بسم الله الرحمن الرحیم- شعری ازاستاد جناب اقای ناصرکمالیان- عالم دیروز-عارف امروز- سری خمیده داشت که کار روزگار است کهخود قبلا میفرمود-مومن سری برافراشته دارد شاید نکته دراین باشد که ا نسان فروتن میشودکه بدون تکبر واردبرزخ شود ومطیع الهی باشد- وبقول ظریفی چشم وگوش وحوصله رفته است ولی کتاب حقیقت هستی در درون من است که منرا شاداب وپرنشاط وپر جنب وجوش میکند وعشق را برمن جاری میسازد- درانتظار- زانسوی بی کرانه-سواری که ابر را-برترک اسب خویش نهادست-باشتاب- سوی دیار غمزدگان تاخت میکند-و---- من درانتظار- درانتظار برق نگاهی زتیغ او-تا رعد اسمانی نگهش- بارن وسیل را به دشت شوره زار-جاری کند-از سم اسب شاد ودل انگیز قامتش – صدقامت قیامت گل- درگرد باد قرن روئیده است-ازکتاب- پنجره