بسم الله الرحمن الرحیم- به بهانه شهادت پرا فتخار مردان محب خداوند وائمه اطهار به خصوص اماحسین علیه السلام سالار شهیدان ومظلوم ترین انسانها- وقتیکه با انگلستان میرفتم با هواپیما هما بعداز انکه به یونان رسید وتوقف کرد بادزیادی دراتن میوزید خلبان هم انرا اعلام کرد که کمربند ها محکم بسته شود هواپیما تقریبا خالی بود ویک خانم پیرزن امریکائی امد پیش من که جلونشسته بودم نشست- بسیاری جدی واخمو مهماندار یک دختر بسیار جوان بود نمی دانم چرا کمی من راچند بار دید کمی وقیافه اش ناراحت بود ازمن پرسید توریستی میروی انگلستان ویا دانشجو هستی گفتم دانشجو هستم به من گفت مردم انگلستان با غریبه زیاد خوششان نمیاید وکار به انها ندارند زبان بلد هستی گفتم بله تا حدودی بلد هستم گفت من شمارا در فرودگا برای عبور از گمرگ کمک میکنم کفتم متشکرم این کار برای من ساده استایشام دقتر ما درفلان جا است اگر مشگلی داشتی به انجا مراجعه کن من فکرکردم میخواهد منرا کمک کند دلاش برای من سوخته نمیدانستم دارد منرا تست میکند وازمن کمی ترس پیدا کرده است- شاید من زیادخوشحال نبودم ومداوم انچه را میدیدم مینوشتم- هواپییما بسیار تکان خورد یکدقعه به سمت بالاپرتاپ بطوریکه سرهمان مهماندار به سقف خورد واخی کشید من به ایشان گفتم این چه نحو خلبانی است ایشان باعصبانیت گفت ایشان جز بهترین خلبان های دنیا است حتی اگر خلبان امریکائی بود امکان سقوط داشت در ضمن به ما کوتاه ترین خط را دادند ونمی توانیم جز چند درجه تغیر جهت بدهیم من فهمیدم خیلی بچه است خانم امریکائی به کن گفت این چه نحو خلبانی کردن است مگرندید که چه بادی میامد ایشان میبایست جهت را تغیر میداد من هم گفتم جریان به ایشان گفتم چنین پاسخ داد ایشان گفت کاری به این دختر نداشته باش قطعا به ضرر اوتمام میشود خانم مهماندار که پشت من نشسته بود با اصرار پرسید این خانم چه گفت منهم که ادم بی تجربه وساده لوح بودم جریان گفتم- با عصبانیت گفت این پیرسگ چقدر به زندگانی جسبیده است اینهم جوان این جا است چیزی نگفتن بیخود نیست که میگویند هرکه پیرتر شود بیشتر به دنیا میجسبد بالفاصله این میرود وشکایت به دفتر میدهد-امد پیش ان خانم .گفت چیزی نمیخواهید مثلا قرصی نانی ان خانم گفت فقط کمی ماست به من بدهید سرش پائین بود خشم فراوان این جمله گفت وایشان رفت ماست ابکشیده اورد وتوضیح داد رفت به منگفت کمی ماست بخور برایت خوب است- وارد فرودگاه شدم من به نوبت پیبش مسئول گمرگ کار به سادگی تمام شد داشتم به سمت درمیرفتم در طول قدم زدن یک خانم انگلیسی چهل ساله با کلاه شوالیهای لباس ابی خوشرنگی روی صندلی نشسته بود مجله میخواند یک نگاه تیزی به من انداخت وسرش پائین انداخت من کی ترسیدم وزود بر طرف شد یاخود گفتم چقدر بهتر ازما انتخاب افراد میکنند وچه خوب تعلیم میدهند همین موقع یک خانم ایرانی خوداش رابه منرساند .گفت ان خانم رادیدی گفتم کفت من خیلی ازایشان نرسیدم گفتم مهم نیست مامور امنیتی است برگشتم دیدن همان مهان دار درحال اشاره کردن به همان خانم هست دم در یک پلیس امد فرمود اطاق مخصوص بفرمائید یک بازرسی ساده است گفتم دلیل چیزی ایشان گفت من نمیدانم ققط به شما میدهند شما مشگل سینه نداشتید ومن را به یک اطاق بردند ویم هواپیمای هندی امده بود چند نفر ازانهااورده بودند فردی اوردند که احتمالا روسی بود خوب همه نگاه کرد مدتها فقط به من ایشان باشد عکس سینه گرفتند که کاملا نشان میداد مصنوعی است وبعد ازاد شدم- ادامه دارد