-بسم الله الرحمن الرحیم- اماما اجازه دهید بوسه بر پیشانی شمادرعالم رویا بگذارم که خودرامتصل به شما بدانم واز درون شعفی با هلهله و فریادبر کشم-این یک رویای همیشگی من استکه تبدیل به یک اصل شده است-هرچند که فاصله من دور باشد این رویا پرواز میکند چه شب باشد وچه در روز چه شهودی باشد وچه نباشد- چه انرا مشاهده کنم چه بنظرم اید- رویا در رویا باشد-در کنار ساحل شن صحرای مکه نشسته ام- خروش وغریدن با د را میشونم ازار شنهائی که به صورتم میخورد حس میکنم ودستان من در دانه های طلائی شنها فرومیرود اندکی از ان در دستان من جای میگیرد- شنها میخزنند وبه سمت من میایند ومن دستانم رادر شنها فرو میکنم ومیگریم درحالیکه میگریم میگویم- خداوندا ارزوی من به چنک نیامد وهنوز ایشان راسفت وسخت بغل نکردهام-من به ارامش نرسیده ام باد رحمتی باخود ندارد جزانکه انچه رادر رویا میبینم ویا تصور میکنم یک رویا در رویا