بسم الله الرحمن الرحیم-نگرشی به مقاله فراماسونری در انحطاط ادیان—سایت ":فرق":-نظریات شخصی است-نقش تحریفات بعلل سیاسی- یک امر معین ومشخص است وبقدمت تاریخ بشر است که شیطان اولین بارانرادربهشت موقت برای حضرت ادم وحضرت حواسلام الله علیهما-اجرا کرد ودرطوا تاریخ متاسفانه همهجهاینان بفور انراانجام داده ومیدهند—یک نمونه بیاورم-درحدیثی که احیانا درست ان این است-کهامام حسن وامام حسین علیهما السلام درمکه در اعتکاف بودند-دراعیاد هرنوع عمل نیک ثواب چندین برابر داردمثلا هفتاد دومرتبهنسبت به روز های عادی حتی خواب برای مومن هم ثواب مضاعفدارد بخصوص کمک کردن به دیگران وانفاق کردن-امامحسن وامام حسین علیهماسلام اللهمیزانی قابل توجه باخود پول برده بودند وانرادراعتکاف تقسیم کردندفردی درمکه متوجه این مطلب شد وخودرا بهامام حسن علیه السلام در اعتکاف رساند ودرخواست وجه ای کردامامحسن علیهالسلام فرمودندفعلا پول ندارم بعداز اعتکاف بیا وفرد از اعتکاف بیرون امد دوستخوداش رادید وجریبان راگفت که من سخت محتاج ان پول هستم-دوستاش گفت میبایست به امامعلیه السلام جریانی را میگفتی وحال برو وجریان رابگو ایشان گفت که من خجالت میکشم دوستاش گفت امام حسین علیه السلام هستند وبرو جریان رابگو ایشان به نزد امام حسین علیه السلام امد جریان گفت ولی بحثی از احتیاج مبرم نکرد بزا امام حسین علیه السلام همان جواب امام حسن علیه السلام راگفت ان فرداضافه کرد که من سخت محتاج هستم –امام حسینعلیه السلام فرمودند یکمهلت نماز دورکتی به من بده تا باهم برویم- حدیث اینجا باید تمام شود- اما اضافه کردندکهشخصی از امامحسین سئوال کرد چراامام حسن علیه السلام نرفت امام حسین علیه السلام جواب دادند کهاامامحسن علیه السلام دراعتکاف علاقهندارد عبداتاش ترک شود ودرضمن نمیدانستکه ثواب برطرف کردن نیاز مردم 72 بارارزش اعتکاف را بالامیبرد": یادداستان به ظاهر کشتن جناب عثمان-چی ساختند-داستان از این قراراستعثمان مانندامروز که حس کرد قافیه راباخته استدست به ترور وایجاد جنگ کند ویک گوشمالی به مخالفین بدهد- یک مصری از اوضاع وخیم مصر گفت وبه خلیفه هشدار دادخلیفه بالگد ایشانرابیرون انداخت .دستور به کتاب دادکه والی اش درمصر بنویسد اورا دریک سیاه چالیک روایت دوسال ویک روایت بیست سال بیاندازند چناچهزنده ماند ازاد کنند تنها روایتی از صدها رقه فاش شد ومابقی را امامعلی علیه السلام اجازه انتشاردرتاریخ ندادند .ودستوردادندکه همه را تپه ای بسازید وانها را اتش بزنید وکسی از رقه های خواندهشدهحق بازگونداردفردی از طرف گروه ائتلافنزذ امام حسن وامام حسین علیهنا السلام امد که برویم ببینم عثمان درچه حالی است امام حسن علیه السلامدرحالی که نگهبان ازدرب میدانند فرمودن اچازه علی علیه السلام نیاز دارد ومیدانستند که امام علی علیه السلام اجازه نمیدهدبرگشتند وگفتند اقلا اجازده هید نردبانی بیاوریم واز پبچره رصد کنیم امام حسن علیه السلام اجازهدادند نردبان را کهگذاشتند فردی بالا رفت وگفت تعدادزیادی رقه نوشته شده است ودرحال نوشتن استنکند فرمان مرگ ماراصادر میکند جناب زبیر ترسید-جنا ب طلحهفرصت را غنیمت شمرد کهمن عثمان به مسجد میاورم ونصایح حضرت علی علیه السلام به اوباز گومیکینم وتصمیمات با اصحاب است با گروهی به داخل اطاق از طریق خانه همسایه رفتند وطلحه بسیارمودب جریان راگفت عثمان گفت من نمیایم یکی از افرادشانسی یک رقه را برداشت که جریان همان مصری است طلحه روکردبه کاتب تو این مطلبرانوشتی رنگ کاتب پرید .گفت منبه عثمان گفتم این مطالبراننویس ولی عثمان دستورداد وفرار کرد عثمان همان زمان تمام رقه های جمع کرد داخل پیراهن گذاشتوبند پیراهن رابست وبند عباراهم بست ودستات راضربدریروی شکم گذاشت جریاناتی رخداد جناب طلحه فرمودندکه رقه ها را به مابدهد وایاشن مخالفت کرد وچناب طلحه دستوردادتمام رقه ها بیرون کشیددر این زور ورزی یک دفعه چهره عثمان سیاه شد وگفت بامن چه کردید حالم به مخوردترسیدند عقب نشستند-دکتر جراح حاذقی بود اور اوردند .گفتندعثمانرا معالجه کن-0 ایشانگفت دنده ایاشن شکسته ودر ریه فرو رفته-کاری از دست من برنمیاید طلحه گفت بایدکاری کنی جناب دکتر گفت انرامنزل من بیاورید تا من جراحی کنم-خانه اش دور بود-جناب عثمان رادرگلیمی قراردادند وپائین اوردندودرنیمه راه فوت کرد طلحه فراری شد- جناب زبیر امدفرمودندکه پیراهن عثمان بالا بزنید تا معلوم شود که اورا ما نکشتیم وجریان راتعریف کردمردم به سر وصورت میزدند وحرف زبیر راقبول نداشتند بدستور زبیرکاتب اوردند وکاتب قسم خورد که رقه ها املای عثمان بوده است ومقداری راخواندندفضا عوض شد خانمی اشغال خانهرا ائردبروی عثمان ریخت واین عمل مداوم تکرار شدتاجناب زبیرچون جاده محل عبوراست اینکار صحیحنیست گودالی بودکه محل اشغالبود وعثمان درانجا انداختند وبه حضرت علی علیه السلام خبر دادند علی علیه السلام سریع به انجا مد وانها را سرزنش کرد ودستورداد رقه ها اتش زده شود-جنگ صفین شدجناب معاویع علیه العنت گفت افرادی که کشتن عثمان دخالت دارندانهارا بهمنتحویل دهید تا من قصاص کنم وانگاه من دراختیا ر شماهستم- اصحاب نزد علی علیه السلام رسیدند وگفتند این مردی غدر وحیله باز است شما گر اسمائی دهید بایدعایشه رابنویسید وعایشه را تحویل دهید وخواهید دید کهخواهد گفت عایشه مادرما است ولومارابکشد حق دارد وبااحترام با عایشه رفتار خواهد کرد وشما روسیاه خواهید شد به اوبگوئید اسمائی بده از جریان بی اطلاع است همین کار شد در اسمائی اختلاف است گروهی پنچ تا وشهرت به شش است ولی اخیرا هفت نفر راقبول دارند که صحیح است- دراینجا یک شیطنت بزرگ شده است مقصود حرف علی علیه السلام را تحریف کردند ان هفت نفر رهبران افراد بودند ولی درفتنه شرکت نداشتندکه اولی انها مصری است که اصلا درفتنه نبوده استکه جناب معاویه اینمصری مووسس فتنه شناخته است من خیلی تعجب میکنم که مورخین بر ادران سنی بهاین راحتی گول معاویه را خوردند- ایا یک مصری میتوانستتمام اصحاب رابه حرکت دراورد مثلا طلحه –زبیر- ام المونی-انها منتظر ایشان بودند یامنتظرعلی علیه السلام بودندولی علی علیه السلام درفتنه نقشی نداشت ومعاویه اسم ایشان راننوشته استمابقه اسمائی ذکر نشده است ولی زمانی که معاویه به شام باز گشتند واصحابش گفتن ان شش نفر کی بودندایاشن گفت من اسمائی انهارافاش نمیکنمجزدومی وسومی که امام حسن وامام حسین علیهماالسلام الله بودندکه مخصوصا چنین گفتم که جنگ ادامه پیدا کند-مابقه میبایست سلمان فارسی نماینده ایرانیان-مالک اشتر نماینده یمنی ها ونماینده مال باختگان مدینه وکوفه-حجال علی علیه السلامفرمود گشندگان تودر رکاب من هستند وبی گناه هستند ومن انهارا تحویل تو نمیدهم-حال ایندستان به چه طریقی بیان کردند؟؟!! که به فیلم جناب عمر مراجعه کنید-ادامه دارد