بسم الله الرحمن الرحیم- سایت کلمه- جناب اقای هاشمی-ایه بیست ودو سوره فاطر- را از تفسیر قران نمونه حضرت والامقام ایت الله العظمی جناب مستطاب ناصرمکارم ایدکم الله انشاالله-که میفرماید":زندگان ومردگان یکسان نیستند-خدا است که هر که خواهد شنوا(رام میکند)میگرداند-تو کسانی کهرا کهدر گور ها هیند نمیتوانی شنوا سازی-توجز هشدار دهنده ای بیش نیستی:" ایشان فرمودند این ترجمه درست است؟ من خیلی تعجب کردم ومدتی سکوت کر دندکه متوجه ترجمه شدید- مراجعه کردم تقربیا همه همین رامیگویند ومعنا واضح است- اول فکردم ایشان نکند اینقدر نادان باشد که مثالراحقیقی تصور کرده باشد ولی ایشان ترجمه نکرد پس ترجمه درست است ازپس وپیش جملات ایشان- این نتجهحاصل میشود که ایرانیان وشیعیان مشرک هستند ومانند مردگان درقبور هیچگونه شنوائی نسبت به حق ندارند واز جناب اقای کریمی مداح که خدای من حسین است همه چیز من حسین است از معصوم روایت شده سعادتمند کسی است که به گناهان خودتوجه میکند واز گناهان دیگران غافل است اینهمه بحث میشودکه وهابیت متشابهات قران رامحکمات گرفته است وبرای خداوندجسم ومانند انسان دست وپا وغیره کهدرروی تخت نشسته ولی بقول علما بایدبگوید اعوذ بالالله ایستاده است گوش شما مانندمردگان درقبر شنوا نیست باز درحدیث است از رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم کهفرد درختچه رادرچشم خودببیند وبعد خاری رادرچشم دیگران مشاهده کند خودشما نمونه از مصداق این ایه هستید- نکته دوم-شما این دنیای مادی بخوبی در ک نمیکنید نظریات شمادرباره این دنیا بسیاری ان غلط است-چگونه میتوانید درباره برزخ صحبت کند برزخ جزو علوم غیبی است ومسلم است با این دنیا فرق اساسی دارد شما درست مانند جاهلین که میگفتند که مازمانی که مردیم وپودر شدیم چگونه دوباره زنده میشویم- هرچه از معصوم علیه السلام بیایدوحدیث درست باشد باید پذیرفت ولونتوانیم انرا حسی درک کنیم- خداوندمنان میفرماید من برای پیامبر اکرم صلوات الله علیه واله والسلم صلوات میفرستم نادانی هم بگویدپس چرا ماصدای انر نمیشنویم دیگر نمیداند که منظورفعل خداوندمنان است امام علیه السلام همینطور هستنددرانجهان هرکس سلامی به انهاکند برای ایشان فعلی را انجام میدهند-من مشهدمقدس مشرف بودم-میخواستیم به شیراز برگردیم ماشین نبود مابارها رابسته بودیم وچون یکبار کیف پولی جا گذاشته بودیم همسرمن کیف پولی خیلی زود درچمدان گذاشته بود ما لیست دوازدهم اگر ماشین امددرترمینال منتطربودیم که اعلام بکنند تا یازده رفت همه مسافرین درخواب بودن که اعلام شد کهماشین دوازدهم نزدیک مشهد است وبیائید بلیط تهیه کنید منهرچه دنبال کیف پولی گشتم پیداکردم تصورکردم یا گم شده است ویادرهتل است فردی کناردست من که تهرانی بود فوری پولی دراورزد وبه زورگفت بایدبگیرید من گفتم احتمال یکفرد اشنا پیدا میکنم- ایشان فرمودند این پول نذری است بگیرید وداستانی داردهمسرفکری کرد وچمدان باز کردیم وکیف پولی پیدا شد ومن رفتم بلیط را گرفتم ایشان گفتند چند پیش همین اتفاق همین جا افتاد که کیف پولی منرا زدند وومن واردخیابان شدم روکردم به امام رضا علیه السلام وگفتم راه چاره من رادرست بفرمائید یکدفعه دیدم فردی منرابغل کرده است انفرد چندقدم بالاتر کهجایش نشان داد درحال خواب بود بهمن گفت شماخواسته از امام رضاعلیه السلامداشنید ویادعا کردید من درخواب چیزی شنیدم جریان گفتم ایشان تبریزی بودفرمودند من چهل هزارتومان نذر کردم امتمعلیه السلام هرکس واقعا مستاصل است به من نشانبده تا این پول رابه ایشان بدهم گکسی پیدا نشد که الان درخواب بیداری صدائی شنیدم- شما این چهل هزارتومان بگیر من گفتم جرقه درمن زد چون صاحب هتل بامن اشنا هست به هتلبر میگردم واز پسرم میخواهم بهحساب هتل پول واریز کند ایشان گفت حتما دراین ماجراحکمتی است- شما این چها هزارتومان بگیر من گفتم زیاد است ایشان گفت شایدکماشین درطول راه خراب شودومن گفتم ادرسی بدهید تام پول راواریز کنم ایشصان یکشماره تلفن درتبریز داد-من به تهران امدم وبعداز مدتی زنگ زدم وایشان فردی از اشنایان خودرا درتهران معرفی کرد ومن پول رابه ایشان دادم- پسرمن هم کشاورزی میکرد وهم کاربنائی درحدقرار داد- یکروز پیش من امد وگفت من ازکاربنائی خسته شدم دنبالیک کار راحت تر ولوبا پول کمترباشد تصور میگفت شرکت وسایل چرخ خیاطی وارد میکرددتی سوزن چرخ خیاطی کمیاب شد تجار هم قیمترا زیاد کردند وهم میزان فروش را کم کردندایشان از شرکت بهخانه امد که از شرکت زنگ زدند اقئی امرده است والتماس میکند که من بیست هزارتومان میدهم وشمابه اندازه چهل هزارتومان سوزن وغیره بدهید ومن چندروز دیگر مابقی پول رامیدهم من ازتجار اینموادرا گرفتم ولی پول انرا جائی دیگر خرج کردم وحال اقایان جنس میخواهند ایشان گفت شما میدانیدما زیادنداریم ولی ناگهان گفت فامیلی ایشان چیست- فامیلی راکه گفت پسرمن گفت ایشان اشنای ان فردتبریزی است وایشان تصدیق کرد وپس من گفتشرکت مال ایشان است من الان امدم وبه ایشان گفت هرچه میخواهی از انباربردار وچندروز ان فردتبریزی فرمودند حکمت اش این بود ومن هم چنین نذری کردم