بسم اللهالرحمن الرحیم- توای کشیش بی ریشه- کتاب محبت وصلح وعشق را اتش زدی که تاریکی چه چیز رابدست اوری- صف پیامبران چون کوه هیمالیا کناراش ایستادهاند- که شب تارا خود ر روشن کنند- قدرت وشکوهاش ترا حیران کرد – تو قران را زندهتر کردی وخود را درقبر گمنامیها سرازیر کردی- خودترا بقول قزوه عزیر اتش زدی- این مصحف عشق از قلب خداوند جوشیده وسرازیر شده است – جون دیدها را برمیگرداند وفلب ها را دگر گون میکرد اتش زدی- نمیدانستی که خداوند درکنار اش ایستاده است- تو خواستی اغاز یک زندگانی جدید افتاب راغرب بسوزانی- ولی تو مسیح علیه السلام رادرخودت سوزانیدی- تو خون وزره از صیهون گرفتهای وتو مسیح را یکبار یدگر به دار کشیدهای تو خواستی افتاب را در سیاه جال غرب به زنجیر بکشی تو تطهیررا با اتش سیاه کنی- تو خواستی ارزوی شیطان براورده سازی چون ابرهه نیزه رادرچشم خورشید کنی بنیان نور رابراندازی- اما صف ملاکه زمین چون ستارهای کهکشان به چرحش دراوردی تو خون واتش در پاشیدی ومن را بگرد قران به جنبش انداختی- عرابه الهی درحرکت است وتودر سراشبی حماقت بسوی نزول در غلطیدن- کمکات به شیطان لنگ اندخنتاش شد- سپاه سوزندان قرانت فریاد زنان دود شدند- امروز محتاج تر از دیروزی – نجات خواه امروزی