بسم الله الرحمن الرحیم—جنگ ادبیات ها – بخش دوم-شبهاتی درباره جناب حافظ رحمت الله علیه-جناب حافظ در درسن کم وارد حوزه علمی اهل تسنن شد ودرسن بیست دوسالگی مجتهد مسلم بوده است امروزه در حوزه های اهل تسنن افرادباهوش درهفت سال مجتهد میشوند چه برسد در زمان جناب حافظ-موزیک وترانه سازیدر نزد اهل تسنن ایرادی ندارد- حتی عرفای اهل تسنن قران را غنائی درنزداش میخواندند- من یک دوست لیبائی درانگلستان داشتم ایشان میفرمودند که علمای شما ایاخواندن قفران به سبک غنائی قبول دارند یاندارند ومن گفتم مابسبک حجاز حزین بایدخواند وایشان فرمودند من تحقیقات مفصلی کردن که نمیشود قران غنائی خواند وبایدبسبک حجاز خواند وحال عرفا درجمع حجازی میخوانند ودرجمع خاص غنائی میخواند درزمان حافظ مانندامروزه ترانه هائی که درباره عشق وعاشقی خوانده میشده است ومنعی هم نداشته است- ولی درعرفان حدی قائل بودند که بیشتر ازان رابی ادبی میدانستند- به نظرحقیر فقه اهل تسنن یک فقه بسیارخشک است به نظر حقیر نوری ندارد وبرای انکه کمی نشاط اورده شود از اشعار وموزیک وسماع ومانندان استفاده میشده است وهرجا انسان به مسائل عقلانی ویاعلمی ویاحیانی ناب نرسد وخیال بافی کند ماند بهادیت وهابیت وسلمان رشدی یک چیزی نچسب وخشک وناگوار فراهم میاید- جناب حافظ بدستور فقیه برجسته زمان به درباره رفت دونظر هست یکی رامشگری که چنین است دلیل داشت که عالم شهیر شهر ایشان رابه دربار توصیه کند- دوم قران خوان بسیار سحر انگیز وفردی مطمن است- دران زمان زمان تحول شگرف ایران است از مذهب سنی به مذهب شیعه وعامل اساسی ضعف وحماقت علمای سنی بود ودربعضی نقاط ایران حکمرانان مغول شیعه بود که دراقلیت بودند وبسیارجاها مغول های سنی بودند که مداوم جنگ افروزی میکردند حافظ بعنوان یک مشاور مذهبی رفت- حاکم مغول یک سیستمدار بر جسته انگلیسی منش بود مانندجناب اقای شاپور راسخ- اول خوداش را بدرویشی زد وطرفدار مردم ودراوائل حرف های خوبی میزد وکم کم چهره واقعی خوداش رانشان داد جناب حافظ ان نظریات ردکرد وایشان فرمودند من چاره ای ندارم علما ومردم نمی پذیرنند ایشان جواب داده است که من مطمناهستم درپنج مورد علما ایرادی ندارند ودر پنج مورد دیگر من جواب انان من خواهم داد- باز ایشان نپذیرفته استجناب حافظ فهمیده است کرم از خوددرخت است- ومداوم ایشان دعوت میکرذده است تغیر عقیده دهد وسرانجام فرموده است اب ما دریک جوی نمیرود وجناب حافظ قهر میکند واز دربار بیرون میاید با مینجگری علمای درباری که ان زمان تا امروز اکثریت هستند به دربار بزا میگردد ولی اینبار به وضعیت دشواری ربرومیشود وبیرون میادی واعتراض علما انقلابی درپی دارد که منجر به تعطیل شدن کلیه حوزه ها اغم از صوفی ودرویش وعلمیه میگردد وپس از مدتی پسرش بریا حفظ حکومت پدر راخلع میکند وحوزه ها باز میشود ودوباره حافظ به دربار میرود وباز تاد حدودی این مسئله تکرار میشود وحافظ به یزد فرار میکند که بخوبی نشان میدهد که ایشان یک قران خوان ساده نیست وارامشگر هم نیست جناب حافظ باعلوم اسلامی شیعه اشنا میشود وکتب انهارا بدست میاورد در برادران سنی نسبت به امام زمان علیه السلام چهار فرقه هستند- فرقه اکثریتکسانی هستند که میگویند امام زمان علیه السلام از نسل امام حسن عسگری علیه السلام است که درنزدیکی ظهور متولد میشوند.ودرجوانی قیام میکنند- گروهی معتقد هستند که امام زمان علیه السلام الان هستند ولی هیچگونه مسئولیتی ندارند تاقیام کنند وگروهی ماند شیعه معتقد هستند وگروهی اصلاانکار وجود ایشان میکنند که این گروه عباسیان بوجود اوردندپس از غیبکبری ومیرفت که همه گیر شودولی علما با سعی فراوان وجودایشان اثبات کردند که امروزه بسیارقلیل هستند- جناب حافظ معتقد میشود اول که امام واسطه فیض بایدوجوداشته باشد واشراق توسط ایشان خواهدبود ودراین دنیا اشراق از خداوندمنان کسیرا داری ان لیاقت نیست- وبعدا کم کم متوجه میشود درکل زمام میبا بیست باشد ایشان مطالب ناب ائمه المطهرین بسیار ساده وقابلا فهم وعقلانی میشناسد وان اباطیل واوهام ساخته شده را نمیپذیرد-دقیقا اقا پوشکین باهمین مجراروبرو شده است وایشان نکته جالبی میفرماید که اشراق اگر تحلیل عقلانی نداشته باشد اشراق نیست وعقل از مذهب هرچه فهمید همان درست است – البته دستورات دین بتدریج باموازین صحی ح عمق های جدیدی پیدا میکند-ادامه دارد
ا