بسم الله الرحمن الرحیم—اول خلقت ما- نوری وروحی- بقیه ماجرا را بعداز یک مقدمه انشالله پی میگریم- یک جناب اسکاتلندی دانشمند در گیاه شناسی وگیاه دارو شناسی وداروسازی وحیوان شناسی یک قطعه زمین کنار رودخانه ای که به یک مرداب را انتخاب میکند وخانه وباغی درانجا فراهم میاورد ودر کنار باغ یکباریکه برای تحقیقات وتدریس به دانشجویان علاقمند میسازد واز این گیاهان یکنوع مشروب ودارو ایجاد میکند وروی گیاهان وحیوانان منطقه هم تحقیق میکندروزی حیوان کوچکیواردباریکه میشود یک ماده ای که درحال جوش بود به زمین میاندازد که میتوانسته خطرناک باشد قفلی به در میزند وبر اساس فرهنگ غرب همه درمسائل فنی هنری دارند وهمین مسئله انهارا از کشورهائی که یادرحال کشاورزی هستند یا تازه وارذد صنعت شدند هوش ودرک بیشتری دارند امروزه ژا پون وچین سعی میکنند که به صنعت پیچیده بر سند- ایاشن بشدت سکولار بوده ازکنار کلیسا میگذرد جناب کشیش بیان میکند هرکس به جائی رسیده است بعلت توفیق الهی است وایشان لبخندی میز ند قفل خراب میشود ایاشن که سرامدهنر فنی دستی بوده است هرکاری که میشد میکند وقفل درست نمیشود لذا باطناب درب را قفل میکرده است یکروز شاگردی به اطاق میاید واز استادمیپرسد فلسفه این طناب چیست؟ ایشان ماجرا شرح میدهد- ایشان میفرماید- اجازه میدهید من یک نگاهی بکنم ایشان اجازه میدهد ایشان قفلرا باز میکند دوتقه میزند وقفل میبندد وقفل درست میشود!! استادخنده اش میگرید وشروع میکند به مطالعه ادیان وسرانجام مسلمان میشود واز تمام سمتهای رسمی وغیر رسمی اخراج میشود کشوری بزرگ؟؟!! که ادعا رهبری تمدن بشری را دارد؟؟!! شاگر از جریان مطلع میشود وبه خدمت استادمیاید این چه کاری بود که شما کردید؟؟ ایشان جواب میدهد که هرچقدر بر ای کشف حقیقت هرینه شود اشکالی ندارد-ادامه دارد