بسم الله الرحمن الرحیم-کفر چشمان را میبندد وگوشها را تیز میکند- زمانی به اصفهان رفته بودم ادرس بعضی خانه های زیبای قدیمی داشتم که جزو اثار هنری باستان ایران بود وتعدادی دراصفهان پیدا کردم ودر حدود ساعت هشت بیرون امدم هتل من درچهارباغ بود واز کنار خیابان که بالا امدم به مسجد مادرشاه رسیدم باخود گفتم یک سری هم به ان بزنمدو اقا بالباس شیک یکی سر-متر- را گرفته بود ولب حوض را متر میکرد وسپس کنار باغچه ایمتر کرد وروی سنگف6رش ها علامت میگذاشت که میبایست عوض شوند- من فکر کردم که انها مسئولین میرا فرهنگی هستند ولی انها فرمودند ما افرادعادی هستیم ولی در تعمیر این مسجد شرکت میکنیم وبعدا فرمودند این مسجدرا شاه عباس بر ای مادراش ساخت وطلبه های ممتاز دراین جا درس میخواندند وریاست این مسجد باخود مادر شاه بود وشاه عباس بر ای انکه درمدیریت تنها نباشد چند حجره بالائی انرا به اشراف بسیار متدین باقیمت بالا فروخت که انها گرد واطراف مادرشاه باشند درحالیکه نشان واشاره میکرد ان حجره دست چپ نزدیک گوشه به اجدادما فروخت که ایاشن هرزمان بیکاربود به این حجره میامد ودرس طلبگی میخواند وهم مزد درس را میداد وهم به طلبه ها کمک میکرد از ان ببعد یک نهضت دراصفهان بوجود امد- خانواده های ثروتمند ومتدین یاپول میدادند به میرزا که کتب موردنیاز طلبه ها بنویسد وتقدیم طلبه ها وکتابخانه این مسجد میکردند ولی بعضی مانند خاندان ما تااخیرا همه از زن ومردم ونوجوان خوش خطی یاد میگرفتند وشبانروز این کتب را مینویشتنددر این مسجد یک انگلیسی مدتی درس خواند ویک کتاب درباره اسلام یاخوداش نوشت ویا مال فرنگ بود وتقدیم این مسجد کرد وما بعداز انکه خوش خطی انگلیسی یاد گرفتیم –چون این کتاب موردنیاز طلبه بود از روی ان باددست گپی کردیم دادیم به کتابخانه من نمیدان چه سحر وافسونی شد که فرزندان دیگر گردمذهب نچرخیدند وعاشق زندگانی درامریکاشدند ویک دختر خانم همان لحظه بی حجاب از کنار ما گذشت وبا نگاهی زیرچشمی تندی به داخل صحن انداخت وایشان گفت اگربه این دختر بگوئید- این کلید حجره شما گاهی هم سر به این حجره بزنید اول خواهد گفت من بی حجاب هستم ودثانی من مشگلی ندارم که از حوزه سئوال کنم؟؟—ادامه دارد