بسم الله الرحمن الرحیم-غرب انسان دوستی را بافطرت یکی گرفته است-درحالیکه این چنین نیست- فطرت یک نیروی ذاتی است که قدرت خلاقیت دارد وقدرت خلق کردن ورشد دادن دارد-هم فاعل است وهم قابل است هم اثر میگذارد وهم اثر میپذیرد ولی درچهارچوب خود مستقل عمل میکند وتابع عوامل دیگردرجهت گیری نیست ولی": من:" انهم قدرت خلاقیت وخلق کردن دارد وانهم میتواند جهت بگیرد ورشد کند منتها چهارچوب را خوداش میتواند انتخاب کند وتابع چهارچوب مختلف شود گاهی درست عمل میکند وگاهی غلط وخیالی وموهومی عمل میکند فطرت مانند رودخانهتصور کنید که از ان شاخه هائی به دشت زار ها وبستان ها اب میرساند ولی من متواند شعبات رودخانه های خیالی بسازد ویا ابهای مردابی ویاابهائی به سمت کویر ها ترسیم کند- بهترین مثال دستور زبان ولغت سازی است میتواندمنطقی ولغاتی منطقی وفصیح وبابلاغت بسازد وهمیچنی باب هائی منطقی در دستور زبان ایجاد کند-درباره لغت سازی بشرلغاتیکه نیاز داشت راساخت بعدمتوجه فصاحت شد وسپس به بلاغت کوتاه ومنجزرا بوجود اورد وبعدبدنتبال ضرب المثل ساخت ودیگر اقسام زبان شناختی را بوجود اورد وبارشد تکنولوژِ ی وشناخت لغات خودرا وسعت بخشید وباب ها بیشتر کرد وفرهنگی به نحوی این کار کرد وزمانیکه نوشته ها توسط چاپ کسترش پیدا کرد برای انکه از یکنواختی خارج شود لغات مترادف ساخت کهادبیات عرب قبلا وجودنداشت چون یادیگری انرا مشکل میکرد که هم از یکنواتی خارج شود وهم لغات قبلی دوباره احیا شوند لذا فطرت دارا یسهوش وفراست است واز سرمایه ومایه های درونی خوداش کمال استفاده میکند مثلا بای فصاحت متجه یک رتیم شد که این ریتیم درزبان عربی با پای شتر هماهنگی داشت – این فصاحت سرچشمه اش در فطرت است ودرحالیکه سوار شتربود باپای شتر فصاحت بوجود میاورد ودرزمانی درحال استراحت بود طنابی به پای شتر میبست وانرا بالا وپائین میکرد ساعات ها ی زیادی خانواده فرزندانرا برا ی یادگیری لغات وادار میکردند غالبا بعدازانکه قبیله اطراق میکرد پیر در راس تپهمی نشست وبچه هادرنزداولغات را بافصاحت که بیشتر سجع بود یاد میگرفتند به محض انکه بادتغیر جهت میداد انها هم تغیر جهت میداند ومداوم خوردنی میاوردند وحتی زنان زیبارویدر نزدیکی انان کار میکردند ویا میامدند انهارا تشویق میکردند وچون مطابق فطرت است کار باتمام سختی به بخوبی بعه پیش میرود-ادامهدارد