بسم الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است –بخش دوم نظریات اقای کانت- ایشان قانون را نظم میگوید- وفلسفه هم علم را دبر میگیرد وهم علوم عقلی ازجمله متافیزیک را- ودرشناخت نظم اجتماعی -حقوق انسان فرهنگ های انسانها-درک ادیان – شناخت زبانها- ومتافیریک یا شناخت عقل محض است- ازموجودی که پیدا کرد به شرطی که حسی باشد فنومن میگوید که درفارسی پدیده نامگذاری داده شده است که بی مسما است- بهترین معادل شی است- وموجودی که هیچگنه شناختی از ان نیست ویا شناخت های بسیار کم است –نومن- مینامد- در هرموجودی – مقدا ری نشانه است که انها در موجود مستتر ویامخفی هستند که با حس نمیتوان انهارا شناخت ولی باعقل محض قابل شناختند هستند- مانند خداوند منان وروح که علم شناخت این موجودات غیر زمینی را متافیزیک میگوید- شناخت حسی را مانند نور زمینی میماند- که جمع ایه ها ونشانه ها یک سیستم را بوجود میاورد- واین بخشی از خصوصیات شی است نه تمام خصوصویات شی وبایدباتفکر بدنبال مابقی نشانه ها رفت- درک حسی باید توسط عقل جز گرا توجیه شود واز طریق عقل جزگرا مفهموم سازی ودرنهایت واژه سازی شود وگرنه یک مشاهده کور است- واین وژه ها باید دقیقا معنی را برسانند- خودرو به نظرایشان گنگ است چون ماشین بخودی خود حرکت میکند و-اگربگوئیم وسیله حمل ونقل انگاه معنارا میرساند—عقل محض مانند افتاب است که عقل جز گرا ازانافتاب نور میگیرد- واز خوداش- فراتر میرود- که چند معنا دارد الول میتواند خودرا نقد کند عقل اصولی را میسازد- که دونوع هستند—تضاد درهرموجودی امکان پذیرنیست- دوم موجودات را طبقه بندی میکند- موجودات واحد در انی طیقه خداوندمنان- حضرت ادم علیه السلام حضرت حوا علیه السلام حضرت مسیح علیه السلام مانند است که امروزه خداوند منان رابعلت استثنابودن درتمام ابعاد از تک بودن ومنفرد بودن جدا کرده اند ویک سیستم منحصربفرد شناخته میشود- طبقات به احتمال زیاد از تعدادی اصول همگانی تبعیت میکنند- وهر طبقه وهر مجودی میتواند یک دریچه برای شناخت ایجاد کند که بیشتر درمقایسه شناخته میشود بعنوان مثال ماتوپی را ره میکنیم وسگی انرا میاورد ولی گربه فرار میکند این نشانه یک دریچه ایجاد میکند که این حصلت به جسم بر میگردد ویابه روح بر میگردد- که امکان داردبه روح باز گشت داشته باشد-قران میجید تسخیر برای مادیت بیان کردهاست که انسان باتفکر به انمیتواند برسد چهازلحاظ کابردی وچهد ازلحاظ قوانین که دران نهفته است- ولی روح فقط مقداری نشانه هادی که ظاهر میکند وچند اصل متافیزیکی قابل شناخت است درمجموع بسیاراندک است- هنوز چگونه درک میکنم کشف نشده است- فقط میدانیم که انسان میتوان درک کند درک باید جامع الطراف باشد فرض کنید کهس ی خانه اش وسط یک خیابان است واوئوفقط مشاهاده میکند که ماشینی میاید وماشینی میرود ولی نمی دادن دکه این ماشین از کجا می اید وان ماشین بکجا میرود- زمانی که ما مشاهده کردیم وشی را درک کردیم باعقل جز گرا انرا درک ایستائی - میتافیزیکی میگوید- زمانی که باکلیه اصول منطقی متفیزیکی بنگریم انرا مرحله منطقی متفیزیکی میگوید مرحله ایستائی را مرحله پیش نقدی میگوید که دوعلت دارد اولا باتمام اصولعقلی که تعداداش من نتواستنم هنوز بدست بیاورم- وطبقه بندی شده را ایشان بنا براساس طبقه بندی جناب اقای ارسطو دوازده تا که هنوز من اخرین تعدادطبقه بندی نمیدانم لذا فلیسوفان گذتشه درمعیار اشتباه داشتند ودرمنطق کارنکرده بودند وطبقه بندی درستی راهم نداشتند