغه هم همین است واز ان قوانین کلی یکی درشناخت حقایق بیرونی بکارمیرود که نسبی گرای است- ویکی هم قوانین کلی هستی است ایشان شناخت ان قوانین کلی را- شهود- نامیده است که به ان عقل درون وبه نسبی گرائی عقل بیرن گفته میشود علتی که به ان شهود گفته است- بی زمان وبی مکان قال درک ولی قابل بیان نیستند مثال معروف ان وجود است وقتیکه میگویم اب وجود دارد انشی را درک میکنیم ولی زمانی که بپرسندذات وجود چیست جوابی نداریم-لذا چون دانشمند تجربی اسم عقل گذاشتند برای درک ریاضیات ماده ایشان اصطلاح شهود رابرای –عقل درون گذاشت- جناب اقای افلا طون فرمودند ده عقل موجود است که عقل اول عقل دوم رابجود اورده است تاده عقل وهرعقلی تعدادی مخلوق دارد ااین فرضیه دربین دانشمندا اسلامی مطرح شده است از عقل درون- نمیتوان این مامر را اثبات کرد چون امری خارج از درون عقل انسانی است- جناب اقای ملاصدرا فرمودندعقل اگر مطلب درونی باشد میتواندانرا اثبات کند واگربیرونی باشد از طریق بیرون بایداثبات-کند- یعنی از طریق وحی باید اثبات شود لذا به درک درونی ایشان شهود گفته است وبرای بیرون عقل گفته است