بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-نظریات جناب کانت- کانت درخانواده ایرشد کرد کهبه مدهب پای تیسم مسیحی معتقد بودند- ودرمدرسه که متعلق به اینگروه بود درس خواد این مذهب مسیحی در قرن هفدهم درالمان بوجود امد که تقوا رابشدت رشد داد وکمتر به ایمان پرداخت که میخواست تقوا از انسان یک سنیت- یا مقدس بسازد وتا قرن 1950 رو به رشد بود دراین مذهب شخصیتی ازجمله اقای کانت یک اصلاحاتی رخ داد که غلاوه برتقوا میبایست یک زندگانی مرفه وقدرت مند را بوجود اورد که دران ارامش وحقوق بشر و صلح رابوجود اورد وتاحد زیادی تحت تاثیر علوم مسلمان واقع شدند بخصوص دراسمان شناسی- اقای کانت در ان مدرسه ریشه تقوا را دراخلاق میدانستند واین اخلاقرا تاحد زیادی عقلانی شده بود یعنی علت ودلیل داشت حال درزمانهای بعد که این تقوا- یااخلاق میبایست گستر ش پیدا کند مورد کنکاش وواقع شد- جان لاک نظراش ان بود که میبایست درتجربه درک کرد- ولی اقای کانت معتقدبود درعقل محض بایدانرادرک کرد- واین امر باعث شد که پروتساتنیزیم- رشد کند- لذا دراحکام وعبادات هرجااقای کانت به نتجه عقلانی محض نرسید انرا بی معنا دانست ومنظور ایشان که خداوند منان مطلق نیست در احکام است نه دروجود- ایشان درشناخت تقوا ویاخلاق ازنظرعقل محض به تناقض رسید مثال بیاورم خلقت شیطان هممیتواندمثبت باشد وهم میتواند منفی باشد یک رای نهائی ندارد- اتفاقا خدواند در جوشن کبیز میفرمایدخداوندمنان هم نافع است وهم ضار است یعنی ضرر میرساند ویادرقران هم مفیداست وهم مضر است- ویا یتیم بودن حضرت رسول اکرم صلواته الله واله والسلم- هم متیواندمضر باشد وهم میتواندمفید باشد ولی باید به شناخت الهی رسید که عقلی نیست وکار وحی است- ویاخوردن انگور سمی تواسط امام رضا علیه السلام- که فراتراز عقل است- یک اشکال بزرگ ایشان این است ازادی را مطلق تصور کرده است علیت راهم مطلق تصور کرده است .ولی نتجه محدود میشود- دراینجهان هیچ چیزی بدون شرط نیست ازادی مشروط است وعلیت هم مشروط است ولی خالق علت وخالق ازادی بدون شرط است به خداوندبودن شرط رسیده است و وبه موجودات ممکن الوجودهم رسیده است ولی به ازادی وعلیت مطلق رسیده است بودن شرط ولی نتجه مشروط شده است درحالیکه ایشان میفرمیاد اول انسان بیادمکان مطلق را درک کند وسگس مکان محدودرا درحالیکه انسان اول مکان محدود درک میکند وسپس مکان مطلق را درک مطلق فقط برای شناخت است همچنان که انرا بیان کرده است- ولی درواقعیت ما بادرک زمان محدود ومشخص همچنین مکان مشخص صحبت میکنیم ازادی مطلق وعلیت مطلق فقط برای شناخت است درعما ازادی مشروط وعلیت مشروط وجودارد- دوم تفنگ هم میتواند مثبت باشد که دشمنرا بکشد وهم متواندمنفی باشد که دوست رابکشد نمی توان برای تفنگ یک ارزش نهائی وجبری تعین کرد- برای قران چون خوبان را به بهشت سوق میدهد وبدان بهعلت کج فهمی به جهنم سوق میدهد رفتن به بهشت به علت راهنمائی قران است ورفتن به جهنم بعلت درک غلط افراد است- شیطان همین طور است یتیم بودن حضرت رسول اکرم صلواته الله علیه والسلمهم همنیطور است وبی پدربودن حضرت مسیح علیه السلام همین طور است درک یک جنابه علط است جناب اقای کانت از دیالکتیک همیشهمیخواسته است که به دریک جانبه برسد بودانکه امکان ضرری دبسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-نظریات جناب کانت- کانت درخانواده ایرشد کرد کهبه مدهب پای تیسم مسیحی معتقد بودند- ودرمدرسه که متعلق به اینگروه بود درس خواد این مذهب مسیحی در قرن هفدهم درالمان بوجود امد که تقوا رابشدت رشد داد وکمتر به ایمان پرداخت که میخواست تقوا از انسان یک سنیت- یا مقدس بسازد وتا قرن 1950 رو به رشد بود دراین مذهب شخصیتی ازجمله اقای کانت یک اصلاحاتی رخ داد که غلاوه برتقوا میبایست یک زندگانی مرفه وقدرت مند را بوجود اورد که دران ارامش وحقوق بشر و صلح رابوجود اورد وتاحد زیادی تحت تاثیر علوم مسلمان واقع شدند بخصوص دراسمان شناسی- اقای کانت در ان مدرسه ریشه تقوا را دراخلاق میدانستند واین اخلاقرا تاحد زیادی عقلانی شده بود یعنی علت ودلیل داشت حال درزمانهای بعد که این تقوا- یااخلاق میبایست گستر ش پیدا کند مورد کنکاش وواقع شد- جان لاک نظراش ان بود که میبایست درتجربه درک کرد- ولی اقای کانت معتقدبود درعقل محض بایدانرادرک کرد- واین امر باعث شد که پروتساتنیزیم- رشد کند- لذا دراحکام وعبادات هرجااقای کانت به نتجه عقلانی محض نرسید انرا بی معنا دانست ومنظور ایشان که خداوند منان مطلق نیست در احکام است نه دروجود- ایشان درشناخت تقوا ویاخلاق ازنظرعقل محض به تناقض رسید مثال بیاورم خلقت شیطان هممیتواندمثبت باشد وهم میتواند منفی باشد یک رای نهائی ندارد- اتفاقا خدواند در جوشن کبیز میفرمایدخداوندمنان هم نافع است وهم ضار است یعنی ضرر میرساند ویادرقران هم مفیداست وهم مضر است- ویا یتیم بودن حضرت رسول اکرم صلواته الله واله والسلم- هم متیواندمضر باشد وهم میتواندمفید باشد ولی باید به شناخت الهی رسید که عقلی نیست وکار وحی است- ویاخوردن انگور سمی تواسط امام رضا علیه السلام- که فراتراز عقل است- یک اشکال بزرگ ایشان این است ازادی را مطلق تصور کرده است علیت راهم مطلق تصور کرده است .ولی نتجه محدود میشود- دراینجهان هیچ چیزی بدون شرط نیست ازادی مشروط است وعلیت هم مشروط است ولی خالق علت وخالق ازادی بدون شرط است به خداوندبودن شرط رسیده است و وبه موجودات ممکن الوجودهم رسیده است ولی به ازادی وعلیت مطلق رسیده است بودن شرط ولی نتجه مشروط شده است درحالیکه ایشان میفرمیاد اول انسان بیادمکان مطلق را درک کند وسگس مکان محدودرا درحالیکه انسان اول مکان محدود درک میکند وسپس مکان مطلق را درک مطلق فقط برای شناخت است همچنان که انرا بیان کرده است- ولی درواقعیت ما بادرک زمان محدود ومشخص همچنین مکان مشخص صحبت میکنیم ازادی مطلق وعلیت مطلق فقط برای شناخت است درعما ازادی مشروط وعلیت مشروط وجودارد- دوم تفنگ هم میتواند مثبت باشد که دشمنرا بکشد وهم متواندمنفی باشد که دوست رابکشد نمی توان برای تفنگ یک ارزش نهائی وجبری تعین کرد- برای قران چون خوبان را به بهشت سوق میدهد وبدان بهعلت کج فهمی به جهنم سوق میدهد رفتن به بهشت به علت راهنمائی قران است ورفتن به جهنم بعلت درک غلط افراد است- شیطان همین طور است یتیم بودن حضرت رسول اکرم صلواته الله علیه والسلمهم همنیطور است وبی پدربودن حضرت مسیح علیه السلام همین طور است درک یک جنابه علط است جناب اقای کانت از دیالکتیک همیشهمیخواسته است که به دریک جانبه برسد بودانکه امکان ضررران باشد یعنی ایشان نمی توانسته است- دو طرف قضیه را که دربر داشتن جنبه مثبت ومنفی انرا درک کند وتفکیک کند