بسم الله الرحمن الرحیم- جناب اقای رضا پهلوی- که فرمودند را ی ندادن خود یک رای است-؟؟ اما من رای میدهم چون افراد رامیشناسم وچون مسائل جامعه را میشناسم چون تاریخ را میشناسم وچون اسلام میشناسم وجون امیریالیسم میشناسم- یک نکته عرض کنم- سرگروه سیاسی در زما ن شاه درسن نوجوانی که سیکل اول را تمام کرده بود خانواده بامشکل مالی روبرو شد پدر شما کمک نمیکرد همین یارانه را نمیداد بله ا اش اندک است ولی همین میزان اندک بعلت چپاول غرب به سختی تهیه میشود – ایشان چون در همه کشورها اشپزی وشیرینی سازی سخت مود نیاز است ایشان شاگرد شیرینی سازی شد وکمک به حسابداری میکرد که این شغل بسیار کم یاب بود ودرجهان هم همین طور است تا روز ی دژبانی به مغازه امد وفرمودند شما سر باز هستید خود ات را برومعرفی کن ایشان به یک واحدی ارسال شد که واحداش دروسط یک بیابان بود ومداوم در گشتها شرکت میکرد وچون سینه ضعیفی داشت مداوم مریض میشد ودرضمن همه کس بجز فرمانده درواحد دزدی میکردند!! فرمانده به ایشان میگوید بیا حسابداری بعهده بگیر وبه توحسابدار یاد خواهد داد ایشان درقبل مطالعات اسلامی داشت ودر واحد شروع وعظ کرد ونماز خانه واحد نداشت فرمانده گفت که انبار همیشه پر نیست انجا نماز بخوانید وکم کم دزدی کم شد وافراد نماز خوان شد- بعداز پایان خدمت به ایشان فرمود درهمین پست باش وحقوق مناسب دریافت خواهید کرد بعد از شش ماه حکمی امد که نماز درداخل واحد نباید بخوانند؟؟ حال برا ی این واحد ویا درکل بوده است- وفرمانده ترسید وگفت دربیابان بخوانید وایشان بافرمانده درگیر شد که برای دزدی نمیایند بر ای نماز بیاند؟؟ وان جارا ترک کرد وازان موقع انقلابی شد دفعه اول که ایشان به زندان رفت ومداوم به زندان رفت اینبود که حسبدار یک شرکت مواد شیرینی میفروخت وایشان هرکس بر ای پرداخت میاید یک مقوای سفید کوچکی که دران حدیثی درباره طاغوت بدست اش میداد