بسم الله الرحمن الرحیم- به بهانه خواندن کتاب اسوه ":خاک نرمهای نرم کوشک:"- درترید بودم که نقدی براین کتب بنویسم یانه- که ناگهان شهید والا مقام ": برونسی:" دیدم کوهی درایلام روبروی کوهی که انرا فتح کرده است در روی قله ان نشسته است .کلاه اهنی را برسرش وریش را تمام زده بود وجوانتر به نظر میرسید ویای اش را روی پایهاش انداخته بود وبا خشم وکنجکاوی به من مانند یک عقاب نگاه میکرد من خواندم که میگوید دران جنگ من باید اینجا بودم؟ ومنهم جواب میدادم دقیقا باید اینجا میبودید- زیرا ما مامور به ظاهر هستیم این نکته برای من تداعی شد که خداوند همیشه بهترین کار انسان ملاک قرار میدهد ان جنگ ملاک ظاهر حضرتاش بود وجنک بد ر نماد باطن ایشان بود بعضی ها هردو جنبه را دارند ونماد باطن را امام علیه السلام مشخص میکند که کجا باشد لذا من حرفی برای زدن ندارم ولی از لحاظ ظاهر میخواهم وارد بحث تاکتیکی شوم-ان منطقه بقول ایشان چهاراه شهادت را من بخوبی میشناسم وسردارن زیادی را درخوداش جای داده است ازجمله شهید مهندس ظل انوار ودوتا از برادرشان ودادامداشان که فرمانده بودن شهید کدخدائی درانجا شهید شدند- نکته اول ما ایرانیان در نیا برای انکه کسی جا کنیم نظیر نداریم- اگر جوانی بودم بسیجی صفر کیلومتر بقول شهید ظل انوار درنوک فله بودم واین کار اسانی نیست ونکته دوم رهبر میشود نماد همه چیز وجوداش همه چیز ونبوداش یعنی هیچ چیز درحالیمه قران این سبک فکر را رد کرده است ومدیران واسطهای وتحتانی هم باید باشد سوم گزنکرده کار میکنیم- اما بحث تاکتیکی- عراق قدرت اولش ادوات رزمی او بود وسپس نیروی پیاده وما برعکس بوده ایم دوستی داشتم که فرهنگی بود وهمان زمان جنگ درکویت درمدارس ایرانیان مسئول کارهای پرورشی – اعتقادی بود مداوم جاده کویت عراق در اختیارحمل ونقل ادوات رزمی بود وایشان یک مقاله مینویسد برعلیه همکاری کویت باعراق وانرا درداخل برد مدرسه میزند وتقاضای امر به معروف ونهی منکر از طرف بچه های ایرانی به زبان عربی اشنائی کامل بودند میکند وچند بچه اصیل عرب هم درمدرسه درس میخواندند- بچه ها متن را بعربی ترجمه میکنند ودر کویت پخش میکنند ودرهمان اثنا یک کشتی معظم غربی اسلحه اورده بود وانها را سوار بر ماشنهای حمل ونقل میکنند توی شهر که مردم تماشا کنند وگاو وشتر بکشند وفیلم برداری شود بچه اعلامیه پخش میکنند وبا چاقو از داخل چوپهای جعبه بزرگ به داخل ان نگا ه میکنند که چهر جعبه بزرگ اهنی بوده است وبادهای لاستیک هارا خالی میکنند ورانندگان هم پا به فرارمیگدارند ومراسم بهم میخورد قردای ان روز بازرس کویت وارد مدرسه میشود ویک راست میورد به سمت برد داخل مدرسیه ومیگوید این اعلامیه را بردارید وطبق ماده حقوقی به انها گش زد میکند که دیگر حق کارهای سیاسی ندارید وگرنه برخورد قانونی میشود وحق تحریک لیرانیان درکویت را ندارید وباز مادهای را قرائت میکنند وفردای ان روز ایشان رابه اداره خوداش دعوت میکند ایشان میفرماید مدرسه جزو خاک ایران است وهمانطور که شما خودرابر حق میدانید وبرایخودتان تبلیغ میکنید –ماهم خودربر حق میدانیم وازخودمان دفاع میکنیم ایشان- چنین نیست اگر ایمجا جرو خاک ایران بود من به اینجا نمیامدم واز طریق مطبوعات جواب شمارا میدادم وکار شما راهم اغفال مردم کویت ماقلمداد میکنیم وشمارا فردا به ادره خودم دعوت میکنم وناهارهم مهمان من هستید ایشان میرود- صحبت هائی بین طرفین مطرح میشود ان جناب میفرماید شمادقیقا همان چیزی میگوئید که رهبران شما میگویند وروزنامه شما مینویسند وهیچگاه شما جوابهای ما را دروزنامه هاتان درج نکردید ودرمقابل رسانه های ما کور کر هستید ایشان سئوال میکنند مگر شما مطالب ما ردج مردهاید ایشان میفرماید به تکرار رسیده است شما از هرکس که میخواهید درکویت از ایشان سئوال کنید- ایشان تعجب میکند ددر بحث ها مداوم میگفته است که شمارا اغفال کردهاند ومیفرماید ما به تمام اعراب روشنفکر ومظلوم متعهد هستیم وبا عراق پیمان دفاع نظامی داریم وازاین قیبل صحبتها که مفصل است- خلاصه بحث دراین مورد ایشان مقرماید انچنان که شما میگوید که کشوری دمکرات وازادی سخن است من از پول شخصی خودم یک روزنامه دراینجا تاسیس میکنم حرف طرفین را دران مینویسم وجواب شمار اهم میدهم- ایشان میخندند ومیفرماید شما دراغفال کردن مهارت کامل دارید تنها به شما اجازه این کاررا نداریم اتفاقا همان روز قبلی هواپیماهای رزمی از روی این جاده عبور کرده بودند که بعدا مشخص میشود که سخت ترسیده بودند ومحمولات نظامی را مدتها از طریق اردن ارسال میکردند ولی چون دیدند خبری نشد وازنو از طریق کویت ارسال میکردند ان جناب میفرماید ایران باید موضع خوداش رابرای ما روشن کند چناچه اهل چنگ است تا ماتکلیف خودم را بدانیم وانوقت میهمید برایم ساده است که تمام کشتیهادی که به سمت شمامی ایند به سادگی میزنیم وشماها واقعا دیوانه هستید درمقابل یک کشتی کوچکی برای ما اسلحه میاورد ده کشتی معظم برای ما اسلحه میاورد بطوریکه عراقی ها گفتند ما جای انبار کردن نداریم وممکن است ایرانیها جا ها را نشخیص دهند وانها رانابود کنند وما گفتیم مدارس ات خالی کن وانها درانجا جا بده واگر زدند فدای موی شما-ادامه دارد