بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است –فلسفه کربلا-4-کربلا از جهتی به متافیزیک هستی ارتباط دارد واز جهتی به الگوی زیستی –حیاتی انسان تا یوم القیامه بستگی تام دارد- که تمام ابعاد انسان را دربر میگیرد—حقایق وطن ندارد- وطن ان درعقل است وجهان شمول است-گستره هستی را دربر میگرد- لذا از کوفه اغاز میشود ودر گستره جهانی با حیات انسان پیوند میخورد—ومصداقهایفراوانی را که گوناگون ئهستند درچهارچوب خود نظم میدهد—اهمیت کربلا دراین است که دین واحد واصیل الهی را به بشریت معرفی مینما ید—که دین مردم جهانمیبایست دین اهلبیت مکرم اسوه متعالی انسانرسول اکرم صلواته اللهعلیه واله والسلم باشد وفلسفه انسانیدرباره هدف خلقت تااین حد گسترش پیدا میکند-نه انکه بشر جاهل مناده سعی میکند که دین اهلبیت مکرم اسوه هستی رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم یک دین الهی درمیان ادیان الهی وغیرالهی وایدولوژی های انسان ساز است—در حالیکه امام حسین علیه السلام از قبیله بنی هاشم است ذودرعربستان نشونما داشته است وعرب است ودین او حتی ساخته اوهم نیست هیچ ربطی به فرهنگ عرب وحتی جهانیان تایوم قیامه ندارد- البته یک تحول عمیق درسیر دین رخ داده استکه دین را از حالت زمانی خاص ومکانی خاص ووبیشتر به جزیات پرداختن وبیشترقانونمندی داشتن وفورموله کردن باغ ادیان سابق فرق اسا وبه سمت یک امت جهانی وبایدیک دین جهانی ویک رهبر خاص زمانی بشریت را هدایت مکیند درحالیکه بشربه سمت خودمحوری خاص وناسیونالیستی علاقمند به پرداختن وساختن دین خود وفرهنگ خود است-واین امر نه تنها اعراب زمانه بلکه غیراعراب هم-دربر میگیرد وتوصر میرودتاز مان ظهور این چنین باشد- این مسئله مهمترین موضوع بشری است که بشرنمیخواهددرگیر وعجین با چنین مذهبی شود – وهمیشهموضوعذ پلورالیسم را پیش میکشد- وعقایدخدرا پیش میبرد- انسان بدنبال راه حلی برای حل مشکلات ضروری خود است- وناچارا بایدبه حقایق ارکانی وقوانین یقینی پی ببرد- تا ذمسئله را حل کند- ممکن است به ناچار زمانیمذهبرا بپذیرد ولی بعدا باه ان شاخ وبرگ چدید میدهد وکم وزیاد اصول وقوانین میکند- وبراین اساس که فواره چون بلندشد لاجرم افول میکند وراه ای تازه برای اوج اگیری ان باید پیدا کرد وهرگیز نمیخواهد یک انسان اسمانی باشد مگر درشعار ودرواقع یک انسان زمینی راطلب میکند- مهم پاسخی است که ما به مسائل خود میدهیم- واز همین ئجاذاست که چشم انداز خداوندمنان- با انسانهای خاکی تفاوت ماهوی پیدا میکند- سبک بیان وحی ونوع تبین ونوع استدلال- ختی برای مردم مکه شگفتی ساز بود که نمیتوانستند انرا هضم کند-تا امروز کم وبیش این چنین استگرچه قرابتی بالغات ودستور زبان داشت—ولی چنیندیدگاهی وچنین برداشتی وچنین قوانینی واحکامی درمخیله انها حتی بالقوه نبود ونمیبود ومیبایست یک انسان نوی از نو متولد شود- واین خطری بزرگ بود البته حکام جاهلی بهخوبی میدانستند کهفرنگهای دیگران ازانها تبعیت نمیکنند وانها با تطمیع وتهدید وتحمیل کارخودرابیش میبردند وباکمترین ظعفی عقب نشینی میکردند- وهر گز نمیثتواستند دل مردمان را بدست اورند مگرازادی دهند وبهیکنوع فدارالیسم بر سند مداوم مشاهد میشود بر ملاکه ومعیارها واصول وِژه وبر جسته اسلام بر جسپ زده میشود—امام حسین علیه السلامدر کلام خطبه خودرا برسه بخش تفسیم کرد- اول قران وسسپ شخصیت والایپامبر اکرم صلواته الله علیه واله والسلم وحضرت علی علیه السلام دوم عواطف کلی که بهفقرا رسیدگی نمیشود به مظلومان توجه نمیشود ماند ان د وسپس به مسائل عقلانی که یزیدرا فردی نالایق وبی خرد وبی عقل تبین کرد زمانی فرمودند حضرت علی اکبر صلواته الله علیه والسلم خلقوخلقرومنطقی= طرزبیانماند پیامبر اکرم صلواته الله علیه اول السلم وگاهی حضرت علی اضغر علیهالسلمکهتیر سه شغله زدند فرمودند به کدام ئگناهکشته شدواین طف فقط اب میخواستد اناب دچه میزان بود؟؟ وگاهی از عواقب خود انهارا دردنیا واخرت هشدار داد-ادامه دارد