بسم الله الرحمن الرحیم-افسانه-تاریخی جناب مرجع موید؟؟- از اهواز ما گروه –گروه با مینی بوس به جبهه اندیمشک میرفتم- خوب گروه ما گروه دانشجوئی خاص بود-در طو ل راه یک تانکرو ی تانک برکنار اطاق که کنار اش یک تلنبل اب کش ایستاده بود من خیلی تعجب کردم که شکار راحتی برای جنگنده ها است ودر طول را تانک بر هابدون گارددر حرکت بودند- راننده ما یک جوان گروهبان سه نظامی بود یک نگاهی به اسمان کرد وفرمدذند یک میگ بالای سرما است –احتیاطا شهادت را بگوئید وما میگ را میدیدم چند لحظه بالای سرما بود وایشان فرمودندباز بر میگردد- بچه ها گفتند کناری نگهدار وما دراز کش کنیم- ایشان فرمودند فایده ای ندارد با موشک ماشین میزدوبا مسلسل شمارا میزند بیاد بمن به سمت کوه بروم نزدیک کوه امن است اما زمین ها تازه از عراق پس گرفته شده است احتمال مین دارد رسیدیم به یک جاده خاکی نظامی ومن گفتم حال شماداخل چاده خاکی شو ایشان فرمودند تمام این کوه ها نیروخوابیده است کنار کوه شمارا دستگیر میکنند وچها وهشت ساعت سیم وجیم میکنند واز ده طبقه قبلا شما بایاد اجازه داشته باشی که بقول دربچه ها درجبهه ده میز ولی من کنار تلنبل می ایسدم وشما ظرف پنج دقیقه وضو بگیرید وبعد ایشان داستان هم قطاران خود که دراین جاده به اسمان بیان کرد که اخرین ان خودایشان با یکراننده نظامی کهاخرین سفر خود را میکرد که خداحافظی کندکه باز نشست شده است میگ رفت وما کنار جاده دراز کش کردیم مینی بوس زد ودرهمان زمان موشک خورد وتا امروز هرجا خواسته بزند یا قبلا ویابعد موشک خورده است لذا صرف نمی کند فقط برای گزارش دادن جبهه میاید وباز امد ورفت-ادامهدارد