بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-در دانشگاه شیراز گروه ای بودن که ادعای اسلامی میکردند- ولی ریش هارا میزدند ولباس های اروپائی داشتندبسار ساکت با کسی ارتابط نداشتند ودرنماز خانه ومراسم اسلامی شرکت نمیکردند وهمیشه باهم بودند وخیلی ارام باهم صحبت میکردند- که کسی متجه نشود-در سرکلاس استادان ازلحاظ علمی سئوال پیچ میکردند- که باعث فرار انها ازدانشگاه میشدوان استادان به اصفهان وتهران منتقل میشدند- روز ی به کی از انها گفتم کار شماددرست نیست- نه عقلانی است ونه شرعی است ایشان گفت شرعی است- من از سرگروه خود سئوال کردم که منظورانه از شرعی بودن چیست؟ ایشان فرمودند انها زیر نظر حجت السلام حجتی عمل میکند- وفرمودند دفعه بعدمنشمارا با ایشان اشنا میکنم- مدتی گذشت یکروز به من گفتند منزل یک بزرگوار بروید واز طرف سازمان شما نماینده تام الختیار هستند ورای ونظ ر سازمانمطرح کنید ونتیجه گروه هارا به سازمان منتقل کنید-من رفتم دم دیوار یک میز بود ویک کتاب در روی میز بود چند گروه ای امده بودندکه سن انها بیشاز پنچاه سال بود وجوان دران منزل من بودم هرگروه درقستمی از فرش نشسته بود وداغ بحث بودند- من کتاب را مطالعه میکردم ارام به سمت چپ نگاه کردم- یک خیابان باریک دیدم که دو طرف ان مغازه هائی داشت که خیلی مرتب پراز اجناس ویکخانم بالباس پوسیده ویکروسری داشت به سمت پایئن خیابان میرفت ویک نفر داشت به سمت بالا می امد ویکنفر کنار مغازه که چاروب میفروخت ایستاده بود- دوباره من مشغول خواندن کتاب شدم در همین موقع صدائی از بالای سر من رامتوجه کرد من جناب اقای حجت اسلام جتی رادیدم که قدی بلند مانندمرحوم حضرت ایت مجدالدین محلاتی داشت وچشم درشت وتمام سیاه منخواستم بلند شوم نگذاشت وشانه های منرا به سمت پایئن فشارداد وفرمودند شما گفته اید دلیل شرعی انها کدام است گفتم بله این موضوع- را درخواست کرده بودم - ایشان فرمودند دردانشگاه حال شمارا نگرفته اند-حال مارا که خیلی گرفته اند- باید حا لشان را گرفت- شما نمیخواهد با انها باشید شما طرفدار حضرت ایت الله مرحوم شهید دست غیب رحمت الله علیه باشید- وکاری به ایت الله الاعظمی حضرت شیخ بهاالدین محلاتی نداشته باشید من با ایشان چالش میکنم وهروقت به شیراز می ایم با ایشان چالش میکنم درحالیکه مطیع علما بودم وسپس ایشان از ان خیابان رفتند