دوش در میخانه آن مه ، جام آتش بار داشت
چشم مستش جلوه ای از غمزه دلدار داشت
گرد آن سرو روان دلدادگانی در طواف
گوئیا با آن حریفان وعده دیدار داشت
جامه مشکین بر اندام رسایش برکنار
دیده نا محرمان را زان بت عیار داشت
من غریبی رهگذر بودم در آن وادی ولی
تیر مژگانش مرا در حلقه زنّار داشت
جذبه ای از روی دلجویش دل و دینم ربود
من چه گویم از جمالی کان گل بی خار داشت
لعل لب با ماه رخسارش نگردید آشنا
زانکه آن مهپاره سر بر گنبد دوّار داشت
جان به پایش عرضه کردم هاتفی گفتا خموش
بهر این فتّانه اسماعیل سر بر دار داشت
نرگس چشمان آن ابرو کمان سبزه روی
با دل زار "رضا" گویا سر پیکار داشت-بسم الله الرحمن الرحیم برگرفته از سایت حضرت مستطاب ایت الله العظمی جناب سید رضا حسینی نسب از سایت ایشان(www.hoseini.org)