بسم الله الرحمن الرحیم- - قبل از انکه وارد بحث اصلی شوم- بخش پنچم-مسئله دیالکتیک-دختر خانم استادیوم حجاب پس از ستایش بیحد ازگارکران که سخنرانی اولیه اغاز کمونیستی درمسکو برای کارگران انچام میشد را با اصطلاحات اسلامی بکار میبردند که به نظ میرسید که صیحیح نباشن زیرا ماانها را برای پیامبراکرم صلواتالله علیه واله والسلام وائمه اطهار بکار نمیبردیم باید شب روز شما رتعظیم وسجود کنیم ماهیچ هستیم شما همه چیز ما هستید شما بادستان که میبافید به فلسفه رهائی ما میرسید ومشعل فروزان ما که درتاریکی هستیم میشوید وشما بعد درعرض پیامبران میرسید وتمدن ساز ماهستید شما عالمان هستید چه در علوم تجربی وچه درعلوم الهی شما مجاهد هستید وشما جانبازان هستید وشما شهیدان ما هستید- وبعد باحالت سردی بیان کردند که ما معلم ودکتر راهم کا رگر میدانیم این هم از نبوغ جناب اقای لنین است که انها را درمرحله اول خورده بورژوازی نزدیگ به گارگر میدانست برخلاف کاسب که انهارا خورده بورژوازی نزدیک به سرمایه دار وبعدا مجبور شود معلم ودکتر را جزوگارکران درجه دو بداند- اما ایشان نامی از کارفرما وکاسب و سرمایه دار نکرد وصراط مستقیم از جاده ناب کمونیستی روسی میگذشت ونیمی از قران را نادیده گرفت وادعای مسلمانی هم داشت- دونکته وجود دارد یک به صورت اتوماتیک ودوم از طریف دیلکتیک فرد کارگ ر به درجه درعرض پیامبری میرسد انهم اتوماتیک بعد درک کردم که منبع ایشان تحقیقات غول اسای در باره کمونیست دانشگاه سوربون وحزب کمونیست روسیه بوده است منابع طلائی علم درهستیکه این دومنبع درتهران موجود بوده است لذاتضاد انها با رژیم اسلامی از نوع تضاد های از روی لجاجت وکینه وهوس وعناد نیست بلکه تضادازنوع انتا گونستی است که معاد ل فارسی ندار به معنای اختلاف درایده است که بر اسای عقل وعلم است گرچه رژیم سعی میکند که رابه عناد ولجاجت وکینه وغیره برچسب زند- ابتدائ چند مقدمه لازم است- در طول تاریخ بشر همیشه خرافات حرف اول میزند وحتی انسانهارا زیر کوهی از خرافات دفن میکند الان خرافات مدرن کم نیستند که انشائاله درفرصتی دیگر انرا بیان میکنم وهیشه فرهیختگان که در راس پیامبران بودند میکوشیدند که را دو مسئله اصلی –اول منبع موثق ودو مسیر تحقیق ودرک را مشخص کند وبه انسان مهارت لازم را بدهند کاری بوده است بسیار سخت ودلان های پر وپیچ وخم را حتی باترس ولرز وشجاعت طی کردهاند تا نوری بر قلب انسانها بتابد- دونمونه عرض کنم یک روز تعطیل من به یک کلیسا رفتم وبعد از باز گشت خانمی دریک میدان کوچک منتظر ایستاده بود من هم کنار انمیدان مدتی ایستادم ان خانم چون فهمید که من خارجی هستم سلام گرمی کرد ومن به نزد ایشان رفتم وگفتم یک سئوال از شما دارم ایادشما مذاهب دیگر را تحقیق کردهاید فرمود بله وگفتم به مسیحیت معتقد هستید فرمود بله- گفتم ممکن است دلیل تان را بفرمائید ایشان گفت من درکتابی خواندم که درشهری فردی معتقد به حضرت مسیح علیه السلام بوده است ومردم شهر معتقد به حضرت مسیح علیهالسلام نبودند وشهر مابین دوکوه قرار داشته است وجای انها تنگ بوده است از جناب مومن میخواند تو که حضرت مسیح علیه السلام معتقد هستی چاره کار مارا بکن ایشان فرموده است این برایمن بسیار اسان است انگشت خود را بر کوه فشار میده وکوه به اندازه زیادی دور میشود میگوید همین مقدار بس است یا باز عقب تر ببرم مگویند بس است وهمه به دین مسیح علیه السلام ایمان میاورنند چنین چیزی را درهیچ دینی من پیدا نکردم- یا میگویند که یک ملوان انگلیسی درگذشته از کشتی در دریا به اب میپریده است وبا در دریا همراه کشتی حرکت میکرده است تا به ساحل برسد ودر دریا ماهی شکار میکردهاست ومیخورده است وخسته نمیشده است-ادامه دارد